خبرگزاری کار ایران

جیب‌بر ۵۵ ساله:

در زندان راحتم/ به خاطر بیکاری مواد می‌فروختم/ نمی‌دانم چگونه می‌‌توان توبه کرد

در زندان راحتم/ به خاطر بیکاری مواد می‌فروختم/ نمی‌دانم چگونه می‌‌توان توبه کرد
کد خبر : ۴۶۰۲۳۳

یک جیب‌بر سابقه‌دار که برای چهارمین بار راهی زندان می‌شود، می‌گوید: «واقعیت این است که وقتی می‌خواهم به زندان بروم، خیالم راحت است.»

حسن 55 ساله، یکی از جیب‌برهای سابقه‌داری است که ده سال پیش پس از مهاجرت به تهران و  آشنایی با خلافکاران تهرانی به سمت جیب‌بری و سرقت کشیده شد. او با موتورسیکلت در خیابان‌های تهران به شکل مسافرکش تردد و جیب مسافران را خالی می‌کرد. با حسن در حالی که در حیاط اداره آگاهی تهران بزرگ منتظر آمدن ماشین برای اعزام به زندان است، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که متن آن را در زیر می‌خوانید:

خودت را برای ما معرفی کن؟

حسن هستم و نزدیک به 55 سال سن دارم و سال‌هاست که در محله دروازه غار زندگی می‌کنم.

به چه جرمی دستگیر شدی؟

به جرم جیب‌بری مرا گرفتند.

چند سال است که خلاف می‌کنی؟

از ده‌سال پیش که به تهران مهاجرت کردم با چند نفر در تهران به طور اتفاقی آشنا شدم که آنها همگی خلافکار بودند. چون نتوانستم کاری در تهران پیدا کنم، مجبور شدم که به سراغ کار خلاف و مواد فروشی بروم.

دوستانت حرفه‌ای هستند؟

آدم حرفه‌ای که به زندان نمی‌رود. همه آن دوستانم اکنون در زندان هستند و من هم تا چند ساعت دیگر به آنها می‌پیوندم.

چند بار دستگیر شده‌ای و به زندان رفته‌ای؟

با احتساب این بار که به زندان می‌روم، می‌شود چهار بار.

در این دفعاتی که به زندان رفتی، هیچ تغییری در زندگی‌ات رخ نداد؟

چه تغییری؟ در آنجا همه خلافکار هستند و وقتی بیرون هم می‌آیی، در محل زندگی‌ام همه از بچه گرفته تا بزرگسال خلافکار هستند. در این وضعیت چکار کنم؟ با این سنم با چه کسی باید رفاقت کنم تا اصلاح شوم؟ اگر حرفم اشتباه است، شما بگویید چه کنم؟ مگر تاکنون کسی از من حمایت کرد تا از این راه بازگردم؟ می‌خواهم توبه کنم، ولی نمی‌دانم چگونه باید این کار را انجام دهم.

در کجا و چگونه جیب‌بری می‌کردی؟

در همه جا. در خیابان، اتوبوس، تاکسی، ترمینال و ... هرکجا که شد. با موتورسکلیت در شهر مسافرکشی می‌کردم و هر کسی را که می‌دیدم و احساس می‌کردم که می‌توانم جیبش را بزنم، اقدام می‌کردم.

مواد مخدر هم مصرف می‌کنی؟

بله، هم شیشه مصرف می‌کنم و هم می‌فروشم. شانس آوردم وقتی که دستگیرم کردند، هرچه داشتم را کشیدم و چیزی باقی نمانده بود.

حالا که برای چهارمین بار است که دستگیر می‌شوی و به زندان می‌روی، فکر می‌کنی چه چیز در انتظارت باشد؟

واقعیت این است که وقتی می‌خواهم به زندان بروم، خیالم راحت است، در زندان همه چیز داریم.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز