یادداشتی اختصاصی از تحلیلگر یمنی:
انقلاب ۲۱ سپتامبر یمن و تفاوتهای بنیادین مدلهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴
کارشناس و تحلیلگر یمنی در سالروز انقلاب ۲۱ سپتامبر یمن تاکید کرد که این انقلاب حضور آمریکاییها، حضور حکام خلیجفارس و وجود قیمومیت در دو شکل سنتی و جدید در کشور را از بین برد و به محض خروج آمریکا، دستپروردههای آن نیز سقوط کردند.
به گزارش ایلنا، «طالب الحسنی» کارشناس و تحلیلگر یمنی به مناسبت سالروز انقلاب ۲۱ سپتامبر یمن در یادداشت اختصاصی نوشت:
در هفتمین سالگرد انقلاب ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴ یمن که توسط انصارالله و متحدان سیاسی و قبیلهای آنها رهبری شد، باید به سه پرسش اشاره کرد که ویژگیهای این انقلاب و اهمیت آن را برای یمن و سپس برای منطقه مشخص میکند.
نخست اینکه: یمن پس از سال ۲۰۱۱ بر اساس طرح ابتکار خلیجفارس به رهبری عربستان سعودی و با حمایت ایالات متحده آمریکا به کجا میرفت؟
واضح است ابتکار خلیجفارس که با دیکته عربستان سعودی و ایالات متحده تدوین شده بود، در مورد یمن بدون رأی و نظر یمنیها تصمیم میگرفت زیرا اجزای سیاسی امضاکننده این ابتکار میخواستند از تغییر حقیقی یا از یک انقلاب کامل به سمت انقلاب نیمهتمام گریز بزنند و بنابراین آنها هرچه داشتند و کل آینده کشور را در اختیار عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا و ایالات متحده و ۱۰ کشور حامی آن قرار دهند.
عربستان سعودی میخواست رژیمی مشابه رژیم «علی عبد الله صالح» را بنا گذارد که ضعیفتر از آن بوده و توسط «عبد ربه منصور هادی»، معاون صالح اداره شود. طبق ابتکار خلیجفارس، قانون اساسی تعلیق و جایگزین شد. پارلمان و احزاب سیاسی منحل شدند و قدرت بین سردمداران رژیم و همراه با جبهه اپوزیسیون (اخوان المسلمین) تقسیم شد و سایر نیروها از جمله جنبش انصارالله از آن محروم شدند و حتی جنگهای ساختگی برای متهم کردن این جنبش به تمرد و شورش بر پا شد.
قدرت حاکم، مردی (عبد ربه منصور هادی) را انتخاب کرد که ۱۷ سال در خواب بود؛ معاونی بدون اختیارات که حتی هرگز خوابش را هم نمیدید برای این سمت انتخاب شود. او را انتخاب کردند، چراکه میخواستند رژیم جایگزینی برای علی عبدالله تاسیس کنند و به همین منظور روی ساختار ارتش متمرکز شدند، افرادی را از رژیم صالح انتخاب و آنها را برای رژیم عبد ربه منصور هادی نامزد کردند، سپس نیروهای جدید سلفی را انتخاب کردند، برخی از آنها از حزب «الرشاد» و برخی از آنها از تندروهای حزب «اصلاح» و حزب «اخوان المسلمین» بودند و سرانجام رژیم شکنندهای را تاسیس کردند.
این در حالی بود که طرح محرمانه عربستان سعودی مستلزم برکناری تدریجی اخوان المسلمین و تقویت جناح عبد ربه منصور هادی با خرید نفوذ سیاسی، قبیلهای و نظامی به هزینه علی عبدالله صالح و سپس تمدید دوره انتقالی و تبدیل منصور هادی به یک رئیسجمهوری برای مدت طولانی و تشکیل رژیم جدیدی بود که ویژگیهای خود را پس از گفتوگوی ملی اعلام کرد.
این گفتوگوها یک سال به طول انجامید که در آن انصارالله درباره عناوین مبهم بسیاری بحث کرد، اما گزینههای سعودی و آمریکایی بر اساس ترویج یک عنوان یعنی تقسیم از طریق سیستم ایالتی فدرال یمن متشکل از شش منطقه توطئه چیده بود. این تقسیم، آغاز آیندهای نامعلوم بود که برآیند آن دهههابی ثباتی بود و به تبع، متغیرهای فراوانی پیش روی جنبش قرار داشت که مهمترین ماحصل آن ایجاد یک کشور تقسیم شده، غیر مستقل و متخاصم بود، زیرا نقشه تقسیم مناطق مبتنی بر این تفکر بود که با چنین ترفندی برای مردم هر منطقه چنین متبادر می شود که میتواند در آینده به یک کشور تبدیل شود.
عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا روی ایده تبدیل یمن به یک کشور فدرال با چند منطقه پیش از روی کار آمدن یک مرکزی قوی با توان سرکوب تجزیهطلبان کار کردند، اما پیش از آن روی موضوع ایجاد مناطق پیش از تشکیل دولت مرکزی متمرکز شدند.
در نتیجه انقلاب شکل گرفت و ما را از این شبح که محدود به تئوری نمانده و در عمل شروع شده بود، دور نگه داشت.
پرسش دوم اینکه: وضعیت آینده استقلال یمن قبل از انقلاب چگونه بود؟
در سرود ملی، ما شعار میدهیم «جهان در سرزمین من هیچ قیمی نخواهید دید». در سال ۲۰۱۱ میلادی، ما ۱۵ سرپرست مستقیم داشتیم. اگرچه این در نص دهه ۷۰ پیش از ترور «ابراهیم محمد الحمدی» رئیسجمهوری پیشین نوشته شده بود نه در دهه ۹۰. اصطلاح سرپرستی واژه جدیدی است که از اواسط قرن گذشته وارد ادبیات سیاسی ما شد و تا پیش از ۱۹۶۲ میلادی هرگز وجود نداشت، زیرا پس از سرپرستی مصر و سپس قیمومیت عربستان سعودی ایجاد شد.
یکی از پیچیدهترین مشکلات یمن در نیم قرن پیش این بود که افرادی مداخلهگر در منطقه قیم ما شدند. آنها کسانی هستند که از طرف دولت یمن در زمینه سیاست خارجی و روابطش و همچنین ساختار ارتش، قدرت و سلاحهایش تصمیم گیری میکنند. این اتفاقی بود که در طول ۵۰ سال اخیر رخ داد به ویژه در سه دهه گذشته که عربستان حامی رسمی رژیم صالح و همچنین پدرخوانده مخالفان شد، یعنی در آن واحد هم با رژیم بود و هم با مخالفان و این یکی از عجایب زمان بود.
انقلاب ۲۱ سپتامبر همچنین این نوع قیمومیت مرگبار و بسیار بد را سرنگون کرد.
پرسش سوم اینکه: تفاوت انقلاب در سال ۲۰۱۱ و انقلاب در سال ۲۰۱۴ در چیست؟
تفاوتهای اساسی بین انقلابهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴ در این است که انقلاب ۲۰۱۱ به طور مطلق به آن سوی مرزها چشم دوخته و به جامعه بینالمللی، ایالات متحده آمریکا و کشورهای حاشیه خلیجفارس متوسل شده بود، بدون حضور آنها حتی نمیتوانست حرکت کند. برجستهترین شیوخ وابسته به اخوان المسلمین گفتند که ایالات متحده آمریکا نباید در سکوی میدان انقلاب و صحنه تغییر آسیب ببیند.
انقلاب ۲۰۱۴ میلادی شکل گرفت تا مداخله خارجی را ریشهکن کند، زیرا این مداخله فاجعه واقعی در یمن بود. این یک انقلاب از بالا به پایین بود که حضور آمریکاییها، حضور حکام خلیج فارس و وجود قیمومیت در دو شکل سنتی و جدید را به زیر کشید و به محض خروج ایالات متحده آمریکا، ابزارها نیز سقوط کردند.
قطعا بدون رهبری «عبدالملک بدرالدین الحوثی» شکلگیری یک انقلاب همهجانبه دشوار بود. زیرا در واقع انقلاب سال ۲۰۱۱ در پی آن بود تا نیمی از رژیم سرنگونشده را به عنوان رهبر انقلاب جدید حاکم کند و این همان اشتباهی بود که جنبش تغییر در سال ۲۰۱۱ را بیسرانجام رها کرد و بنابراین حضور عبدالملک بدرالدین الحوثی یکی از ضمانتهای مهم برای موفقیت در تغییر و انقلاب در سال ۲۰۱۴ بود.