خبرگزاری کار ایران

وخشیته در گفت‌وگو با ایلنا تشریح کرد:

دلایل استقرار ناتو در آسیا بعد از خروج آمریکا از افغانستان/ سناریوی روسیه برای ترسیم موازنه تهدیدی

دلایل استقرار ناتو در آسیا بعد از خروج آمریکا از افغانستان/ سناریوی روسیه برای ترسیم موازنه تهدیدی
کد خبر : ۱۱۴۳۹۱۳

استادیار دانشگاه دوستی ملل روسیه گفت: روسیه اگرچه ممکن است در موضوعی روند تقابلی با آمریکا داشته باشد، اما آن موضوع را به دیگر سطوح بسط نمی‌دهد و در عین حال که در یک جنبه رقابت جدی را پیش می‌گیرد، در جنبه دیگر همکاری را دنبال می‌کند.

خروج ایالات متحده از افغانستان و تصرف کابل به دست طالبان موجب شده تا ناتو در برخی از مناطق آسیا حضور پیدا کند یا اینکه به واسطه آمریکا تلاش کند تا در این جغرافیا حضور به هم رساند. همین مساله موجب شده تا روسیه نسبت به این اقدام واکنش‌های منفی از خود نشان دهد که طی چند روز گذشته دستگاه دیپلماسی این کشور نسبت به این موضوع هشدارهایی را به طرفین غربی داده است. برای روشن شدن این موضوع و بررسی دلایل و ابعاد آن به گفت‌وگو با احمد وخشیته، استادیار دانشگاه دوستی ملل روسیه پرداختیم که به شرح زیر از نظر می‌گذرد:

استقرار نیروهای ناتو در برخی مناطق آسیا بعد از خروج آمریکا از افغانستان چه دلیلی دارد؟

هنگامی که سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا همان ناتو در آوریل ۱۹۴۹ شکل گرفت، آنچه به آن هویت می‌داد، مقابله با گسترش کمونیسم بود و گزاف نیست اگر بگوییم که ایالات متحده ناتو را با هدف رویارویی با شوروی و جلوگیری از نفوذ این کشور در اروپای غربی شکل داد. اما فروپاشی شوروی سوال مهمی را پدید آورد که آیا اکنون که شوروی و سیاست‌های‌ توسعه طلبانه‌اش تمام شده است، سازمان ناتو دلیلی برای ادامه حیات دارد؟ شاید این پرسشی بود که تا سال ۲۰۱۴ نیز گهگاه مطرح می‌شد، به ویژه در ایامی که همگرایی میان مسکو و شورای همکاری آتلانتیک شکل گرفته بود و طرفین سیاست‌گذاری‌های مشترکی برای مقابله با تهدیدهای نظم جهانی پیش گرفتند.

در دو مقطع این همگرایی بسیار پررنگ بود؛ نخست در همان سال‌های ابتدایی پس از فروپاشی یعنی ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴یعنی در دورانی که آندره کوزیروف، وزیر خارجه روسیه بود و سپس در سال‌های ابتدایی به قدرت رسیدن پوتین که مسکو و بروکسل سند کیفیت جدید در روابط روسیه و ناتو را در می ۲۰۰۲ امضا کردند.

حال اگر ریشه پیدایش ناتو را دفاع در مقابل توسعه شوروی تعریف کنیم، بحران اوکراین فرصت طلایی بود تا بار دیگر هویت ناتو پررنگ شود. باید به خاطر داشته باشیم که از منظر دیدگاه رئالیسم تدافعی، هنگامی که تهدیدی در مقابل دولت‌ها پدید آید، آنها برای کسب قدرت بیشتر جهت تقابل با آنچه تهدید می‌خوانندش، متحد می‌شوند تا بتوانند قدرت بازدارنگی ایجاد کنند و بحران اوکراین سبب شد این اتحاد میان اروپا و آمریکا در تقابل با روسیه شکل بگیرد.

میان سال‌های دور دوم ریاست‌جمهوری باراک اوباما، واشنگتن پازل‌ها را طوری چید تا بتواند این دیدگاه را نسبت به روسیه برجسته کند. در دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن ادامه همان سناریو پیش می‌رود؛ چراکه بار دیگر کلیدواژه دشمنی بر رقابت در نگاه واشنگتن به مسکو شدت گرفته است. از این رو برای مهار آنچه بلندپروازی‌های کرملین می‌خوانند، بحران‌های پیرامونی در خارج نزدیک روسیه پدید می‌آید تا مسکو با چالش‌های امنیتی در خارج نزدیک خود روبرو شود و مجالی برای نقش‌آفرینی فرامنطقه‌ای نداشته باشد. از سوی دیگر فرصتی پدید می‌آید که نسبت به هر واکنش مسکو به این بحران‌ها، کنشی از سمت ناتو آغاز شود.

خروج آمریکا از افغانستان و سپردن آن به دست طالبان را هم می‌توان در همین مفهوم تعریف کرد. طالبان در همسایگی اوراسیا و دو کشور تاجیکستان و ترکمنستان است و خط قرمز روسیه، ورود افراط‌گرایی و تروریسم به خارجِ نزدیک این کشور است. در این شرایط اگر روسیه برای مهار طالبان، با دولت جدید افغانستان وارد تعامل شود، متهم می‌شود که به طالبان مشروعیت داده است و اگر رویکردی تقابلی اتخاذ کند،‌ هزینه مهار افراط‌گرایی مذهبی افزایش می‌یابد. در این شرایط فرصت مناسبی است که ناتو نیز به دنبال افزایش پایگاه‌های خود در خارج نزدیک روسیه باشد و حتی پیشنهاد همکاری مشترک برای تقابل با تروریسم را بدهد؛ موضوعی که البته به هیچ عنوان برای مسکو قابل قبول نیست.

چرا این اقدام همزمان با تنش‌ها در ایندوپاسفیک رخ داده است؟

درست است که مهار سیاست‌‌خارجی و نفوذ فرامنطقه‌ای روسیه، برای واشنگتن بسیار مهم است، اما در قبال واشنگتن تنها سیاست مهار و منزوی شدن آن را دنبال می‌کنند؛ اما تهدید اصلی را چین می‌دانند که اگر امروز نتوانند با آن مقابله کنند، دهه آینده امکان این بسیار پایین می‌آید و دشوار می‌شود. از همین رو ما طی سال‌های گذشته شاهد کمرنگ شدن آمریکا و ناتو از خاورمیانه و گذار آنها به آسیاپاسفیک بوده‌ایم. وضعیت جدید افغانستان سبب شده است که روسیه از یک سو درگیر افغانستان باشد و از سوی دیگر سوریه و در کنار این موضوعات بحران قره‌باغ، بحران اوکراین و بحران سیاسی در بلاورس را نیز دور تا دور خود دارد. اکنون تمام تمرکز بر روی چین است و ایالات متحده تمام تلاش خود را می‌کند تا برای ایجاد قدرت بازدارندگی در مقابل چین، تا حد امکان پکن را تهدید نظم جهانی و منافع متحدان خودش در ناتو نشان دهد.  

دلیل حساسیت این موضوع برای روسیه چیست؟

مسکو به خوبی این سیاست غرب را فهم کرده است و به‌رغم اختلافاتی که میان پکن و مسکو وجود دارد، تمام تمرکز خود را بر همگرایی با چین گذاشته است؛ چراکه معتقد است تجربیات تاریخی چه در دوران تزار و چه دوران شوروی نشان داده که هرگاه میان مسکو و پکن اختلاف و واگرایی وجود داشته، کشور سوم پیروز شده است. از همین رو کرملین درصدد است با گسترش روابط خود با بازیگران جنوب آسیا و آسیاپاسفیک، تا حد امکان منافع خودش را جستجو کند. از همین جهت شما ملاحظه می‌کنید که هم با هند همکاری‌های نظامی قابل ملاحظه‌ای دارد و هم با پاکستان پس از هشت سال روابط خودش را احیا کرده است. مسکو تلاش دارد تا در دام مناقشات مرزی با ژاپن نیفتد و با چین نیز روابطش را تا حد امکان در طیف استراتژیک قوی‌تر کند.

روس‌ها ضرب المثلی دارند که می‌گویند «اگر دو خرگوش را دنبال کنی،‌ هیچکدام را نمی‌توانی بگیری»؛ پس کرملین به خوبی می‌داند که نمی‌تواند هم در مرزهای غربی خود بر بحران اوکراین و بلاروس و در همسایگی ضلع جنوب غربی خارج نزدیکش بحران سوریه را حل و فصل کند و هم در ضلع جنوبی خارج نزدیک درگیر افغانستان باشد و بتواند از سمتی در ضلع شرقی و جنوب شرقی نیز وارد مناقشه آسیاپاسفیک شود. پس به نظر می‌رسد که تنها درصدد است با همگرایی با بازیگران این منطقه بتواند موازنه تهدیدی نزدیک به منافع خود ترسیم کند که به واسطه همکاری‌هایی که شکل می‌گیرد، کمترین ضرر به منافع ملی‌اش وارد شود.

مسکو این تحرکات را چگونه تحلیل می‌کند و حرکت احتمالی روسیه چیست؟

سیاست مسکو در قبال آمریکا و ناتو و به طور کلی غرب مشخص است؛‌ نگاه مسکو بر مبنای دشمنی نیست، اگر چه مشخصا با ناتو و آمریکا رویکردی رقابتی دارد، اما معتقد است که هر چقدر بال همکاری مسکو با این طرف‌ها سنگین‌تر باشد، در رقابت هم می‌تواند منافع بیشتری را ترسیم کند. از این رو میان یک دهه گذشته همگرایی بسیار پررنگی با آلمان، ایتالیا و فرانسه داشت.

آنچه از سیاست خارجی کرملین و مقام‌های این کشور مشخص است، نشان می‌دهد که روسیه اگرچه ممکن است در موضوعی روند تقابلی با ایالات متحده داشته باشد، اما آن موضوع را به دیگر سطوح بسط نمی‌دهد و در عین حال که در یک جنبه رقابت جدی را پیش می‌گیرد، در جنبه‌ای دیگر به شدت به دنبال همکاری و همگرایی است و این در واقع همان سیاست خارجی چند بُردار مسکو است که بر اساس واقع‌گرایی و عملگرایی در بازی با حاصل جمع غیر صفر، به دنبال کسب بالاترین منافع ملی کشورش است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز