خبرگزاری کار ایران

گزارش خبرنگار ایلنا از تجربه تماشای نمایش «مل پامنی» در غار رودافشان؛

هركسی كو دورماند از اصل خویش...

هركسی كو دورماند از اصل خویش...
کد خبر : ۷۵۴۷۴

کورسوی نور از جایی که آمده بودیم پیدا بود و گروه پس از اتمام کار که خواندن اذان داخل غار یکی از نقاط عطف آن به شمار می‌رفت، تماشاگران را در تاریکی تنها گذاشت تا کمی در آرامش و سکوت با خود خلوت کند.

ایلنا: هنر نمایش چندی پیش شاهد اتفاقی بود که شاید بتوان گفت گروه‌های نمایشی داخل کشور حداقل طی سه دهه اخیر هیچگاه به آن اقدام نکرده بودند. تجربه‌ای تازه برای گروهی جوان اما پرتلاش که قصد دارد مخاطب را از فضای تکراری سالن‌های فرسوده تئاتر جدا کند. این تجربه تازه چیزی نبود جز اجرای نمایش «مل پامنی» به کارگردانی بابک مهری همراه با اعضای گروه نمایش «آو» در طبیعت بکر غار رودافشان واقع در فیروزکوه که گزارش خبرنگار ایلنا از این اجرا در ادامه می‌آید.

زمان زیادی از آخرین مرتبه‌ای که همراه عده زیادی راهپیمایی کردیم؛ می‌گذرد اما ناگهان خبر می‌آید بیا، تابستان آمده و قرار بر گردهمایی دوباره داریم! می‌خواهیم همراه هم، پیچ اضطراب‌های بی‌پایان را تابی بدهیم. گویی این شهر هیچگاه بنا ندارد روی آرامش ببیند. تاب تحمل جنبنده ندارد، سنگفرش‌های لق کف پیاده‌روها هم دیگر حوصله شهروندان را ندارند؛ غافل از اینکه ما نیز در پی روزنه‌ای برای تنفس، آرامش، سکوت و راهی برای رهایی هستیم.

قرار ما شد مقابل بنای حمامی قدیمی، محلی که پس از سالها خاموشی و فراموشی چهار سالی می‌شود به همت تعدادی از هم‌نسلانم جانی دوباره گرفته، پوستین 70ساله دریده و از خوابی طولانی مدت بیدار شده است. چنان که پنداری در هستی دوباره خود از بدن گذشته و به جان رسیده باشد می‌خواهد جای تن، روح آدمی را غسل دهد.

یک صبح زود بهاری، واپسین جمعه اردیبهشت ماه همه علاقه‌مندان تئاتر در وعده‌گاه حضور دارند، خیابان‌ها خلوت است و دیگر از شورش‌های شبانه‌روزی ایام هفته برای پیدا کردن یک لقمه نان خبری نیست. از بدخلقی‌های مسافران اتوبوس‌ها که هنوز چشم باز نکرده قدم روی کفش فرد کناری می‌گذارند و دهان به خشم می‌گشایند: آقا برو تو بقیه هم سوارشن دو ساعته منتظریم!. دیگر از عابرانی که با صدای ممتد بوق خودروهای مسافرکش و ویراژ موتورسواران كه جستی می‌زنند و آن‌سوتر هن وهن کنان قلب خود را میان انگشتان می‌فشارند خبری نیست. از ایستگاه‌های متروی مملو از مسافر، تن‌هایی که به سرعت کوچکترین روزنه کنارت را می‌شکافند و محکم و پی در پی بر پیکرت می‌کوبند خبری نیست؛ از تهویه نامطبوع و گرمای تابستان بد بوی حاکم بر واگن‌ها ردی به جای نمانده، امروز حتی آسفالت کف خیابان هم خواب می‌بیند. خودروهای مسافرتی برای سفری چند ساعته حاضر می‌شوند.

200 نفری آمده‌اند؛ مقصد، منطقه‌ای به نام رودافشان واقع در فیروزکوه، جایی که قرار است رهایی را دوباره پیدا کنیم اما با طعم تئاتر و البته صبحانه‌ای (نان، پنیر، گوجه، خیار، خرما) که تک تک اعضای گروه نمایش «آو» یک شب قبل لوازم آن را به عشق تماشاگران خود زیر باران تا بالای کوهی که محل اجرای نمایش «مل پامنی» در آن قرار دارد بر دوش کشیده‌اند.

پس از طی مسافتی حدودا 3ساعته وقتی قدم بر ایستگاه پایانی می‌گذاریم درختان، هوای قابل تنفس و نسیم خنکی که گونه‌ها را نوازش می‌دهد کار خود را شروع می‌کند، گویی اجرای نمایش از همین لحظه شروع شده باشد طبیعت هم طنازی آغاز کرده است. رودخانه‌ای میان ما و کوهی که غار محل اجرای نمایش در آن قرار دارد فاصله انداخته اما حضور ناگهانی گروه 10-12 نفره بازیگران نمایش در طرف مقابل، بالای کوه و شروع اجرایی آهنگین برای خوش‌آمدگویی به تماشاگران از راه دور، جایی که قرار است ما نیز باید به آن‌جا برسیم فاصله را برمی‌دارد.

                   هركسی كو دورماند از اصل خویش...

پس از خوش آمدگویی گروه نمایش «مل پامنی» که بالای مسیری پیچ در پیچ ایستاده‌اند حرکت و به دل کوه زدن برای رسیدن به آنها و تماشای اثر آغاز می‌شود. به کمک اعضای گروه از روی چند تکه الوار که دوسوی رودخانه را به هم پیوند داده عبور می‌کنیم. عده‌ای در مسیر حرکت و بالا رفتن از کوه برای جمعیت بخش‌هایی از سوره اصحاب کهف را می‌خوانند و این روند با دعاهایی به زبان‌های کهن ایرانی در گذر از هر پیچ و قرار گرفتن در مسیری جدید ادامه پیدا می‌کند؛ مراقبان اجازه میانبر زدن هم نمی‌دهند. همه باید همچون مناسکی آیینی پشت سر یکدیگر با استقامت و صبوری از کوه بالا بروند تا به نقطه نهایی برسیم.

                هركسی كو دورماند از اصل خویش...

                                   هركسی كو دورماند از اصل خویش...

سرانجام به نوک تپه‌ای می‌رسیم که دهانه غار در سرازیری آن دیده می‌شود، صدای بازیگران در داخل غار می‌پیچد و همچون نجوایی سحرآمیز مسافران را به درون فرا می‌خواند. همه به ترتیب در باریکه راه شروع به حرکت و پایین رفتن کردند. با عبور از دهانه غار چکه قطرات آب و تغییر دمای هوا به وضوح احساس می‌شود، بالن‌های كوچكی از كف غار رها شده و آنقدر بالا می‌رود تا به سقف بچسبند و از حركت بایستند. این سرازیری به سطح صافی ختم می‌شود که دایره‌ای سنگ چین شده کف آن قرار دارد و به نوعی می‌توان گفت طراحی صحنه با بهره‌گیری از عناصر موجود در طبیعت انجام گرفته است. روشن شدن محیط داخلی غار توسط نور خورشید و کم و زیاد شدن‌های گه‌گاه آن طوری که گویی دست طراح نور گروه در کار باشد را می‌توان از جذاب‌ترین مقاطع اجرای بخش اول نمایش دانست.

                  هركسی كو دورماند از اصل خویش...

                 هركسی كو دورماند از اصل خویش...

تغییرات نور طبیعی به همراه تغییرات پی در پی قطعات آهنگین نمایش شامل اجرای موافق‌ و مخالف خوانی مشابه آنچه در تعذیه تجربه می‌كنیم، قطعه زدن سیاوش به دل آتش و سوگ بازیگران كه او را برحذر می‌دارند از این‌ كار تماشاگران را که تنها یا گروهی روی تخته سنگ‌ها نشسته‌اند را تحت تاثیر قرار داده و هنگام اجرا سکوت کامل حاکم است. یکی دیگر از جذابیت‌های بخش اول اجرا استفاده گروه موسیقی از عناصر طبیعی موجود مثل چوب و تخته سنگ‌ها برای صداسازی بود. در همین لحظه عده دیگری از اعضای گروه به كمك هم دیگ بزرگی را به سمت گوشه‌ای از غار حمل می‌کردند تا زیر آن را روشن کنند.

                 هركسی كو دورماند از اصل خویش...

                                  هركسی كو دورماند از اصل خویش...

اما کار به اینجا ختم نشد و گروه پس از اتمام بخش نخست اجرا از حاضران دعوت کرد تا بیش از قبل به سمت داخل حرکت کنند. جایی که دیگر اثری از نور خورشید وجود نداشت و دمای هوا بیشتر از گذشته سرد به نظر می‌رسید، به شکلی که تماشاگران لباس‌های ضخیم و گرم خود را به تن کردند و در فضای تاریکی که به کمک بازیگران فانوس به دست روشن شده بود به سمت داخل رفتند تا شاهد بخش دوم اجرا باشند؛ کورسوی نور از جایی که آمده بودیم پیدا بود و گروه پس از اتمام کار که خواندن اذان داخل غار یکی از نقاط عطف آن به شمار می‌رفت، تماشاگران را در تاریکی تنها گذاشت تا کمی در آرامش و سکوت با خود خلوت کند، شاید تمهیدی برای اینكه همه معنا كنیم هركه او دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش؛ در همین لحظه كه سكوت فضارا دربر گرفته بود گروه اجرایی با نظم از تماشاگران فاصله گرفت، دور شد و به سمت نور رفت.

                    هركسی كو دورماند از اصل خویش...

پس از اتمام کار و تشویق تماشاگران اینک نوبت آن رسیده بود تا از همان راهی که آمدیم به کمک بازیگران و هدایت کنندگان به بیرون بازگردیم. جایی که بخش اول نمایش در آن محل اجرا شده بود و آب گرم داخل دیگ و پارچه‌هایی سفید انتظار تماشگران را می‌کشید تا دست‌های یخ کرده خود را با آن گرم کنند و سپس از غار بیرون بیایند تا پس از تولد دوباره همه کنار هم غذایی (نان، كوكو سبزی، الویه، ماهی كبابی همراه با شربت بهارنارنج) که بازیگران برای نهار در سینی‌های بزرگ تهیه دیده بودند را میل کنند.

                      هركسی كو دورماند از اصل خویش...

دیگر زمان بازگشت فرا رسیده، باید حال خوش و هوای مطبوع به همراه آرامش، صدای رودخانه و به هم خوردن برگ درختان را رها كنیم و دوباره به شهر بازگردیم. جایی كه هیاهو برای هیچ از صبح زود تا آخرین لحظه ادامه پیدا خواهد كرد. جایی كه دوباره باید به سالن‌های فرسوده بازگردیم و البته ارمغان تماشای تئاتر همراه با بوی دود هیزم، گرد و خاك و آفتاب سوزان همراه ببریم و به انتظار بنشینیم تا دوباره فردا صبح، صدای بوق بی‌پایان خودروها، صدای پنجره‌های لق اتوبوس و تنه‌های مردم داخل مترو نگرانی فرسودگی بنای تئاترشهر...

عكاس: مهدی آشنا

ارسال نظر
پیشنهاد امروز