یادداشت /
فقدان شناسنامه: باز تولید کودک کار
«کودکان بیشناسنامهٔ اکنون، به زودی مادر و پدرهای بیشناسنامه میشوند و باز فرزندان بیشناسنامه / کودکان بدون شناسنامهٔ سیستان و بلوچستان، بار رنج مضاعفی را به شانه میکشند. شباهت پوشش و زبان سیستان و بلوچستانیها با همسایههای افغان و پاکستانی، بهانهٔ مناسبی شده است در دست اردوگاههای ادارهٔ اتباع برای اخراج فرزندان ایران از ایران.»
در حالیکه بر اساس پیمان نامهٔ حقوق کودک، داشتن شناسنامه حق همهٔ کودکان است؛ کودکان بسیاری در ایران بدون شناسنامه زندگی میکنند. در بارهٔ تعداد این بچهها آمار دقیقی وجود ندارد؛ چرا که حضور و بودن آنها در هیچ دفتری ثبت نشده است. شاید فراوانی جمعیت کودکان رها در حاشیهٔ شهرهای بزرگ و کودکان کار «زباله گردها، متقاضیان پول در چهارراهها و…» نمودی باشد از این آمار غیر قابل ثبت.
در حالیکه ماده ۴۵ اصل قانون ثبت احوال، صراحتا فاقدین شناسنامه را به رسمیت میشناسد و برای شناسنامه دار شدن افراد فاقد شناسنامه راههای قانونیای را مطرح میسازد، برخورد ماموران اجرایی با کودکان فاقد شناسنامه آنقدرها هم قانونی نیست. تبصرهٔ دوم دستورالعمل اجرایی ماده ۴۵ اینچنین است: «در مورد افرادی که تحت حمایت مؤسسات عامالمنفعه قرار دارند گواهی مؤسسه مذکور ملاک پذیرش درخواست دریافت شناسنامه خواهد بود.» جمعیتها و گروههای حامی حقوق کودک، بخشی از این موسسات عام المنفعه هستند که در روندی دقیق مجوزهای لازم را از موسسات عام المنفعهٔ مادر و سازمانهای
دولتی دریافت کردهاند، اما هیچگاه شهادتشان منجر به دریافت شناسنامه برای بچههای مورد حمایت نشده است. این یعنی همواره و پیوسته باز تولید کودک کار!
گذشته از کودکان غیر ایرانی و کودکان حاصل ازدواجهای موقت و…، کودکان بسیاری هستند که به صورت موروثی بدون شناسنامه زندگی میکنند؛ فرزندان پدر و مادرهای فاقد شناسنامه اینگونهاند. این موضوع در لرستان، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان فراوانتر است. در این میان کودکان بدون شناسنامهٔ سیستان و بلوچستان، بار رنج مضاعفی را به شانه میکشند. شباهت پوشش و زبان سیستان و بلوچستانیها با همسایههای افغان و پاکستانی، بهانهٔ مناسبی شده است در دست اردوگاههای ادارهٔ اتباع برای اخراج فرزندان ایران از ایران. نداشتن شناسنامه میراثی است که با حواشی بسیاری به کودکان میرسد. نداشتن امکان تحصیل و سوادآموزی پیرو فقدان بیشناسنامه، بیکاری، بیبهره گی از بیمههای درمانی، بیبهره گی از حسابهای بانکی، بیبهره گی از مالکیت زمین، بیبهره گی ازامکان اجاره و رهن خانه و محل زندگی، حواشی این میراثخانواده گی هستند. بخشی از کودکان رها شده و کودکان کار زاییدهٔ این روند باطلاند. نداشتن سندی در دست برای بیان هویت؛ یک جور عجیبی فرودستی خانوادهها را سبب میشود. فرودستی به شکل دردناکی با بچهها به اشتراک گذاشته میشود. و بچهها وقتی هنوز کودکی نکردهاند، با بازی و نقاشی و شادی خداحافظی میکنند و وارد چرخهٔ کارهای سخت میشوند. پیرو آرمان و هدف بزرگ ِ لغو کار کودکان؛ برای محو کار کودک باید عوامل تولید کودک کار بررسی شوند. باید موانع لغو کار کودک برداشته شوند. موضوع شناسنامهٔ بچهها مشکلی بزرگ و پیوسته در حال افزایش است. چرا که کودکان بیشناسنامهٔ اکنون به زودی مادر و پدرهای بیشناسنامه میشوند و باز فرزندان بیشناسنامه… کودکان بدون کارت تولد حتی از واکسن بینصیبند، این کودکان به زودی وارد کارهایی که در محیطهای به شدت آلوده شکل میگیرند، میشوند. در نتیجه همواره در معرض بیماری هستند. شناسنامهٔ کودکان گذشته از حق بدیهیای که پیمان نامهٔ حقوق کودک ما را به رعایت آن ملزم نموده است و گذشته از حق قانونیای که ثبت احوال قایل شده است، مفهومی از جنس تداوم حیات و زندگی کودک را دارد. جمعیتها و انجمنهای حقوق کودک در راستای ِ احقاق این حق بدیهی، همواره با پیگیریهای ِ بیثمر رویارویند.
بخش کانون فرهنگی حمایتی کودکان کار کوشا، در سیستان و بلوچستان با کودکان بیشناسنامهای آشناست که تنها گناه معصومانهشان فرزندی ِ مادرها و پدران ِ ساده زیست است. ساده زیستی که در مفاهیم و ارزشها و اعتبارهای ِ بومی، نیازی به ثبت و سند نداشته است. لیک فرودستی و مهاجرتهای اجباری از پی کسب و نان و روزی، آنها را با عدم درک جامعهٔ بزرگتر روبرو ساخته است. آنها به حاشیهها رانده شدهاند و کودکانشان به رنجهای حاشیه نشینی، کار میکنند. از کودکی، بهداشت، آموزش و… دور ماندهاند. لغو کار کودک مستلزم شناسنامه دار شدن همهٔ کودکان است!
نویسنده زهره صیادی