در نشست چشم انداز آموزش و پرورش در سال ۹۵ مطرح شد؛
راه توسعه و 20 تغییر ضروری در آموزش و پرورش
"چشمانداز آموزش و پرورش در سال 95" عنوان پنجمین نشست کافه خرد در روز معلم بود که با حضور جمعی از علاقمندان حوزه فرهنگ، آموزش و توسعه در محل باشگاه اندیشه برگزار شد.
به گزارش ایلنا، متن ویراسته زیر مربوط به ارائه مرتضی نظری، پژوهشگر آموزش و پرورش و توسعه انسانی در این نشست است که "بیست تغییر ضروری در نظام آموزش رسمی کشور" را بر می شمارد. بخش نخست این گزارش را با هم میخوانیم:
با شادباش هفته معلم به فرهنگیان و معلمان گرامی و فعالان عرصه آموزش، یادگیری و دانایی. این مناسبت، بهانه ای شد تا مهمترین تغییراتی که با نگاه به تحولات فرهنگی، اجتماعی و فناورانه جامعه امروز ایران و از همه مهمتر از منظر توسعه، در وضعیت آموزش و پرورش کشورمان ضروری به نظر می رسد را مورد اشاره قرار دهیم.
واقعیت این است که مطالعه در وضعیت کشورهای توسعه یافته و برتر در شاخص های توسعه انسانی حکایت از نگاه ویژه دولت های این کشورها به آموزش و پرورش دارد. دولت هایی نظیر دانمارک، فنلاند، هلند، فرانسه، ژاپن و ایالات متحده به آموزش و پرورش نگاه درجه دو ندارند. در سخت ترین شرایط اقتصادی هم حاضر نمی شوند برای آموزش و پرورش کم بگذارند. نگاه نخبگان سیاسی و حوزه عمومی هم در این جوامع نسبت به آموزش و پرورش به عنوان یک حرفه تخصصی و مهم، دارای احترام است.
نمی توانیم حرف از توسعه بزنیم و حاضر به پذیرش الزاماتش نباشیم. نمی توانیم ادعای توسعه کنیم اما سال های سال، خبر خوش وزرای آموزش و پرورش کشور این باشد که " مطالبات سال گذشته معلمان به زودی پرداخت می شود" مساله آموزش و پرورش پیش از هر چیز "غربت گفتمانی" است. سیاسیون، احزاب و حوزه عمومی هنوز آموزش و پروش را در عمل جدی نمی دانند.
اما پرسشی که موضوع گفت و گوی امروز ماست اینکه: آموزش و پرورش برای قرار گرفتن در مسیر توسعه نیاز به چه تغییرات ضروری در خود دارد؟ من مهمترین این تغییرات را در سه بخش و در بیست محور دسته بندی کرده ام که عبارتند از:
الف: تغییرات ستادی و مدیریتی
ب: تغییرات ارتباطی و اجتماعی
ج: تغییرات نگرشی
این دسته بندی، نگاه بنده است و یقیناً نظر نقاد خبرگان و کارشناسان فرهنگ و توسعه، جامعیت بیشتری به آن می بخشد:
الف: تغییرات ستادی – مدیریتی
۱- آموزش و پرورش با بی رمقی و افت شدید جایگاه در بین معلمان مواجه شده. شبیه این وضعیت یکبار دیگر در دوره وزارت محمود فرشیدی تجربه شد. وضع موجود با انتظارات حداقلی فرهنگیان و امیدواران به تحول فاصله دارد. در مجموع آموزش و پرورش دچار وضعیت غریبی شده. این غربت، بیشتر غربتِ گفتمانی است. وقتی نهادهای مهمتر برای دولت، نفت و امور خارجه و محیط زیست باشد و آموزش و پرورش در انتهای صف توجّهات قرار گیرد، این نگاه به جامعه و بدنه شریف آموزش و پرورش هم سرایت می کند. با وجود توجه بودجه ای دولت روحانی به آموزش و پرورش در مقایسه با سایر دستگاه ها و از جمله تسویه بدهی 4 هزار میلیاردی به جا مانده از دولت قبل، اما مساله آموزش و پرورش به زعم آگاهان مساله ای فراتر از بودجه است. از طرفی نقش وزیر در به حرکت انداختن پیکر عظیم الجثه آموزش و پرورش خیلی مهم است اما باز با نگاهی منصفانه، همه مؤلفه ها هم در شخص وزیر خلاصه نمی شود. یعنی به همان نسبت که آموزش و پرورش نیاز به وزرایی مقتدر و فکور دارد، به همان نسبت هم، کارشناسان مجرب و مدیران میانی فکور و پیگیر و نیز همراهی داخل و خارج از دستگاه مانند صداوسیما و مجلس را می طلبد. اگرچه عموم کارشناسان معتقدند یک وزیر قوی، پرتحرک و جسور می تواند بسیاری از چالش ها را مرتفع کند و حداقل آموزش و پرورش را از انزوای گفتمانی در جامعه خارج سازد.
۲- آموزش و پرورش با پیری مفرط و فرسودگی مدیریتی مواجه است و متأسفانه در سال های اخیر همزمان با بازگشت به کار تعداد قابل توجهی از مدیران بازنشسته به مصادر امور، این روند تشدید شد. اما بخش بحرانی مربوط به سال های آینده است که ناگزیر با کنار رفتن مدیران سالخورده، مدیران کیفی برای جایگزینی تربیت نشده اند. جای کهنسالان و پیشکسوتان در بخش های مشورتی برای انتقال تجربه به نیروهای تازه نفس است نه اشغال سمت های اجرایی. وزارت آموزش و پرورش از هم اکنون، برای تربیت دست کم ۱۰۰ مدیر خوش فکر، خلاق و مبتکر برای سطوح میانی و ارشد دست به کار شود.
۳- آموزش و پرورش در ایران بسیار گران و کم تأثیر مدیریت می شود. راه بر ورود و استقرار نیروهای استراتژیست، نوگرا و خلاق به اتاق فرمان آموزش و پرورش تقریبا بسته است. برخلاف تصور عمومی، فرهنگ سازمانی غیربالنده ای در ستاد آموزش و پرورش سایه انداخته که نتیجه اش این شده تا برخی مدیران این وزارتخانه عظیم الجثه، جز به بقای خود به چیز دیگری نیندیشند.
هیچ گونه نوگرایی در رویکردهای مدیریتی این وزارتخانه حاکم نیست. همیشه کهنه ترین دیدگاه ها بر آموزش و پرورش حاکم بوده. مسأله بزرگ این وزارتخانه، مدیریت است. با کار پاره وقت، نیمه حضوری و چند شغله، مدیران خسته، بی برنامه و مدیرانی که از جایگاه شغلی خود صاحب انتفاع و امتیاز هستند نمی توان راه به جایی برد.
۴- همیشه از اعتبار آموزش و پرورش برای سیاست خرج شده است. آموزش و پرورش، سیاهی لشگر سلائق سیاسی نیست. آموزش و پرورش نباید به عمله یا دنباله رو جریانات سیاسی با هر اسم و عنوانی تبدیل شود. کشورهای توسعه یافته از آموزش و پرورش برای اهداف اساسی تری همچون مهارت های همزیستی، تمرین قانونمداری، شهروندی، نظم، همکاری گروهی و انتقال آداب اجتماعی به نسل های جدید بهره می برند اما در کشور ما در اکثر دولت ها، مدیران آموزش و پرورش تصور می کنند اگر آموزش و پرورش را به سمت حزب یا جناحی متمایل سازند، خدمت بزرگی به تعلیم و تربیت کرده اند حال اینکه به تجربه شانزده سال دولت های اصولگرا و اصلاح طلب نشان داده که ضرر همنشینی و نزدیکی آموزش و پرورش با جریانات سیاسی، بیش از منافع آن بوده است. با کمال تأسف، سیاسیون هر دو طیف عموماً آموزش و پرورش را بازار اقتصادی و سازمان رأی خود می پندارند و با شعارهایی زیبا آموزش و پرورش را در آغوش می کشند و در نهایت آنچه به جا می ماند، دریافت امتیازاتی مانند تغییر مدیران کل استانها برای تضمین رأی فرهنگیان در انتخابات است، و عایدی برای آموزش و پرورش، هیچ! به عنوان در مثال مناطق یک و سه شهر تهران، زنجیره ای از مدارس گرانقیمت غیردولتی متعلق به همسران و اعضای خانواده چهره های ذی نفوذ سیاسی وجود دارد که به راحتی بر آموزش و پرورش اعمال فشار می کنند و امکان هیچ گونه نظارتی بر اینها نیست.
5- اصل جریان تربیت در مدرسه اتفاق می افتد. هر چه بر اُبهت و هیمنه بخش ستادی و اداری آموزش و پرورش بیفزاییم، تن مدرسه نحیف تر می شود. امروز واحدی به نام "مدرسه" در معادلات عریض و طویل مدیریتی گم شده است. باید به نقطه ای برسیم که با شنیدن واژگانی مانند "وزارت آموزش و پرورش"، بزرگترین و مهمترین مفهومی که به ذهن شنونده متبادر شود، "معلم، مدرسه و دانش آموز" باشد نه فرایندهای تودرتو و عموماً مزاحم ستادی و وزارتی. پیشنهاد مشخص؛ تغییر در رابطه ستاد و مدرسه است. شاید بتوان این آرمان را این گونه بیان کرد: مدرسه؛ قوی، بزرگ و مؤثر، ستاد؛ کوچک، چابک و پیشران. فراموش نکنیم که آموزش و پرورش یعنی تمام فرایندهای یاددهی و یادگیری در مدرسه نه جای دیگر.
6- تمرکزگرایی بیش از حد، باعث فروکاست اقتدار و استقلال مدارس شده است. هسته مرکزی وزارت آموزش و پرورش هم سیاستگذاری می کند، هم برنامه می نویسد، هم از طرف معلم فکر می کند و هم شیوه اجرای منویات خود را به سراسر کشور بخشنامه می کند. این شیوه مدیریتی، پاسخگو نیست چون مشارکت و مفاهمه کارکنان سازمان و مردم را به همراه ندارد.باید امکان ابتکار عمل و آزادی معلمان و دانش آموزان را افزایش داد. به عبارت ساده؛ دانش آموز برای پرسش و فعالیت آزاد درسی محدود نباشد، معلم برای اداره آزاد و خلاقانه کلاس با کمبود امکانات و تذکر و امر و نهی رؤسای ادارات مواجه نشود و مدیر مدرسه توان لازم و کافی را برای فراهم آوردن فرصت های یادگیری داشته باشد.
7- شرایط معلم شدن باید بسیار تخصصی و سخت بشود و در عوض حقوق و رفاهیات معلمان کیفی و متخصص، افزایش یابد. وظیفه معلم، مطالعه و تمرکز بر روی تدریس موفق در مدرسه است و وظیفه دولت، تأمین حقوقی در سطح مشاغل معتبر دولتی مانند دانشگاه ها، قضات و مهندسین. متاسفانه، معلمان در کشورمان با نزدیک شدن به دوران بازنشستگی به شدت دچار نگرانی و اضطراب ناشی از افزایش هزینه ها و ناتوانی در تأمین آتیه خانواده و فرزندان بزرگسال خود هستند. این وضعیت قطعاً بر کیفیت آموزش و تربیت دانش آموزان تأثیر می گذارد. ناعادلانه ترین قضاوتی که همواره در خصوص معلمان گفته می شود اینکه به دلیل عیال وار بودن آموزش و پرورش، هرگونه افزایش حقوق منجر به تأثیرات تورمی در جامعه می شود! من در ازای این قضاوت شاید به لحاظ اقتصادی درست اما از نظر منطق توسعه اشتباه، پیشنهاد رفاهی غیر پولی و غیر تورمی به عنوان نمونه می دهم: آموزش و پرورش در طول مدت خدمت یک معلم تضمین های غیر پولی نظیر تأمین مسکن را برای آنها به صورت سازمانی متعهد شود و پشتوانه بیمه های عمر و سرمایه معلمان را اصلاح و تقویت کند.
8- معلمان در کلاس ها با انواع فشارهای روحی و عصبی مواجهند. در سالی که گذشت تعداد قابل توجهی معلم یا در مدرسه مضروب شدند یا تهدید شده و یا تعدادی کشته شدند. برای کشوری که معلمی را همردیف رسالت پیامبران الهی و شغلی مقدس فرض می می کند، یک مورد از این اتفاقات هم زیاد است. لذا میزان و سطح حمایت قضایی و تأمین امنیت روحی و روانی معلمان باید ارتقا یابد.
9- اتاق فکر آموزش و پرورش کجاست؟ در دوره قبل پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به اضمحلال کشیده شد و در این دوره هم با بی ارادگی محض مدیران ارشد وزارتی مواجه شده. برای بزرگترین دستگاه اجرایی کشور و با بالاترین سطح تماس با مردم، چه مجموعه ای باید تولید فکر کند؟
تولید فکر نمی تواند توسط بدنه اجرایی این وزارتخانه صورت گیرد چون به دلیل وابستگی به وزیر و مدیران ارشد، دچار سوگیری و تعریف و تمجید خواهند شد. آموزش و پرورش نیاز به فعال سازی و بازمهندسی ظرفیت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و البته رفع کاستی های عدیده آن دارد. وزارت آموزش و پرورش در این مورد واقعاً فرصت سوزی کرده است. نظام تربیتی ما فاقد مرکزیتی برای رصد دایمی تحولات نظری، فناوری ها و روش های نوین آموزشی در حیطه تعلیم و تربیت است.