یادداشتی بر نمایش هفت طبقه؛
«هفت طبقه» فکاهی دیوانگان
نمایشنامه ۷ طبقه موریس پنیچ از یک سو رد پای بکت و تئاتر معناباخته او را در خود دارد و از سوی دیگر پیوند محکمی با موقعیتها و تصاویر تعقیب و گریزی دارد که درنهایت چیزی جز فکاهی نامه دیوانگان را نشان نمیدهد.
ایلنا: نقدی بر نمایش «هفت طبقه» که این روزها درسالن استاد انتظامی خانه هنرمندان درحال اجرا است اثری به قلم «موریس پنیچ» و با ترجمه «ساسان گلفر» هفت طبقه با کارگردان مشترک «آتوسا راستی و بهرام سرورینژاد» برای اجرای صحنهای آماده شده است.
به گزارش ایلنا، نمایشنامه هفت طبقه توسط «نشر تجربه» درقالب مجموعه «نمایشنامههای برگزیده دهه ۹۰» منتشر شده است، هر چند عنوان نمایشنامههای برگزیده برای این مجموعه کمی نامناسب و سنگین به نظر میرسد و خود دست اندرکاران نشر تجربه هم در مقدمه این مجموعه به این نکته اشاراتی دارند اما واقعیت این است که بخش عمدهای ازاین ۹ نمایشنامه که درقالب این مجموعه تاکنون چاپ شدهاند برای یدک کشیدن عنوان برگزیده کمی کوچک به نظر میرسند. هرچند نامهای بزرگی چون «ادوارد آلبی» با نمایشنامه «سه زن بلند بالا» در میان باشد اما در این میان این نمایشنامه «آنتیگونه در نیویورک» است که حساب خود را از ۸ اثر دیگر این مجموعه جدا میکند.
داستان نمایش هفت طبقه بر پشت بام یک خانه هفت طبقه اتفاق میافتد فضای اثر را میتوان در قالب نوشتار نمایشهای مدرن (ابزورد) تعریف کرد شخصیتهایی که در شرایط و موقعیتهایی خاص و درمواجهه با یک دیگر خود را بروز میدهند. هفت طبقه از جمله آثاری است که میتوان آن را در حوزه طرح داستانی اثری مینی مالیستی نامید زیرا درهر بخش تماشاگر با حکایتی از روابط انسانی رو به رو میشود که هم در جزء مطرح است و هم در یک قالب کلی داستانی. طنز بن مایه اصلی این نمایشنامه است طنزی که بیشتر ذهن را به سمت نمایشهای گروتسک میبرد و خنده و ترس توامان را با هم متصور میشود. بازی روان شخصیت مرد روانی «لنرد» در همان صحنههای ابتدایی جذابیتهای خاصی به اثر میبخشد هر چند پیش از آن و با ورود زوج اول داستان (شارلوت و رادنی) نمایش از آن ضرباهنگ اصلی خود خارج شده و اجرا دچارافت اولیه شده بود.
بازی سطحی آتوسا راستی در نقش شارلوت چنان ضربه جبران ناپذیری به اثر وارد میکند که مخاطب تنها دیالوگهایی را میشنود که با اعمال بدنی و فیزیکی نقش هیچ همخوانی ندارد و بیشتر به ادا شبیه است تا بازی تئاتری. دربین بازیگران شاید این بازیگر نقش پیر زن (ناهید مسلمی) است که تجربه را به کمک گرفته و با نقش آفرینی خود جذابیتهای خاصی به بخش پایانی اثر میبخشد همچنین اگر تماشاگری بازیهای بهرام سرورینژاد بازیگر نقش مرد را در اثر دیگری دیده باشد به این باور میرسد که تنوع بازیگری این هنرمند تئاتر حکایت از شناخت درست او از ظرفیتهای بدن و بیان است. نمایش هفت طبقه ازهویت نمایشی منسجمی بهره نمیبرد در کارگردانی آن یک دستی مورد انتظار مخاطب هرگز تامین نمیشود، طراحی حرکات چینش بازیگران بر صحنه از منظر تئاتری و قرارداد صحنهای منسجمی برخوردار نیست، حضورهردو کارگردان به عنوان بازیگران نمایش موجب شده تا این احساس به مخاطب منتقل شود که آنها در حین بازی بیشترنگران ایدههای خود دراجرای اثر و بازی دیگران هستند تا بازی خود بر صحنه.
بازیگران در طول نمایش هرگز صحنه و فضای صحنهها را به درستی درک نمیکنند و در صحنههای نمایشی حضوری سطحی و کم رمق دارند که البته فضای گرم و طاقت فرسای سالن استاد انتظامی براین بیرمقی بازیها و کلافگی میافزاید. اینکه مخاطب از همان ابتدا با یک میزان سن حرفهای بداند که نمایش بر پشت بام یک آپارتمان در حال رخ دادن است شاید ابتداییترین دیدگاه کارگردانی باشد که متاسفانه در اجرا مورد غفلت قرار میگیرد. نمایش هفت طبقه از هویت جغرافیایی خاصی برخوردار نیست داستان در پشت بام آپارتمانی رخ میدهد که درهرکجا میتواند باشد اما این جغرافیایی لامکان و لازمان در لازمانی و لامکانی هم بیهویت میماند. اینکه نمایش برای مخاطب چه پیام یا مفهومی دارد عنصر دیگری است که شاید در ترجمه و شاید هم در ممیزی اجرا موجبات آن مهیا شده است نمایش هفت طبقه با همه فراز و فرودهایش مشخص نمیکند که برای تماشاگر چه بهرهای دارد و داشته فرهنگی آن چیست. برای مثال دربخشی ازآغاز نمایش که زوج جوان (شارلوت و رادنی) مدام سعی میکنند یکدیگر را بکشند از چنان فضای گروتسک طنز توام با ترس و وحشتی برخوردار است که در صورت بازیهای دلچسب میتوانست مخاطب را مبهوت خود کند اما در این اجرا هرگز این اتفاق نمیافتد و اثر ابتر میماند.
درنمایش هفت طبقه معنا باختگی و این سوال مهم - چه شد؟ مدام ذهن مخاطب را به خود مشغول میکند، شخصیتهای نمایشی انسان را به یاد آثار بکت و یونسکو میاندازد انسانهایی سردرگم و بیهویت که مدام در حال تعقیب و گریز بین زندگی و مرک هستند عناصرمهمی که به نظر میرسد از منظر کارگردانان نمایش به دورمانده. دراین نمایشنامه «موریس پنیچ» جهان خالی ازمعنا را به تصویر میکشد، فقط کافی است وضعیت شخصیتهای نمایشنامه را بار دیگر مرور کنیم؛ مردی که یک روز متوجه شده جای پارک ماشینش را فراموش کرده و حالا از یک ساختمان هفت طبقه بالا رفته تا از بالا به خیابانها نگاه کند و جایی برای پارک ماشینش بیابد. «رادنی و شارلوت» زوج جوان که در رابطهشان به بن بست رسیدهاند و رادنی سعی میکند شارلوت را به قتل برساند اما این به قتل رساندن به سرگرمی و عامل نجات زندگی آنها تبدیل شده است. رادنی با اسلحه خالی به سوی شارلوت نشانه میگیرد واو با اینکه میداند اسلحه خالی است اما هراسان ازمرگ فرار میکند و این برای آنها یک بازی است.
«جون و مایکل» زن و مرد میانسال مدام به فکر تغییردکور خانهشان هستند آنها در خانه تلفن ندارند چرا که وجود تلفن با طراحی مورد نظر مایکل سازگاری ندارد. «لنرد» روانپزشکی که نشان میدهد که باید خود را به دیوانه خانه معرفی کند پرستاری که از پیرزنان و پیرمردان نگهداری میکند ولی مدام به مرگ فکر و همه را به مرگ تشویق میکند. «مارشال» بازیگری درجه دو است که تصمیم گرفته دیگر تنها در زندگی واقعی خود بازی کند، او تغییر نام داده و قرار است با شخصی به نام «افی» ازدواج کند او از گریم استفاده میکند چرا که افی او را با چهره گریم شده میپسندد و البته نمیداند مارشال در حال بازی نقش است و از گریم استفاده میکند. «پرسی» دوستان خود را شمارش میکند و اینکه نهصد و چهل دوست دارد و... پنیچ این همه آدم دیوانه را در کنار هم میگذارد تا گوشهای از این جهان معنا باخته و تهی شده را برای ما به تصویر بکشد.
نمایشنامه ۷ طبقه موریس پنیچ از یک سو رد پای بکت و تئاتر معناباخته او را در خود دارد و از سوی دیگر پیوند محکمی با موقعیتها و تصاویر تعقیب و گریزی دارد که درنهایت چیزی جز فکاهی نامه دیوانگان را نشان نمیدهد. دراین نمایشنامه نویسنده با خلق موقعیتهای عجیب اقدام به خلق لحظاتی میکند که از یاد رفتنی نیست اما طنز تلخ پنیچ با نویسندگان عرصه نمایشنامه نویسی ابزورد کاملا متفاوت است هرچند متاسفانه این لحظات از منظر کارگردانان نمایش و در بازی بازیگران عمدتا به دور مانده است. شخصیتهای پنیچ در نمایشنامه ۷ طبقه بسیار عجیب و غریب به نظر میرسند نویسنده آنها را موظف کرده در سادهترین شکل ممکن آن را به اطلاع مخاطب برسانند. این نمایشنامه عجیب و غریب به شکل متضادی از رمز و راز تهی است و تمامی رازها به شکلی بسیار مشخص و واضح به مخاطب ارائه میشوند. عنصر معناباختگی هدیه مهم پنیچ برای خوانندگان نمایشنامه ۷ طبقه است پرستار ویلسن مرد را تشویق میکند که خود را ازطبقه هفتم به پایین پرت کند اما درمقابل «لیلین» او را نه تشویق بلکه راهنمایی میکند چگونه پرواز کند و مرد راه دوم را انتخاب میکند و پرواز میکند.
نویسنده: مجید امرایی