فقدان کودکی و امتناع از توسعه
ما درباره بیش از ۸۰ درصد از ظرفیت کودکانمان که از تولد تا هفت سالگی شکل میگیرد رسما هیچ برنامهای نداریم و این ظرفیت به طور خود به خودی و تصادفی در ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهت دار شکل می گیرد.
شهریار احمدبیگی مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه ی آموزش در یادداشتی که برای ایلنا ارسال کرده، نوشته است:
توسعه هم فرایند است هم وضعیت و موقعیت. البته بدلیل حرکت لاک پشتی ما در راه توسعه، همواره توسعه را موقعیت دانسته ایم و نه فرایند. بماند که همین نگاه و برداشت، تا چه اندازه در کج فهمی و کژکارکردی ما در مسیر توسعه دخیل بوده است. همانگونه که دکتر مجتبی لشکر بلوکی در کتاب خود تحت عنوان" استراتژی توسعه ایران؛ چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ " با بیان پویا بودن تعریفش از توسعه، آن را افزایش دامنه ی انتخابها و کیفیت زندگی مردم با بهبود پایدار معیشت(رفاه)، آزادی، عدالت و امنیت میداند.
لشکربلوکی با مطالعه و بررسی نظرات صاحبنظران حوزه ی توسعه (اگر چه معتقدم برخی از افراد ذکر شده در آن کتاب هنوز صرفا میلِ توسعه را دارند و نه درکِ توسعه) موانع توسعه یافتگی ایران را در سه لایه خلاصه می نماید. شامل؛ نظام حکمرانی معیوب، مناسبات و ترتیبات نهادیِ معیوب و محدود(نهادِ اقتصاد و سیاست) و خلقیات فرهنگی نامطلوب. وی در این کتاب بر اساس موانع و عزیمت گاههای توسعه، استراتژیهای متفاوتی(نیلوفرآبی و...) را برای حرکت تدریجی و آرام به سمت توسعه، تدوین و پیشنهاد می نماید. افق گشایی گفتمانی، بهبود محیط کسب و کار،تشمل یابی و شبکه سازی، نتوکراسی، توانمندسازی حاکمیت، افزایش فراگیری نهاد اقتصاد، افزایش گشودگی نهاد سیاست، تحول شخصیت ایرانی، توسعه ی ریزنهادها و... از کلیدواژهای مورد استفاده ی لشکربلوکی است. مزیت استراتژیهای لشکربلوکی، اعتقاد به وجود قدرت و ظرفیت نزد مردم، سیستمی دیدن فضای حرکت به سمت توسعه و از ایرادات آن استراتژیها خوش بینی و اعتماد بیش از حد به دستگاه معیوب و فربه حکمرانیِ معیوب/ لویاتان است.
دیدن ظرفیتها و پرداختن به پروژهای کوچک و محلی و مترصد و مترقب بودن برای بازشدن دریچه و پنجره ی فرصتی برای تعمیم آن پروژه های کوچک و محلی به سطحی بزرگ و ملی، از نگاه آرمان گرایانه و امیدوارانه ی نویسنده ی آن کتاب حکایت می کند که همانا انعکاس میل به توسعه در ایرانیان است. لشکربلوکی در زمینه ی بررسی نظرات صاحبنظران حوزه ی توسعه، کاری ارزشمند انجام داده و زحمات وافری را تقبل نموده است که در نوع خود قابل تحسین است. چرا که وجود چنین متونِ تحلیلیِ همگرا کننده (در عین و حین تکثر) در حوزه ی نظری توسعه، در کشورما بسیار اندک است.
یکی از نهادهای توسعه ساز، آموزش است، که می تواند در هر سه حوزه ی نهادی، حکمرانی و خلقیات فرهنگی کارآمد بوده و نقشی تسهیلگر، پرورش دهنده، رشد دهنده و سازنده ایفا نماید. امروز اگرچه در خصوص جهت گیری ها، محتوا، شکل و نوع آموزش بحثها و شبهاتی مطرح است، اما پیرامون ضرورت آموزش شک و شبهه ای مطرح نیست، چرا که آموزش نهادی است که دانش، فناوری، نوآوری و... در بستر آن شکل می گیرد (اگرچه افرادی مانند مایکل اپل با نگاهی محتاطانه به عملکرد نهاد آموزش پرداخته اند) . آموزش، همانگونه که مایکل والزر در کتاب حوزه های عدالت، آموزش را به عنوان یک حق "Right" در نظر می گیرد که همه ای افراد یک جانبه بایست از آن برخوردار باشند.
ریشه های نهاد آموزش، مقطع ابتدایی است که بدلیل شکل گیری شخصیت اجتماعی کودکان در این مرحله، از حساسیت فراوانی برخوردار است. کشورهایی که از آموزش با کیفیت و مناسب مقطع ابتدایی برخوردارند، همانا کشورهایی هستند که توسعه یافته بوده و نرخ ثبت نام حداکثری، کیفیت بالای آموزش و مدارس پیشرو در حوزه ی آموزش ابتدایی در این کشورها مشهود است. فنلاند، نروژ، سوئیس، آلمان، ژاپن و بسیاری از کشورهای توسعه یافته، توسعه را از دبستان ها استارت می زنند. زمانی جان دیویی فقید گفته بود ؛ آموزش آماده شدن برای زندگی نیست، آموزش، خودِ زندگی ست. این است رمز توسعه؛ آموزش را زیستن.
زنده یاد دکتر حسین عظیمی توسعه را مترادف با ایجاد تمدن صنعتی و جدید بشری می دانست و از این رو تحقق آن را مستلزم تحولات بنیادین در همه ی حوزههای فرهنگی، سیاسی،اقتصادی و اجتماعی می دید.
عظیمی توسعه را شامل دو محور اصلی یعنی محور فرهنگی( اندیشه و کلام) و محور سرمایهگذاریهای فیزیکی می دانست. ایشان به آموزش ذیلِ محور فرهنگ پرداخته است. اگرچه در نهایت معتقد بود ایران با تقلید از رفاه غرب در مسیری دشوار یعنی اولویت سرمایه گذاری فیزیکی بر سرمایه گذاری فرهنگی حرکت کرده ، که این امر منجر به تشدید تضاد ها و ایجاد تنش های اجتماعی شده است.
دکتر عظیمی معتقد بود ایران ۵۰۰ سال دیرتر وارد تحولات تمدن جدید یا همان توسعه شده و از زمان ورود نیز نه از دیدگاه شناخت ماهیت این تمدن یعنی انسان محوری و علم محوری، که عمدتاً از دید تقلید رفاه یعنی مرحله سوم تحولات جوامع صنعتی (یعنی از سال ۱۹۵۰ به بعد که دوران مصرف انبوه است) وارد فرآیند توسعه شده است. به تعبیر دیگر ایران عمدتاً به دستاوردهای فیزیکی تولید و مصرف محصولات مشهودِ دنیای صنعتی توجه کرده است،.در حالی که تمدن عبارت است از کلیه دستاوردهای مادی و معنوی انسان در جریان تلاش برای تامین نیاز هایش.
ایشان از همین زاویه وارد موضوع آموزش و نقش بنیادین آن در توسعه می شود و در نهاد آموزش، بنیاد و اساس را آموزشِ دوره ی ابتدایی می داند.
از نظر عظیمی باورهای عمده ی فرهنگی که می توانند علم محوری و انسان محوری را در راستای توسعه درونی کنند شامل؛ حاکمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه، باور به برابری انسان ها، باور به لزوم احترام به دیگران، باور پذیری جمعی، باور به آزادی سیاسی و باور فرهنگی به لزوم توجه معقول به دنیا و مسائل مادی مربوط به آن است. عظیمی معتقد است اگر بخواهیم محورهای ذکر شده ی بالا را برای مردم ایران فرهنگی کنیم، بایست این تحول فرهنگی را عمدتاً در دوران اجتماعی سازی انسان که سن5 تا 15 سال است انجام دهیم. در این سن شخصیت اجتماعی انسان شکل می گیرد و انسان در این سن عمدتاً در دوران دبستان و راهنمایی قرار دارد. وی نتیجه میگیرد روزی توسعه ایران شروع میشود که کارمان را از آموزش ابتدایی برای فرهنگسازی باورهای لازم توسعه آغاز کنیم، بدون اینکه آموزش ابتدایی ایران زیر و رو شود محال است توسعه شکل بگیرد.
دکتر عظیمی در کتاب مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران می گوید؛ هنوز متوجه هدف و جایگاه مدارس ابتدایی در تمدن سازی خود نشده ایم. مدرسه باید احترام به آزادی بیان، حس نظم پذیری جمعی و احترام به حقوق دیگران را در وجود کودک رشد دهد و اگر مدرسه نتواند به این مهم دست یابد توسعه اقتصادی جامعه ما سامان نخواهد یافت.
درکتاب دیگری از دکتر عظیمی تحت عنوان؛ اقتصادِ ایران امروز، "توسعه بر محور آموزش فرهنگ و تمدن( به کوشش خسرو محمدی)" که توسط نشر نی به چاپ رسیده، در صفحه ی 156 به درستی آمده است که؛ " اگر به واقع به دنبال توسعه اقتصادی جامعه هستیم یکی از جاهایی که باید به طور ویژه مورد توجه باشد مدارس ابتدایی و راهنمایی است. در اینجا باید هزینه کرد منابع تخصیص داد، نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کارگمارد، به زندگی و به تعلیم معلمان رسیدگی کرد و مدارس را به محل هایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر میشوند. باید دانشمندترین دانشمندان کشور را به کار تدوین و تالیف کتابهای درسی دوره های ابتدایی گماشت و باید وسایل کمک آموزشی فراوان برای مدارس تهیه کرد. در حالی که آموزشهای ابتدایی این مملکت ضد توسعه است و اگر مدارس بسته شوند، فرهنگ توسعه ای کشور بالاتر خواهد رفت. این مدارس کنجکاوی فطری بچه های ما را می کشند. باید این ذهنیت را کنار بگذاریم که اهمیت تحصیل از مدارس متوسطه شروع می شود. در توسعه، سرمایه گذاری اولویت نخست نیست؛ هر چند که بدون آن، توسعه ای اتفاق نخواهد افتاد. توسعه در گرو دانش و دانایی ملی است و اولویت نخست پرداختن به حوزه اندیشه و نهادینه کردن نگرش علمی است. بنابراین توسعه را باید از مدارس ابتدایی آغاز کرد. همان جایی که نونهالان ما برای نخستین بار با کتاب و قلم و دانش آشنا می شوند. نباید با ترس از نمره، گرفتن امتحانات متعدد و وادار کردن آنان به انجام تکلیف های سنگین شبانه، بلایی به سر آنان بیاوریم که به مجرد فارغ التحصیل شدن، برای همیشه با کتاب و مطالعه و دانش اندوزی خداحافظی کنند. به همین دلیل است که در برخی کشورهای شمال، نظیر انگلستان، تا ۱۳ سالگی اصولا از دانش آموزان امتحانی گرفته نمی شود و کلاس های آنان به کلاس های هفت ساله ها، هشت ساله ها و ... تقسیم می شود."
دکتر رنانی، در زمینه ی موانع توسعه یافتگی ایران به صورت جدی و پرمحتوا به موضوع آموزش دوران کودکی می پردازد و به تعبیری "فقدان کودکی " را یکی از عوامل توسعه نیافتگی در ایران می داند. لشکر بلوکی در کتاب خود که در سطور قبل تر ذکر شد، نظر رنانی را چنین منعکس می نماید؛ " اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافته اند باید پاسخ را در این عبارت جستجو کرد که ما جامعه بی کودکی هستیم. در واقع جامعه ایرانی، جامعه فاقد کودکی بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعه ما شکل نگرفته است، ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم.
حاکمان ما از میان مردم ایران بر آمده اند و تواناییهای آنان نیز فراتر از توانایی جامعه ای که از آن برآمده اند نیست. در فرآیند توسعه مجموعه ی ساختار و توانمندی های ذهنی تعیین کننده است. در واقع مسئله اصلی در فرایند توسعه در ایران این بوده است که ما نیروی انسانی توسعه خواه به اندازه لازم و کافی در اختیار نداشته ایم.
چون ما درباره بیش از ۸۰ درصد از ظرفیت کودکانمان که از تولد تا هفت سالگی شکل میگیرد رسما هیچ برنامهای نداریم و این ظرفیت به طور خود به خودی و تصادفی در ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهت دار شکل می گیرد.
... به جِدّ معتقدم ما ملتی هستیم که در کودکی متوقف شده ایم. چون به توانمندسازی کودکانمان بی توجه بوده ایم، هم از طرف خانواده و هم از طرف حکومت ها، کودکی ما به بازی گرفته شده است، توانایی های ما در حد کودکی باقی مانده است و اکنون که بزرگ شدهایم جامعه ای هستیم که همچنان رفتار کودکانه داریم. همان گونه که کودک با یک آب نبات شاد می شود، ما نیز با منافع اندک راضی و به وعدههای سادهای فریفته می شویم. صبور نیستیم، گفت وگو نمی دانیم و به اندک اختلافی یا قهر میکنیم یا بازی را به هم می زنیم. در واقع همه شواهد حاکی از آن است که برای کودکان در دوره صفر تا هفت سالگی، سه نهاد خانواده، مدرسه و حکومت برنامهای نداشته اند. یعنی ما به دلیل جهل والدین، غفلت معلمان و جاه طلبی سیاستمداران، جامعه ای هستیم که هیچ افق و برنامه و راهبردی برای کودکانمان نداشته ایم. در واقع ما "جامعه به کودکی هستیم". در حالی که همه ویژگی های لازم برای توسعه را باید در کودکی بیاموزیم؛ مانند رواداری( که امری ذهنی است) و مدارا (که امری اجتماعی است)، قانون پذیری، صبر، ریسکپذیری، خلاقیت، توانایی همکاری جمعی و مشارکت اجتماعی و گفتگو."
داگلاس سیسیل نورث (متولد 5 نوامبر 1920 – درگذشته 23 نوامبر 2015) اقتصاددان آمریکایی، به خاطر کارهایش در تاریخ اقتصاد شهرت داشت. او در سال 1993 جایزه یادبود نوبل در علوم اقتصادی را به همراه رابرت ویلیام فوگل بخاطر به کارگیری تئوری اقتصادی و روش های کمی به منظور توضیح تغییرات اقتصادی و نهادی دریافت نمود . نورث با همان دیدگاه نهادی، به بیان اهمیت و جایگاه آموزش ابتدایی در امر توسعه می پردازد و چنین می گوید؛ "برای درک اینکه آیا جامعه ای در آینده به توسعه دست پیدا میکند، به جای بررسی فناوریهای آن جامعه که از ظواهر توسعه است، باید میزان خلاقیت، پرسشگری، تحرک، روحیه کار جمعی و تنوع طلبی کودکان آن کشور را سنجید. اگر می خواهید ببینید کشوری توسعه یافته است یا نه، به کارخانهها و صنایع آن نگاه نکنید. کافی است سری به مدارس آن بزنید که اگر محیط آموزشی آن و روشهای آموزشی آنان محیطی آرام، خلاق و نوآورانه بود، بدانید نسلی که در حال تربیت است میتواند در آینده جامعه را با خلاقیت و نوآوری خود توسعه بخشد. برای فهم اینکه چه کشوری توسعه یافته یا در حال توسعه است، نیازی به اندازه گیری درآمد ملی یا سرانه نیست. کافی است به دبستان ها برویم و به روانشناسی آموزش کودکان توجه کنیم؛ نطفه های توسعه در دبستان ها بسته می شوند نه در آزمایشگاه ها. این انسانها هستند که سرمایه را بارور، فناوری را ابداع و طبیعت را تسخیر می کنند. انسانی قدرت خلاقیت و نوآوری دارد که شخصیت او در دوران کودکی با این مفاهیم خوگرفته باشد. کودکی که فقط آموخته است تقلید کند، چشم بگوید، منفعل باشد، ساکت بماند و خطوط قرمز را رعایت کند، چگونه می تواند در عرصه ی تولید دانش و فناوری، پیشتاز، خلاق، نوآور و مرزشکن باشد؟ سرمایه های ما در چاه های نفت یا در بانک ها نیست. سرمایههای ما در دبستان ها نشسته اند، با آنان چه کنیم؟".
آخر قصه ی توسعه، از ابتدا(ابتدایی/ کودکی) پیداست. مدارس ابتدایی اگر بتوانند شهروندانی خودآگاه، خلاق، پرسشگر، نوآور، نوع دوست، صلح طلب، فعال و نلاشگر، طبیعت دوست، قانون مدار، خوداتکا و اندیشمند پرورش دهند، می توان مطمئن بود که حاصل و ارمغان این مدارس، توسعه خواهد بود. توسعه یافتن، نیازمند هوش هیجانی بالا، آموزش علم مدار و انسان محور و اخلاق مدار است. اصول توسعه، اصولی جهانی هستند، اگرچه الگوهای توسعه و شرایط توسعه متفاوت است. آموزش ابتدایی با کیفیت، یک اصل است.