خبرگزاری کار ایران

جان دادن نظام آموزش مدیریت در ایران؛

فوق دیپلم دارند اما خود را دکتر می‌دانند!

فوق دیپلم دارند اما خود را دکتر می‌دانند!
کد خبر : ۱۱۵۳۱۹۸

این سال‌ها افزایش بی‌حساب و کتاب ظرفیت دوره‌های مقاطع تحصیلات تکمیلی (ارشد و دکتری) و صدور مجوز برگزاری دوره‌های کوتاه‌مدت بی‌ارزش یا کم‌ارزش تحت عناوین MBA و DBA ، توهم دانایی ایجاد کرده و نظام آموزش مدیریت در ایران در حال جان دادن است.

نظام مدیریت در ایران سال‌هاست که بیمار است و روز به روز فرتوت‌تر و از کار افتاده‌تر می‌شود. وضعیت به گونه‌ای شده که بیم آن می‌رود، کم‌کم آخرین امیدها به احیاء از دست برود و دیر یا زود شاهد مرگ احتمالی این مدیریت نیمه جان در کشور باشیم. چرا کار مدیریت در ایران به اینجا کشیده و آیا راه چاره‌ای باقی مانده است؟

وجوه اصلی نظام مدیریت را می‌توان شامل آموزش، پژوهش، مشاوره و پرکتیس مدیریت دانست. در کشور ما همه‌ی این وجوه گرفتار و مریض‌احوالند. در بلند‌مدت اهمیت هیچ‌کدام از این وجوه از دیگری کم‌تر نیست؛ وقتی یک نفر پاهایش درست کار نکند و نتواند فعالیت فیزیکی داشته باشد، طبیعتاً کلسترول و قند خونش هم بالا خواهد رفت و قلبش هم درد خواهد گرفت. اگر شنوایی‌اش دچار اختلال باشد کم‌کم در صحبت کردن هم دچار اشکال خواهد شد و ...

با این حال در این میان اهمیت ویژه‌ی مغز بر کسی پوشیده نیست. معتقدم که "مغزِ نظام مدیریت"، آموزش مدیریت است که اکنون وضعیت اسفناکی دارد. در سالیان اخیر مسیرهای ارتباطی میان نورون‌ها مختل شده و ساختار مغز نظام مدیریت به تدریج دچار دگردیسی غریبی شده است.

مشکل ظاهراً از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شروع شد. عواملی مانند بیکاری گسترده‌ی جوانان در کشور، سودای برتری علمی ایران در جهان، راحت‌طلبی و زیاده‌خواهی برخی از اساتید عمدتاً قدیمی دانشگاه‌ها و فشارهای اجتماعی و فرهنگی و پدیده‌هایی مثل مدرک‌پرستی باعث شد تا ظرفیت پذیرش دانشجو در کشور به حد انفجار برسد. ایجاد دانشگاه‌های غیرانتفاعی و افزایش ظرفیت دانشگاه‌های دولتی و آزاد باعث ورود افرادی به دانشگاه‌ها شد که برای حشمت و جاه قدم به این میدان نگذاشته بودند، بلکه از بد حادثه به پناه ساختمان‌های فراموش شده‌ی دانشگاه‌ها آمده بودند.

در سال‌های بعد، ظرفیت دوره‌های تحصیلات تکمیلی هم به شدت افزایش پیدا کرد، به گونه‌ای که تعداد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی در مواقعی از دانشجویان دوره‌های کارشناسی هم فزونی گرفت و همه فوق لیسانسه و آقا/خانم دکتر شدند. برخی کارمندان سازمان‌های دولتی و خصولتی همه مشغول تحصیل شدند و کارها را معطل گذاشتند. آقازاده‌ها و تنبل‌هایی که از نعمت پول، پارتی و پررویی بهره‌مند بودند، حالا مزین به عنوان دکتر هم شده بودند و از شعف در پوست نمی‌گنجیدند و اگر قبلأ جواب‌های سربالا می‌دادند حالا دیگر ضرورتی به دادن جواب سلام هم نمی‌دیدند.

در میان رشته‌های دانشگاهی، رشته‌ی مدیریت از این بلبشو آسیبی مضاعف دید. درس‌های رشته‌ی مدیریت شیرین و کاربردی هستند و از لحاظ دشواری قابل مقایسه با درس‌هایی مثل نظریه میدان‌های کوانتومی رشته‌ی فیزیک نیستند؛ به‌علاوه، همه دوست دارند فوق لیسانس یا دکتری در مدیریت داشته باشند و بتوانند مدیر و رئیس شوند. به خصوص که برخی‌ها ذاتاً مدیر هستند و مدرک‌های دانشگاهی می‌تواند به سِمَت‌ها و پست‌های ژنتیکی آن‌ها مشروعیت ببخشد. بنابراین سیاست‌گذاران احساس کردند که ایجاد دانشگاه‌های جدید، تکثیر دانشگاه‌های موجود، افزایش ظرفیت دوره‌های تحصیلات تکمیلی و راه‌اندازی انواع پردیس‌های دانشگاهی دیگر کفاف نمی‌دهد و برای رفع این نیازهای رو به تزاید، دوره‌های MBA و DBA را به‌راه انداختند و به سرعت توسعه دادند.

MBA مخفف Master of Business Administration و DBA مخفف Doctor of Business Administration است. در کشورهای توسعه یافته‌ی دنیا، این دوره‌ها عمدتاً توسط دانشگاه‌های شاخص برگزار می‌شوند و مدارک پایان دوره، ارزش تحصیلات تکمیلی دانشگاهی دارند. بنابراین قواعدی که برای ورود به مقطع فوق لیسانس و دکتری سایر رشته‌ها وجود دارد برای MBA و DBA هم وجود دارد؛ البته با سخت‌گیری بیشتر، چون این دوره‌ها متقاضیان بسیار دارند (فارغ التحصیلان این رشته‌ها شانس و گزینه‌های بیشتری برای اشتغال نسبت به بسیاری از رشته‌های دیگر دارند، بنابراین الزامات دشواری برای پذیرش و فارغ التحصیلی متقاضیان در نظر گرفته شده است).

منتها این بار هم سرنا از سر گشادش زده شد و بسیاری از دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی شروع کردند به برگزاری دوره‌های (کوتاه مدت) MBA و DBA با اخذ شهریه. برخی به‌صورت ظاهری ضوابط و معیارهایی هم برای گزینش در نظر گرفتند ولی اکثر آن‌ها در عمل حتی به رعایت همان معیارهای آبکی هم پایبند نماندند. اغلب حضور و غیاب و آزمون نهایی هم یا در کار نبود یا فرمالیته بود و آخر کار، پرداخت پول با صدور مدرک همراه می‌شد. البته طبیعتاً میان ضوابط نهادهای مختلف تفاوت‌هایی هم وجود داشت ولی کلیت موضوع از همین قراری بود که عرض شد.

دانش‌آموختگان این دوره‌ها با استناد به ترجمة اصطلاحات انگلیسی MBA و DBA، حالا در سازمان‌ها و فضاهای مجازی ادعا می‌کنند که فوق لیسانسه و دکتر هستند و متخصص علومی مثل مدیریت، استراتژی، بازاریابی، منابع انسانی و سرمایه‌گذاری‌اند. تعدادشان سربه فلک کشیده است چرا که محدودیت قابل ذکری در صدور این مدارک وجود ندارد. اگر از وزارت علوم یا دانشگاه‌ها بپرسید چرا برگزاری این دوره‌ها را متوقف نمی‌کنید یا عنوان‌شان را تغییر نمی‌دهید (مثلاً به دوره‌ی کوتاه‌مدت مقدماتی مدیریت و دوره‌ی کوتاه مدت پیشرفته‌ی مدیریت)، احتمالا پاسخ‌هایی قابل پیش‌بینی می‌دهند: «مدرک این دوره‌ها که ارزش مدرک تحصیلات تکمیلی دانشگاهی ندارد و این دوره‌ها کوتاه مدت هستند، وضعیت بودجه دولت خوب نیست و دانشگاه‌ها نیاز به درآمدهای اختصاصی دارند، ضوابطی که درنظر گرفته‌ایم خیلی سفت و سخت است و جای نگرانی نیست و ...».

اگر هم بپرسید چرا ظرفیت پذیرش رشته‌های رسمی مقاطع ارشد و دکتری مدیریت را این همه افزایش داده‌اید، ظاهرا پاسخ‌هایی از این قبیل می‌دهند: «کشور نیاز به توسعه‌ی علمی دارد، الزام بالادستی است، کمبود بودجه داریم، کمبود مدیر داریم (!)، کشور مسائل و مشکلات مهم‌تری دارد و ...»

اما همه می‌دانند که واقعیت ماجرا چیز دیگری است. هم دانش‌پذیران، هم مدرسان، هم پیمانکاران اجرایی، هم مدیران دانشگاه‌ها، هم متولیان صدور این قبیل مجوزها در وزارت علوم، همه و همه می‌دانند که خوانی گسترده است و کفر نعمت هم که از کبائر است. نتیجه این آشفته‌بازار چه بوده است؟ فردی با مدرک فوق دیپلم، مدیرعامل شده و چون دو مدرک MBA و DBA را با وجه ناقابلی خریداری کرده، خود را دکتر می خواند و بقیه هم او را به همین نام صدا می زنند. موارد مشابه فراوان است. البته همه را نباید به یک چشم دید و برخی از دانش‌آموختگان این دوره‌ها آنقدرها هم بی‌انصاف نیستند. مثلاً تعدادی از آن‌ها فروتنانه قبول می‌کنند که این مدارک در ایران معادل تحصیلات تکمیلی دانشگاهی نیستند. با این حال سپس متفرعنانه مدعی می‌شوند که مدارک مذکور بین‌المللی هستند و در سایر کشورهای جهان مورد تأییدند، بنابراین به خود حق می دهند خود را فوق لیسانسه و دکتر بنامند!

خلاصه این روزها سازمان‌های ایرانی آکنده از دکتر و فوق لیسانسه‌ی مدیریت (یا سایر رشته های دانشگاهی) شده‌اند. برخی از دانش آموختگان MBA و DBA ، در دوره‌های مشابه تدریس هم می‌کنند و خود را مزین به عنوان استادی هم کرده‌اند و در حال پرورش افرادی مانند خود هستند. متأسفانه بحران دومینووار درحال تشدید است. این سال‌ها افزایش بی‌حساب و کتاب ظرفیت دوره‌های مقاطع تحصیلات تکمیلی (ارشد و دکتری) و صدور مجوز برگزاری دوره‌های کوتاه‌مدت بی‌ارزش یا کم‌ارزش تحت عناوین MBA و DBA ، توهم دانایی ایجاد کرده و نظام آموزش مدیریت در ایران در حال جان دادن است. نظام آموزش مدیریت، مغز نظام مدیریت است؛ بنابراین اکنون آثار منفی نابهنجاری‌های این مغز رو به زوال در کالبد نیمه‌جان مدیریت کشور ظهور کرده و به تدریج بیشتر هم خواهد شد.

آیا کسی جرأت خواهد کرد این بازی را بر هم بزند و کیفی‌گرایی و استانداردهای حقیقی را جایگزین بلبشوی فعلی کند؟ اگر  اوضاع بهتر از قبل نمی‌شود؛ پس لطفاً اقلاً اوضاع را به حالت قبل بازگردانید!

دکتر نادر سیدکلالی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز