ایلنا گزارش میدهد؛
زخمهای "گرمخانه اسلامشهر" درمان نمیشود
اسمش گرمخانه است، جای نگهداری متکدیان. در اکثر مواقع خودشان به آنجا میروند، البته آنهایی که حال و روز خوبی دارند، اما در جایی مانند اسلامشهر اینطور نیست؛ بدحالان و معلولان را شهرداری جمعآوری میکند و به آنجا میبرد. هیچ دستگاه دیگری با وجود وظیفه قانونی، خودش را وارد ماجرا نمیکند؛ آنها دوباره به خیابان بازمیگردند و این سیکل تکرار میشود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، گم شدن یعنی چه؟ آدمها چطور گم میشوند؟ مگر میشود کسی که سالم و بالغ است، گم شود؟ آن هم در دنیای امروز. مگر میشود خانه داشت و گم شد؟ حتی اگر پول نداشته باشی باز هم گم نمیشوی؛ یعنی امروز پیدا شدن راحتتر از گذشته است. حداقل اینطوری به نظر میرسد، آدمهای امروز کمتر گم میشوند، اما همینجا کنار گوش این چند میلیون نفری که در تهران زندگی میکنند، آدمهای زیادی هستند که گم میشوند یا خودشان را گم و گور میکنند. کسانی که دیگر کسی برایشان نمانده. کسانی که خانهشان، خانوادهشان و خودشان را فراموش کردند. کسانی که با هیچ اسمی نمیتوان آنها را صدا زد جز انسان. حالا چند سالی است که این انسانهای پرسه زن که ما آنها را متکدی مینامیم و قانون آنها را مجرم؛ روز به روز زیاد میشوند و به نوعی روی دست دولت و جامعه باد میکنند.
ساعت نزدیک 8 شب بود؛ با یک ون همراه حسن خلیلآبادی یکی از اعضای شورای پنجم شهر تهران و رضا قدیمی، مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران برای بازدید و تهیه گزارش به سمت گرمخانه مردانه اسلامشهر راه افتادیم. قدیمی در ماشین توضیح داد: «جایی که قرار است ببینیم آخر دنیاست و افرادی که در آنجا نگهداری میشوند هیچ کس را جز خدا ندارند. اسمشان متکدی است اما به خاطر طرد شدن از خانواده و پذیرفته نشدن از سوی سازمانهای حمایتی به سامانسرا پناه آوردند. کهولت سن، مشکلات روحی و روانی و اعتیاد از مسائلی است که این افراد درگیر آن هستند.»
سامانسرای اسلامشهر جایی به دور از چشم مردم با 200 نفر ظرفیت فعالیت میکند. این گرمخانه موظف است طبق حکم قاضی بین 21 روز تا 2 ماه افراد یا همان متکدیان و معتادان متجاهر را نگهداری کند، اما به گفته مسئولان آن و عدم رسیدگی و همکاری دستگاههای دیگر مانند وزارت بهداشت و کمیته امداد گاهی افراد تا 2 دوسال نیز آنجا میمانند.
بیمارستان امام حسین، متکدیان بیمار را نمیپذیرد
به گرمخانه که میرسیم اول از ورودی، حمام و اتاق معاینه دیدن میکنیم. پزشک شیفت شب سامانسرا میگوید: «هر کسی را که به اینجا منتقل میکنند بعد از استحمام معاینه میشود و بعد برای غربالگری ایدز و هپاتیت سه روز به قرنطینه میرود. بیشتر این افراد به ایدز، هپاتیت، سل، معلولیتهای جسمی و بیماریهای روانی مبتلا هستند یا اکثر آنها بیماریهای عفونی یا پوستی دارند.
او از خدمات وزارت بهداشت گلایه میکند، میگوید: «بسیاری از این افراد بیماران بد حال هستند و گرمخانه امکانات پزشکی و نیرو ندارد که به آنها رسیدگی کند اما متاسفانه از سوی وزارت بهداشت هم پذیرش نمیشوند. بیمارستان امام حسین با اینکه طبق قانون از طرف وزارت بهداشت متعهد است این افراد را در صورت بد حال بودن، پذیرش کند اما از پذیرش آنها سر باز میزند. بارها بیماران بد حال به گرمخانه بازگردانده شدند. هیچ دستگاه و ارگانی حاضر نیست به این افراد رسیدگی کند. بارها مسئولان از این گرمخانه دیدن کردند و بارها تلاش شده با وزارت بهداشت درمورد آنها رایزنی شود، اما هیچ کدام تاثیری نداشته است. گرمخانه اسلامشهر برای نگهداری از بیمار و تامین داروی آنها مشکل جدی دارد و هیچ کادر درمانی حاضر نیست به اینجا بیاید.»
اینجا زندان است
داخل گرمخانه اما چیز دیگری در جریان است، بوی نم حمام و زخمهای تازه آدمهای گمشده. بعضیهاشان با سر و صدای گروه بازدید کننده از جا بلند میشوند. یک نفر با صدای بلند صلوات میفرستد و دیگری شروع میکند به فحش دادن. اکثرشان مسن هستند. آنهایی که بلند شدند، هرکدام کسی را مخاطب قرار میدهند و قصهشان را میگویند. یک نفر 11 ماه و دیگری 10 روز است که در گرمخانه است. همه آنهایی که بلند شدند از غذا و جای خواب راضی هستند اما میگویند اجازه تماس با خانوادههایشان را ندارند؛ در صورتی که مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران بارها تاکید کرده مددکاران با خانوادههایشان تماس میگیرند، اما این افراد یا هویت و خانواده مشخصی ندارند یا از سوی خانوادهها پذیرش نمیشوند.
کسی درخواست میکند برایش شماره بگیریم، میگوید: «یک خواهرزاده دارم که موبایلش خاموش است، اما من آنقدر زنگ میزنم تا روشن شود، دلم نمیخواهد اینجا بمانم، اصلا معلوم نیست چند ماه است که اینجا هستم اما اینجا را دوست ندارم.»
فردی دیگری جلو میآید با چشمان نگران و زیر لب میگوید: «ما را به زور آوردند، خانه ما خیابان است. ما اینجا کتک میخوریم.» بعد با اضطراب به اطرافش نگاه میکند و میگوید: «اینجا زندان است فقط اسمش فرق میکند.» مرد جوانتری جلو میآید و تکرار میکند: «اینجا زندان است، ما خجالت میکشیم پیش خانوادههایمان برگردیم. از یک نفرشان که خودش را عباس معرفی میکند علت حضورش در گرمخانه را میپرسم، با خشم میگوید: «به من میگویند تکدیگر، به من میگویند گدا، من را به زور آوردند، میگویند باید قرص بخوری. من میخواهم به خانهام برگردم. اینجا حالم را بد میکند.»
80 درصد مددجویان اسلامشهر کنترل ادرار و مدفوع ندارند
اما قدیمی حرفهای دیگری درباره آنها میزند، او میگوید: «اکثر این افراد بیمار روانی و خارج کنترل هستند، خیلی از آنها آدرس و شماره تلفن یا حتی هویت خود را به یاد نمیآورند یا آن را از مددکاران پنهان میکنند. 80 درصد این افراد کنترل ادرار و مدفوع ندارند. بعضیهاشان تلاش میکنند به خیابان برگردند تا بتوانند دوباره تکدی کنند. همینطور با توجه به اینکه بسیاری از آنها به مواد مخدر اعتیاد دارند، در اکثر موارد غیرقابل کنترل میشوند. وزارت بهداشت برای تامین دارو و متادون آنها همکاری نمیکنند و مددکاران مجبور هستند با امکانات کم از آنها نگهداری کنند. طبق قوانین هزینه هر فرد در اینجا حدود 600 هزار تومان برآورد شده، اما تا سه میلیون تومان هم برای آنها هزینه میشود. هزینهها و خدمات سامانسرای اسلامشهر با توجه به شرایط خاص افرادی که در آن حضور دارند، بسیار بالاتر از آن چیزی است که پیشبینی شده است. این افراد تحت پوشش بیمه خاصی نیستند و داروهای پرهزینه و پمادهای گران پوستی نیاز دارند.
شهرداری متکدیان را از جلوی چشم مردم دور میکند
شهرداری مجبور است این افراد را به زور جمعآوری کند تا کنار خیابان جان خود را از دست ندهند؛ اما این مسئله فقط به همین جا ختم میشود. یعنی هیچ کدام از طرحهایی که تاکنون برای جمعآوری متکدیان اجرا شده به پایان نرسیده و همه به جمعآوری شهرداری ختم شده است. بسیاری از افرادی که در گرمخانه اسلامشهر هستند برای بار چندم به آنجا آورده شدند. برخی از آنها متکدیان حرفهای محسوب میشوند و برخی بیماران اعصاب و روان. شهرداری به خاطر چهره شهر و جلوگیری از جان باختن آنها هر شب تعدادی از آنها را جمعآوری و در سامانسراهای مختلف سطح شهر اسکان میدهد که بعد از مدتی آنها دوباره در خیابان رها میشوند و به نوعی این سیکل باطل همچنان ادامه دارد.
هر شب کتک میخوریم
از سالن گرمخانه که بیرون میآییم، چند نفر از مددکاران و کارکنان آنجا دنبالمان راه میافتند، یکی از آنها میگوید: «نمیخواهید از مشکلات ما بدانید، ما اینجا با وجود اینکه در معرض انواع بیماریهای مختلف عفونی هستیم، اما سختی کار نمیگیریم. قراردادهایمان یک ساله است و امنیت شغلی نداریم، وام هم نمیدهند. هر شب از یکی از آنها کتک میخوریم و حقوقمان فقط حدود دو میلیون تومان است. ما اینجا کنار این افراد فراموش شدیم. هر کداممان بعد از مدتی دچار مشکل روحی و اعصاب میشویم، اما هیچ کس نیست رسیدگی کند. فقط مجبوریم به این وضعیت ادامه دهیم. در صورتی که جان و ذهنمان در کنار این آدمها در خطر است.
از محوطه بزرگ سامانسرا که بیرون میآییم، به قول مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران انگار از آخر دنیا بیرون آمدهایم، اما همچنان آن بوی عجیب نم و زخم زیر دماغمان است. هیچ کس حاضر نیست، مسئولیت آنها را بپذیرد. آنها گم شدهاند، معلوم نیست چند سال اما گم شدهاند در خودشان یا در تهران اهمیتی ندارد و شهرداری هم تلاش میکند این گمشدگان بدحال را از انزار عمومی دور نگه دارد.
گزارش: مهرنوش زارعی هنزکی