در گفت و گو با ایلنا مطرح شد:
روایت مادر سرطانی از روزهای تلخ بیماری/ درمانم را به خاطر هزینههایش رها کردم / همسرم کارگر فصلی است و بیمه نداریم
مادر سرطانی اهل روستاهای خراسان شمالی روایت تلخی از روزهای بیماری و پیگیری روند درمانش دارد. میگوید: به خاطر هزینههای سنگین شیمی درمانی و تهیه دارو، درمان بیماری ام را رها کردم . شوهرم کارگر فصلی است و بیمه نداریم و با این وضعیت پولی برای درمان نمی ماند.
گلثومه رحمانی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره مبتلا شدنش به بیماری صعب العلاج سرطان میگوید: یک سالی میشود که گرفتار این بیماری شدم. برای روند درمانم هر 3 ماه یک بار باید برای سونوگرافی و ماماگرافی به بیمارستان امام رضای مشهد مراجعه کنم چرا که هنوز داخل سینه ام توده سرطانی وجود دارد.
وی ادامهداد: پزشک معالجام تاکید داشت که به طور مرتب باید تحت نظر باشم تا با آزمایشهای مداوم متوجه شوند که تودههای سرطان رشد کردهاند یا نه. ولی به دلیل هزینههای درمان که هر بار حداقل 500 هزار تومان باید هزینه کنم، درمان را رها کردم.
این مادر جوان عنوان کرد: تحت پوشش هیچ ارگان و سازمانی نیستم و حتی بیمه هم ندارم. شوهرم کارگر ساده فصلی است و شغل ثابتی ندارد. از طرفی با شرایط بیماری که دچار آن هستم او نمیتواند من و بچههایم را رها کند و برای کار به شهرهای دیگر برود. 3 فرزند دارم که به خاطر همین شرایط سخت زندگی نتوانستیم برای استفاده از شبکه شاد برایشان گوشی هوشمند تهیه کنیم.
مظاهر عظیمی همسر گلثومه نیز به خبرنگار ایلنا گفت: ما اهل روستای خبوشان تیتکانلو شهرستان فاروج هستیم و در حال حاضر بیماری همسرم زندگی را برای ما سخت کرده و با این هزینه ها مانده ام که باید چکار کنم. هیچوقت نا امید نشدم و همیشه چشم امیدم به خداست تا گره زندگی ما را باز کند.
وی گفت: حدودا 9 ماه است گلثومه با این بیماری درگیر شده و شرایط زندگیمان از آنچه بود سختتر شد. کارگر فصلی هستم و درآمدم قبل از این هم کفاف مخارج زندگی را نمیداد و حالا با بیماری همسرم شرایطمان بدتر شده است. برای هزینههای درمان گلثومه به دوستانم مقروض شدم و با کلی دوندگی وام گرفتم و گرنه به هیچ عنوان از پس هزینههای شیمی درمانی و داروهای همسرم برنمیآمدم. البته بی نهایت از انجمن حمایت از بیماران سرطانی سپاسگزام که در این مدت به ما کمک کردند ولی منابع مالی این انجمن هم محدود است.
عظیمی گفت: گاهی به خودم میگویم کاش همه این مشکلات خواب باشد و یک روز وقتی از خواب بیدار میشوم هیچ مشکلی نداشته باشم ولی افسوس که همه اینها واقعیت است و حال و روز زندگی ام تعریفی ندارد. همیشه شرمنده بچههایم هستم که نمیتوانم شرایط زندگی خوبی را برایشان فراهم کنم و هر بار با نگاههای غمگین و عاجزانه شان ذره ذره وجودم آب میشود. خدا هیچ پدری را جلوی فرزندنش شرمنده نکند. تاکنون چند بار برای کمک هزینه درمان و گرفتن وام به کمیته امداد و بهزیستی مراجعه کردم ولی هیچ جوابی به من ندادند.