بررسی ابعاد تنشهای جدید روسیه و آمریکا؛
وخشیته: بایدن انزوای روسیه را کلید میزند/ اطلاق واژه «رهبر اپوزیسیون» به ناوالنی، بزرگنمایی است/ همگرایی مسکو با اروپا افزایش مییابد
استاد دانشگاه ملی اوراسیا گفت: اگر منتقد کرملین به روسیه برنمیگشت بدون تردید دچار مرگ سیاسی میشد و به همین دلیل برگشت اما به هر ترتیب تقابل مسکو و واشنگتن وارد فاز جدید خواهد شد.
این روزها مسمومیت «الکسی ناوالنی» و بازگشت دوباره او به روسیه که منجر به بازداشت وی شد، به یکی از محورهای تحلیل و اخبار رسانههای دنیا تبدیل شده است. دامنه این موضوع به حدی بالا رفته و واکنش به اعتراضها و دستگیریها تا اندازهای شدت گرفته است که پرونده ناوالنی به موضوع اختلاف میان روسیه و آمریکا تبدیل شد. بدیهی است که استقرار دموکراتها در کاخسفید باعث دامن زدن به این اختلاف شده که رد و بدل شدن اظهارات میان مسکو و واشنگتن نشان میدهد این اختلاف در حال عمیقتر شدن است. برای بررسی ابعاد، دلایل و پیامدهای این اختلاف به گفتوگو با احمد وخشیته، استاد دانشگاه ملی اوراسیا پرداختیم که به شرح زیر از نظر میگذرد:
پس از مسمومیت «آلکسی ناوالنی» و اعزامش به آلمان، او و همچنین کشورهای غربی، کرملین را متهم کردند که پشت پرده این مسمویت بوده است، به نظر شما این موضوع چه میزان درست است؟
به اعتقاد روسیه، این سناریوی جدیدی از سوی غرب نبود؛ در سال ۲۰۱۸ نیز به دنبال اتفاقی که برای «سرگئی اسکریپال» رخ داد، بریتانیا این هیاهو را به راه انداخت که روسیه این جاسوس دو جانبه را ترور شیمیایی کرده است؛ حال اینکه اگر به موقعیت زمانی آن توجه کنیم، هیچ سودی برای روسیه نداشت. آن حادثه اندکی پیش از انتخابات ریاست جمهوری روسیه و چند ماه قبلتر از جام جهانی فوتبال در روسیه رخ داد و به قول دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین، مگر روسیه دیوانه بوده است که در این شرایط چنین اقدامی را انجام دهد. اما بریتانیا تلاش کرد به واسطه این اتفاق، انتخابات ریاستجمهوری روسیه را تحت تاثیر جریان رسانهای غرب قرار دهد و با وضع تحریمهای جدید علیه مسکو، پیش از جام جهانی، افکار عمومی را تا حد امکان در تقابل با کرملین قرار دهد.
بریتانیا سندی هم ارائه کرد؟
تا جایی که من در خبرها دیدم، در آن زمان هیچ سندی ارائه نشد جز اینکه این مدل گاز اعصاب، در روسیه یافت میشود؛ که طبیعتاً این دلیل قانع کنندهای نیست. روسیه بارها از بریتانیا درخواست کرد که یک هیأت مستقل تشکیل شود و بریتانیا مدارک خود را ارائه دهد و بررسی کنند که پشت این اقدام چه کسی بوده است؛ اما این امر میسر نشد.
یعنی شما معتقد هستید که غرب، سناریوی مشابهی را بار دیگر تکرار کرده است؟
به نظر میرسد که در مورد ادعای ناوالنی هم، همین سناریو تکرار شده است. زمانی که این اتفاق رخ داد، اگر اشتباه نکنم، یارمیش، مسئول رسانهای ناوالنی که همراه وی در سفر بود، به خبرنگاران گفت که دو سناریو مطرح است،. یکی اینکه از سمت افرادی که با ناوالنی دشمنی دارند، سوء قصدی رخ داده باشد و دوم اینکه از سوی کسانی که به دنبال راهاندازی اعتراضها در روسیه هستند.
در واقع این یک طنز است که بگوییم کرملین این اقدام را انجام داده است. اگر روسیه این اقدام را انجام داده بود، خب این روند را کامل انجام میداد؛ چه دلیلی داشت، ناوالنی که به دلیل محکومیت به فساد مالی اجازه نداشت از کشور خارج شود، به دستور رئیسجمهوری روسیه مجوز خروج او صادر شود. به نظر شما اگر دولت روسیه به او حمله شیمیایی کرده بود، او را میفرستاد به آلمان تا آنجا مستنداتی علیه خود منتشر کند؟ اگر ناوالنی را به دلیل منع قانونی که برای او وجود داشت، در روسیه نگه میداشتند که خیلی بهتر بود. نکته دیگر اینکه اصولاً ناوالنی از جایگاه قابل تأملی در ساختار سیاسی و اجتماعی روسیه برخوردار نیست که حاکمیت بخواهد برای حذف او، دست به چنین اقدام نصف و نیمهای بزند.
اما در رسانهها گفته میشود که ناوالنی، رهبر اپوزیسیون در روسیه هستند...
رسانههای غربی، عموما از ناوالنی به عنوان رهبر مخالفان نام میبردند، اما برخی رسانهها به واسطه تقابل با روسیه تلاش میکنند که این لقب را برای او پررنگ کنند؛ اما واقعیت این است که اپوزیسیون تعریف مشخصی دارد. از جمعیت ۱۴ میلیونی مسکو، چند نفر در حمایت از ناوالنی به خیابان آمدند؛ اتفاقا یکشنبه نخست هوای مسکو هم خوب شده بود و به همین دلیل خیلی از خانوادهها برای گردش به مراکز تفریحی در شهر آمده بودند، اما مشخصاً در میدان پوشکین که این اعتراضها شکل گرفت، چند نفر حضور داشتند؟ آن چیزی که من دیدم، با همه مردمی که برای تماشا آمده بودند و شمار بسیار زیاد خبرنگاران، حدود هزار نفر بودند. حتی اگر ما نقطه اوج آنکه خبرگزاریهای غربی مدعی شدند را در نظر بگیریم یعنی ۱۰ هزار نفر، به نظرتان این رقم چند درصد میشود؟ آیا میتوانیم به این میزان عنوان اپوزیسیون را نسبت دهیم؟!
پس چرا الکسی ناوالنی به روسیه برگشت؟
اتفاقا آمد تا رهبر اپوزیسیون بشود؛ اما نه الان، بلکه طی ۱۰ سال آینده. ناوالنی اگر برنمیگشت، مضاف بر اینکه به دلیل پرونده فساد مالی، تحت تعقیب قانونی قرار میگرفت، دچار مرگ سیاسی نیز میشد. او به واسطه شعارهای زیبای مبارزه با فساد، میان طیف سنی ۱۵ تا ۲۵ سال که عموماً در شبکه مجازی کانتکت هستند، طرفداران قابل ملاحظهای پیدا کرده است؛ اتفاقا به همین دلیل هم بود که در فراخوان تجمع اعتراضی، از دانشآموزان دعوت کرد تا به این موضوع وارد شوند؛ چون در واقع این طیف سنی که رویکرد هیجانی دارند، در سبد طرفداران ایشان قرار میگیرند.
گمان میکنم که ناوالنی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۸، وقتی سابچاک، متحد او تنها در حدود یک درصد رای آورد، متوجه شد که از جایگاهی در جامعه روسیه برخوردار نیست، از این رو تلاش میکند تا سوار بر موج مطالبات هیجانی قشر نوجوان در روسیه شود و آرام آرام برای یک دهه آینده، به واسطه گذار نسلها، مقبولیتی کسب کند و آن زمان اپوزیسیون را راهاندازی کرده و وارد ساختار قدرت شود.
آیا طیفهای دیگر از او طرفداری نمیکنند؟ یعنی هیچ کسی مخالف یا منتقد حاکمیت در روسیه نیست؟
مگر میشود در کشوری، مخالف و یا منتقد وجود نداشته باشد. طبیعتاً در روسیه هم مردم خواهان شرایط مطلوبتری هستند و به مناسبتهای مختلف، انتقاداتی را مطرح میکنند اما موضوع قابل تأمل این است که افراد بالای ۳۵ سال، ولادیمیر پوتین را به طور نسبی دوست دارند؛ چرا که آنها یا دوران شوروی را به یاد دارند یا سالهای پس از فروپاشی و بحرانهای اقتصادی و امنیتی میان سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰ را به یاد میآورند. به هر حال هیچ کسی نمیتواند منکر این موضوع شود که پوتین ثبات و رشد اقتصادی را به روسیه بازگرداند و موقعیت این کشور را در حوزه روابط بینالملل نیز ارتقا داد. اکنون در روسیه همه شهروندان شامل بیمه درمانی رایگان هستند؛ خود این موضوع یکی از شاخصههای مهم در رضایت اجتماعی است. البته طبیعتا انتقادهای زیادی هم وجود دارد، اما برآیند افکار عمومی، حضور پوتین در قدرت را ضامن حفظ امنیت در روسیه میداند. این موضوع در نظرسنجی اخیر مرکز «لوادا» نیز به خوبی مشخص است که نشان می دهد که پوتین در نوامبر ۲۰۲۰ میلادی چیزی حدود ۶۴ درصد محبوبیت داشته است.
رویکرد تحلیلگران روسی نسبت به ماجرای ناوالنی به چه صورت است؟
چندی پیش، من تحلیل جالبی از «گریگوری تروفیمچوک» که از تحلیلگران بنام روسیه است دیدم. او به این موضوع اشاره میکرد که وقتی ناوالنی به کلینیک «چریت» در آلمان منتقل میشود، کمی بعدتر «گنادی کرنس»، شهردار خارکیف و رهبر حزب شهرداران در اوکراین که نقش بسیار مهمی در رهبری جریان مخالف زلنسکی در ساختار قدرت اوکراین دارد نیز به یکباره به این کلینیک آورده میشود. برخی از تحلیلگران روس، مرگ او را مشکوک میدانند و معتقد هستند که چرا رسانههای غربی هیچ اشارهای به این موضوع نکردند.
آیا روسیه تلاشی هم برای همکاری با آلمان برای بررسی این موضوع انجام داد؟
بله؛ در این مدت که او در آلمان بود، رسانههای روسی اعلام کردند که دادستانی روسیه چندین نامه به وزارت دادگستری آلمان ارسال کرده است و مطابق کنوانسیون اروپایی ۱۹۵۹، خواستار دریافت تمامی مدارک پزشکی ناوالنی و همچنین کمک حقوقی برای بررسی این موضوع شده است. موضوعی که از سمت آلمان به آن جواب داده نمیشود و بارها از سوی مقامهای روسیه نیز علناً اعلام و پیگیری شد. اما نهایتاً همزمان با آغاز دولت بایدن، ناوالنی به روسیه بازگشت و دولت آلمان هم ادعاهای ناوالنی را به عنوان سند برای روسیه ارسال کرد.
چه ارتباطی بین این تقارن زمانی (روی کار آمدن بایدن و ورود ناوالنی به روسیه) وجود دارد؟
خب تقریبا همه چیز آشکار است؛. همزمان با فشار جمهوریخواهان در رابطه با ادعای دخالت روسیه در انتخابات آمریکا که مقارن شده بود با بحران سیاسی در بلاروس و انتخابات دومای محلی در شهرهای روسیه، ناوالنی مسموم میشود و به آلمان میرود و همزمان با دولت بایدن که در کارزار انتخاباتی، کلیدواژه «رقابت» در روابط روسیه و آمریکا را به سوی «دشمنی» سوق داده بود، به مسکو باز میگردد. به هر حال به نظر میرسد که دولت بایدن از همه ابزارهای خود استفاده میکند تا روسیه را که در دوره ترامپ، جایگاه قابل ملاحظهای پیدا کرده است را ابتدا کنترل و سپس منزوی کند. در همین زمینه تلاش میکند از ابزارهای گوناگونی برای فشار حداکثری به مسکو بهره بگیرد. از همین رو باید منتظر باشیم تا دوباره دولت اوکراین، سیاست تقابلی تندی را در قبال روسیه آغاز کند یا اعتراضهای سیاسی در اوراسیا با تحریک غرب آغاز شود. طبیعتاً حمایت از اعتراضهای داخلی هم از این اقدامات مستثنی نیست.
به عنوان آخرین پرسش، آیا موضوع ناوالنی تنش غرب با روسیه را تشدید میکند؟
مسکو سیاست تقابلی را دنبال نمیکند؛ به هر حال بسیار بعید به نظر میرسد که این موضوع بر همکاریهای روسیه و آلمان در مورد خط لوله نورد استریم ۲ تاثیر بگذارد. از سمتی دیگر، همین همکاری میتواند همگراییهای قابل ملاحظهای در موضوعات مختلف و به ویژه اقتصادی داشته باشد. در مجموع میتوان گفت که طی سالهای اخیر، روسیه روابط خود با شرکای اروپاییاش را گسترش داده است و سعی ندارد که آن را بر هم بزند. اتفاقا در شرایطی که بایدن سیاست تقابلی را دنبال کند، گمان میرود که کرملین بکوشد همگرایی با آلمان، فرانسه و ایتالیا را افزایش دهد.
اما در رابطه با آمریکا، به هر حال مسکو معتقد است که ایالات متحده مستقیماً در امور داخلی روسیه دخالت میکند و مؤید این موضوع را انتشار محل تجمعهای معترضان توسط سفارت آمریکا میداند. به هر حال واشنگتن هم طی دو دهه اخیر به طور مشخص تلاش میکند با بهرهگیری از ابزار دموکراسی و حقوق بشر، نظم نوین جهانی را مطابق منافع خود تعریف کند تا بتواند هژمونی خود را حفظ کند. طبیعتاً در این حوزه بین روسیه و چین با آمریکا تقابل خواهد بود؛ چراکه معتقد هستند کاخ سفید یک رفتار دوگانه در رابطه با این مفاهیم دارد. اما از سوی دیگر باید توجه داشت که این تقابل نسبی است و حتما آنها در حوزه فضایی، مقابله با تروریسم و کنترل عدم گسترش تسلیحات کشتار جمعی با یکدیگر همکاری خواهند کرد.