دلنوشتهای از افشین علا؛
خاتمی باید حقیقت دین محمدی را به گوش جهانیان برساند
اگر نبود تدبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که از همان آغاز سرسختانه دربرابر پیشنهاد برپایی خلافت اسلامی موضع گرفت و میزان را رای مردم دانست؛ چه بسا امروز شاهد استواری و استحکام نظام اسلامی در ایران نبودیم.
چندی پیش که با دوستان خدمت جناب خاتمی بودیم؛ سید بزرگوار را اندوهگین یافتم. صحبت از جنایات داعش و کشته شدن همه روزه دهها انسان بیگناه در جنگهای منطقه در ریخته شدن قبح جنایت و کمبها شدن جان آدمی بود. آن شب تصویر دردمندانهای که جناب آقای خاتمی از مصایب منطقه ارائه کرد؛ همه ما را تحت تاثیر قرار داد.
دریافت این نکته که شخصیت کمنظیری چون ایشان - که متاسفانه در کشور خودمان مظلوم واقع شده است - دغدغههایی فراتر از گیر و دارهای داخلی و مسائل جناحی دارد؛ برایم تحسینبرانگیز بود.
آن شب استاد سهیل محمودی عزیز پیشنهاد مفتخمی را با آقای خاتمی و جمع در میان گذاشت. پیشنهادی که بارها از ایشان خواستم آن را - اگرچه با درنظر گرفتن واقعیات تحقق آن دور دست به نظر میرسد - قلمی کند و به منصه ظهور برساند چراکه گفتن خوبیها و زیباییها و برداشتن پرده از محاسن مکتوم حتی اگر گوش شنوایی هم نباشد وظیفه اهل قلم و هنر و فرهنگ است.
سهیل میگفت در شرایطی که فرهنگ و تمدن اسلام دچار آفتها و خواهیها و نیرنگهای گوناگون شده است؛ بزرگان ساحت عقیده و اندیشه - همچون خاتمی عزیز - باید شهر به شهر و کشور به کشور سفر کنند و منطق اسلام رحمانی و حقیقت دین محمدی را به گوش جهانیان برسانند.(نقل به مضمون)
پیشنهادی که با تحسین همگان و سکوت تلخ خاتمی همراه شد و مگر خاتمی بزرگوار میتوانست جوابی جز سکوت بدهد؟ آن شب به استاد سهیل عرض کردم که طرح چنین موضوعی وظیفه ماست.
بزرگانی چون خاتمی در داخل کشور نیز دچار مضیقه و تنگنا هستند. روزی نیست که رسانههای وابسته به یک جناح تندرو، به ساحت ایشان اهانت نکنند و کسی هم جلودارشان نیست. ما دلسوزان آیین و فرهنگ این آب و خاکیم که نباید به تداوم این رویداد نابرازنده راضی باشیم و سکوت کنیم. پس با اجازه سهیل عزیز تصمیم گرفتم دست به قلم بشوم و آن پیشنهاد برازنده را به عرض عموم بزرگان و دلسوزان و فرهیختگان برسانم.
براستی که شرایط حساسی که منطقه و جهان از سرمیگذراند در روزگاری که از وصلت نامشروع حیلهگران غرب و برخی سردمداران خود فروخته شرق، نوزادهای پلیدی چون داعش و القاعده و طالبان و… یکایک به دنیا میآیند و بلای جان مسلمانان میشوند شیعیان را از شام گرفته تا عراق و افغانستان و بحرین و یمن به خاک و خون میکشند. اهل سنت مظلوم را در غزه بعد از محاصرهای نفسگیر بمباران میکنند و ویرانهای بر جا میگذارند با وجود این همه مظلومیت اسلام و مسلمانان تصویری موحش و نفرت انگیز از جنایات گروههای خود ساختهای چون داعش به نام اسلام و با پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله به نمایش میگذارند. چگونه میتوان دست روی دست گذاشت و تدبیری نیندیشید.
متاسفانه به نظر میرسد که در چنین شرایطی بیشترین بخش از ابتکار عمل ایران - به عنوان دژ مستحکم تفکر حکومت دینی دربرابر غرب و مدعیان منطقهایاش - به تدبیر پیرامون مذاکرات هستهای محدود شده است. تدبیر و تلاشی که البته جای سپاس و قدرشناسی بسیار دارد.
ما نیز به دولت تدبیر و امید شخص رئیسجمهور جناب آقای ظریف و تیم پرتلاش ایشان دست مریزاد میگوییم و از هیاهوی دلواپسان و سنگاندازان این معرکه، دلگیر و ناخشنودیم. کما اینکه رهبر معظم انقلاب نیز بارها حمایت خود را از این تدبیر و تلاشها اعلام کرده و مانع اثرگذاری جناح تندرو بر مصالح ملی کشورمان شدهاند. این تلاشها به جای خود اما فراموش نکنیم که کار ما فقط در عرصه دیپلماسی خلاصه نمیشود.
سفر پاپ فرانسیس دوم به ترکیه را ببینید. این سفر نماد تلاش واتیکان برای به دست گرفتن ابتکار عمل در عرصه گفتگوی ادیان است. دستکم، خود پاپ چنین ادعایی دارد اما چرا ترکیه؟ ترکیهای که زمانی خود جزیی از خاک روم بوده است و زمانی دیگر داعیهدار خلافت اسلامی و اکنون تحت حاکمیت دولتی سکولار که اگرچه ادعای اسلامگرایی دارد اما همواره به قواعد سکولاریزم آتاترکیاش پای بند مانده است.
ترکیهای که یک جا بر سر کشتار کودکان بیگناه چنان با سران اسرائیل درمیافتد که گویا از موضوع امالقرای امت اسلامی سخن میگوید و زمانی دیگر – که پای منافعش در میان است - با مخالفان اسد در سوریه همدست میشود و بر آتش تنور جنگ در آن کشور میدمد و درنهایت شگفتی شاهدیم که در مقابل تعرض داعش به شهر مرزیاش با سوریه - کوبانی - راههای کمک به مردم مظلوم کرد را میبندد و از نابود شدن تدریجی این قوم مظلوم نیز ابایی ندارد! پس ترکیه نمیتواند نماد برازندهای برای تحقق حاکمیت اسلامی باشد. کما اینکه در مصر نیز شاهدیم پس از سرنگونی مبارک نظامیان بیکار نمینشینند و با سرکوب اخوان المسلمین به جهانیان اعلام میکنند که به هیچ قیمتی نخواهند گذاشت چیزی از جنس دموکراسی دینی مجال ظهور پیدا کند. پس مصر نیز همچون ترکیه با وجود جایگاه خطیرش در فرهنگ و تمدن اسلامی همچنان هم پیمان با غرب باقی مانده است. تکلیف دولتهایی چون عربستان و قطر هم که مشخص است.
نهایت تلاشهای سیاسی و فرهنگی اینگونه دولتها، بروز خشونت و کشتار و افراطیگری در منطقه بوده است. پس یقین داشته باشیم تنها کشوری که در منطقه بر مواضع مستقل خود پا بر جا مانده و با حکمت و منطق اخلاقی و انسانی داعیه دار حاکمیت تفکر دینی است ایران است.
ایران است که علیرغم برخی کاستیها و نابرازندگیهای باقی مانده در درون پرچم مردمسالاری دینی را –یکه و تنها - در جهان به اهتزاز درآورده و به همین دلیل در معرض تحریمها و دشمنیها و نیرنگبازیهای شرق و غرب قرار گرفته است. اما همین ایران تنها آن قدر ریشه دار است که بدون حضورو تدبیر او نه شکل فلسطینی حل میشود نه القاعده و طالبان سر جای خود مینشینند نه در عراق و افغانستان دولتی میتواند روی کار بیاید که با منافع ملی ایران ناهماهنگ باشد و نه گره بسیاری دیگر از مشکلات منطقه - بی حضور ایران - باز شدنی است.
بدون شک باقی ماندن این وزنه عظیم و ظرفیت بزرگ در دستان ایران مرهون اصالت انقلابی است که در سال ۵۷ به پیروزی رسیده است. انقلابی که با رهبری مرجعیت شیعه و ضمن سرنگونی سلطنت افسانهای دو هزار و پانصد ساله بر قواعد دموکراسی پا فشرد و ساز و کار امور خود را بر اساس رفراندوم و انتخابات بنا نهاد.
اگر نبود تدبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که از همان آغاز سرسختانه در برابر پیشنهاد برپایی خلافت اسلامی موضع گرفت و میزان را رای مردم دانست چه بسا امروز شاهد استواری و استحکام نظام اسلامی در ایران نبودیم.
هر چند با گذشت زمان و بروز و ظهور گرایشهای افراطی در بدنه و فرهنگ و سیاست خدشههایی به تفکر اصیل انقلاب ۵۷ وارد آمده است اما تدبیر و جهانبینی امام چنان ریشهدار بود که ما همچنان با پشتوانه نظامی مقتدر به اصلاح امور امیدواریم ودر عرصه بینالملل نیز برگهای برنده کم نداریم. اما فراموش نکنیم که همین امام یارانی هم داشت - که اگرچه هیچ یک به جامعیت او نبودند اما با درک صحیح از منویات و برخورداری از خرد و اصالت و آراستگی به دیانت رحمانی توانستند نور امید برای رسیدن به آرمان حقیقی انقلاب را روشن نگاه دارند.
نسل من هرگز فراموش نخواهد کرد که در بحرانها و بحبوحههای خطیر اوایل شکلگیری نظام، این یاران برازنده چه یاریها که نکردند و با منطق بین و موعظه حسنه چه گرهها از ذهن نسل جوان که نگشودند. مطهریها و طالقانیها و بهشتیها و خامنهایها و هاشمیها و… همه و همه ترجمان بلیغی از دم مسیحایی امام بودند که اشارات آن پیر فرزانه را در قالب خطبهها و نوشته و مصاحبهها و… به زیباترین شکل ممکن به نسل ما ارائه میکردند و دریغا که اغلب یا مظلومانه به شهادت رسیدند و یا به افتخار جانبازی –همچون رهبر معظم انقلاب وآیتالله هاشمی - نائل شدند.
خوشبختانه از بین آن حلقه محکم وناگسستنی رهبر فرزانه انقلاب جانشین امام شد و توانست تاکنون - یعنی یک ربع قرن - بادبان کشتی نظام را در بحرانهای طاقت سوز و مردافکن برافراشته نگاه دارد. تداوم و استمراری که طبیعتا به معنی راضی نگه داشته شدن همه جریانها و سلیقهها نیست اما کیست که - اگر دلسوز نظام و مملکت باشد - قدر نعمت وجود رهبری را نداند.
اگر امروز لبنان و جهان عرب به نام شیرمردی چون سیدحسن نصرالله افتخار میکند حاصل تدبیر رهبر انقلاب اسلامی است. اگر فلسطین مظلوم علیرغم آن همه مسیحیت و جنایت رژیم کودککش صهیونیستی به آینده روشن و پیرزی محتوم خود امیدوار است نه به پشتوانه سران عرب که به پشتگرمی حمایتهای رهبری جهان تشیع، زنده و استوار مانده است. حقیقتی که از ظرایف قابل تامل روزگار ماست. پس فقط شیعیان عراق و بحرین و افغانستان و یمن ولبنان دل در گرو مهر نظام اسلامی ندارند بلکه قاطبه اهل تسنن که از خشونت وافراطیگری و تفکر سلفی مبرا ماندهاند به نامهایی چون آیت الله خامنهای و آیت الله سیستانی میبالند.
بیهیچ تردید این سرمایه عظیمی است که جز میراثماندگار امام راحل به شمار میرود. اما برخورداری از چنین نعمتی به معنی درست عمل کردن متولیان نظام در همه عرصهها نیست. در اینجا نمیخواهم به مسائل داخلی و واقعیتهای تلخی که منتقد آن هستم بپردازم. بلکه قصد دارم به موضوع سخن آن شب در حضور جناب آقای خاتمی برگردم. بیشک نظام سلطه در برابر چنین اقتداری - آن هم با ریشه در تفکر دینی - بیکار ننشسته و نخواهد نشست.
جنگ تحمیلی نمونه عیان این تقابل بود. امروز بدنام کردن اسلام و تیشه به ریشه این تفکر زدن که اسلام میتواند حکومتی مبتنی بر مردسالاری یا حتی حداقل قواعد دموکراسی برپا کند سر لوحه کار دشمنان ماست کاری که باید اعتراض کنیم در انجام آن کنم موفق نبودهاند. آنها به خوبی توانستهاند با خلق نوزادهای نامشروعی چون القاعده و داعش رنگ خشونت و تروریسم را بر هر چهرهای که ناخوشایندشان بوده است، بزنند. فراموش نکنیم که دهههاست ما به جرم نابرازنده حمایت از تروریسم در تحریم به سر میبریم.
بگذریم، که حرف دیگری دارم. اکنون در شرایطی به سر میبریم که گذر از آن بیشباهت به گذشتن از پلی به باریکی لبه شمشیر نیست. از یک سو جنگهای فرقهای به نام اسلام چهره دین و آیین ما را میخراشد و از سوی دیگر رقبای حرفهای چون ترکیه، عربستان، مصر و… اسلامخواهی انقلاب ما را به چالش کشیدهاند. پاپ برای تبلیغ رواداری آیین مسیحیت به کشور همسایه ما سفر میکند. اوباما همچون سلفش ریگان - که به قول امام کم مانده برعروه الوثقی حاشیه بنویسد! - با دست آمیخته به خون مسلمانان برای جلب توجه بیشتر نسل جدیدآنها دلبری میکند اتهام عزم ایران برای دستیابی به بمب هستهای قصه شبی برای خواب مردم منطقه و جهان شده است. این سناریو به گونهای رقم خورده است که گویی سرنوشت ایران و خاورمیانه و جهان به مذاکرات وین گره خورده است.
تحریمها همچنان بر دوش ما سنگینی میکند. رسانهها از غرب برای جوانان ما تصویری از بهشت برین را ارائه میکنند بسیاری از پرسشهای نسل جوان یا سرکوب شده یا بیپاسخ مانده است و… در چنین شرایطی تدبیرما در عرصه بینالملل چیست؟ آیا حرف برای گفتن نداریم؟ آیا ظرفیت راهاندازی گفتگوی ادیان و تمدنها را نداریم؟ اگربزرگان نظام توصیه دلسوزانه سهیل محمودی را جدی بگیرند و برای ارائه تصویری حقیقی و برازنده از اسلام انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران سفیران ارجمندی را به اقصی نقاط منطقه و جهان اعزام کنند ابتکار عمل بیشتری را به دست نخواهیم گرفت؟
به یاد بیاوریم زمانی را که شهید بهشتیها و امام موسی صدرها مبلغ نگرش تشیع به مقوله حکومت دینی در پایتختهای گوناگون جهان بودند. ثمره آن روشنگریها دستاوردهای امروز ماست. پس چرا از سرمایهها و ذخایر گرانبهایمان برای خنثی کردن توطئههای بیگانگان بهره نبریم؟ سالهاست که هم نسلان من خاطره پرشکوه سخنرانی آیت الله خامنهای در کره پاکستان و نیز صحن علنی سازمان ملل را از یاد نبردهاند سخنرانیهاو استقبالهای بینظیری که به قول مرحوم حاج احمد خمینی امام را پای تلویزیون به وجد آورده بود ما نیز با امام به آن سخنان و آن حضور برازنده میبالیدیم. اما امروز چه؟ امروز که شرایط بغرنجتر شده است برای زدودن زنگارهای اتهام از آیینه آیین محمدی و مکتب پرافتخار تشیع به سفیرانی چون بهشتی و امام موسی صدر نیاز نداریم؟ آیا سیدمحمد خاتمی که همچون نگینی بر خاتم فرهنگ و سیاست ایران اسلامی میدرخشد سفیر امینی برای ابلاغ پیام صح و خیرخواهی ملت ایران به جهانیان نیست؟ و یا برای دفاع از حریم اندیشه جهانی امام راحل سفیری برازندهتر از یادگار برومندش سیدحسن خمینی سراغ داریم؟ اگر از این بزرگان برای سفر و سخنرانی در گوشه گوشه جهان استفاده کنیم آیا به استحکام کیان نهضت اسلامی افزوده نخواهد شد؟ همه میدانیم که پشت غرب و سرن عرب از تصور اینکه روزی این امکان داده شود که حضرت آیتالله خامنهای به عنوان سکاندار کشتی انقلاب در اجتماع عظیم حج و در مکه معظمه یا مسلمانان سخن بگوید به لرزه میافتد. چرا که صلابت و منطقه نهفته در خطابه ایشان در میان رهبران مسلمان نظیری ندارد. حال که این رهبر فرزانه یک تنه در برابر هجمهها ایستاده است به یارانی از جنس خاتمی نیاز ندارد؟
قائم مقام انجمن شاعران ایران
افشین علا