برجام، ترامپ و لیبرالیسم آمریکا
ترامپ در آخرین تصمیم بحث برانگیز خود خروج ایالات متحده از توافق موسوم به برجام را که زمینه ساز صلح بود را اعلام کرد تا با افزودن هیزم جدید به آتش خاورمیانه به عنوان قلب انرژی جهان این ریسکها را تشدید کند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، جامعه و حکومت امریکا همیشه خود را طلایه دار ارزشهای لیبرالیسم در جهان معرفی و حتی سعی کرده با بسط و گسترش این ارزشها از هر طریق ممکن، خواه سخت و خواه نرم، نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در جهان را افزایش دهد.
باید توجه کرد مفهوم لیبرالیسم همانند هر مفهوم دیگری تنها زمانی در یک جامعه عینیت مییابد که اصول و اساسی که چارچوب آن را تشکیل میدهند نیز قابل مشاهده باشد.
از همین روی، از اصول اساسی لیبرالیسم که جامعه و حکومت امریکا به آن افتخار میکند میتوان به صلح پایدار و تجارت آزاد اشاره کرد. البته این دو اصل به نوعی مکمل هم نیز هستند چون زمانی که میان ملتها تجارت و پیوند اقتصادی وجود داشته باشد بالطبع از میزان تنشها میان آنها کاسته و صلح محقق میشود.
به طوری که پس از ارایه انگارههای اقتصادی آدام اسمیت در قرن هیجدهم که شالوده نظام سرمایه داری است و به نوعی جایگزین تفکر جنگ طلبانه و مداخله گرایانه مرکانتالیسم شده بود، هرجایی که تجارت و روابط اقتصادی میان کشورها حاکم بوده، صلحی پایدار بر روابط کشورها نیز حاکم بود، به طوری که قرن هیجده و نوزده شاهد کمترین تنش میان دولتها و ملتها بود.
اما در چند دهه اخیر، سیاستهای امریکا در جهان به ویژه منطقه نفت خیز و البته بلاخیز خاورمیانه گویای آن است که این اصول لیبرالیسم و البته اقتصادی در سایه سیاست و منافع ابر قدرتها به محاق رفته است و تنها به عنوان یک ابزار سیاسی و کارت بازی مورد استفاده قرار میگیرد.
سیاستهایی کهگاه با دخالتهای مستقیم نظامی همراه بوده همانند دوران بوش و اردوکشی به افغانستان و عراق، گاه به مانند دوران اوباما با سیاستهای غیرمستقیم اعمال شده است و در حال حاضر هم که دونالد ترامپ تداعی کننده افکار سوداگرایانه و جنگ طلبانه اقتصادی حاکم بر پیشا سرمایه داری است.
سیاستهای مغایر با اصول لیبرالیسم ترامپ را میتوان در تصمیمات اعمال شده و اصطلاحات کاربردی مانند جنگهای تجاری، دیوار کشی مرزی، نقض پیمانهای تجاری و... مشاهده کرد.
البته در واکاوی جامعه امریکا و طبقات حامی دو حزب بزرگ امریکا متوجه میشویم که در میان حامیان اصلی جمهوری خواهان سرمایه داران بزرگ و شرکتهای نفتی هستند.
جوزف استیگلز اقتصاددان کینزی و برنده جایزه نوبل اقتصادی در سال ۲۰۰۱ که از منتقدان صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است، این مناسبات را به نقد میکشد و آن را عامل ایجاد تنش، بیاخلاقی و زد و بند معرفی میکند.
شرکتهای نفتی که سعی میکنند در افزایش تنش، دخالتهای نظامی و بالطبع نوسانات قیمت نفت سود خود را به بالاترین حد برسانند، همان گونه که در شرایط کنونی قیمت نفت وست تگزاس اینتر میدیت (WTI) به عنوان نفت شاخص امریکا به ۷۰ دلار در هر بشکه رسیده که این قیمت از سال ۲۰۱۴ بیسابقه است. کارشناسان و کنشگران حوزهٔ نفت در توضیح این افزایش قیمت، تشدید ریسکهای سیاسی و ژئوپلتیک را عامل اصلی آن میدانند.
ترامپ در آخرین تصمیم بحث برانگیز خود، خروج ایالات متحده از توافق موسوم به برجام را که زمینه ساز صلح بود را اعلام کرد تا با افزودن هیزم جدید به آتش خاورمیانه به عنوان قلب انرژی جهان این ریسکها را تشدید کند.
تصمیم تازه ترامپ هرچه باشد و به سود هر که باشد مغایر با همان اصول مذکور لیبرالیسم یعنی صلح پایدار و تجارت آزاد است. البته پیش از ترامپ نیز دولت میانه روتر اوباما با ابزار تحریم این اصول را در رابطه با ایران نقض کرده بود.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت اقتصاد سیاسی ایالات متحده نه بر ارزشهای لیبرالیسم که مدعی آن هستند بلکه بر ارزشهای سودا گرایانه و سود گرایانه استوار است، ارزشهایی که عامل پیوند امریکا با کشورهایی مانند عربستان است که فرسنگها با ارزشهای لیبرالیسم فاصله دارد.