اتحاد و زیر سوال بردن شان مدیر و کاپیتان؛ پرسپولیس بوقچی نمیخواهد

باشگاه پرسپولیس مجبور شد برای جمع کردن حاشیه کاپیتانهای پرسپولیس با با بوقچی پرحاشیه آشتی بدهد.
به گزارش ایلنا، اتحاد، به قیمت زیر سوال رفتن شأن مدیر و کاپیتان
پرطرفدارترین تیم آسیا لیدر میخواهد چه کار؟
یکی میگوید لیدر و یکی هنوز به واژه بوقچی وفادار مانده. رییس کانون مشوقین باشگاه اما معنای دهانپرکنتر، ادبیتر و شیکتری است که اتفاقا در این چند سال مد هم شده. کانون مشوقین هم که حتما خودتان میدانید؛ ریختِ کوتاه شده و انحصاری کانون هواداران است که باشگاهها در سالهای کمی دور به ما معرفیاش میکردند و امروز از آن بینصیباند.
حالا اما آنها را به نام کانون مشوقین باشگاهها میشناسیم و دایره انسانیشان به چند تا لیدر محدود شده است. لیدرهایی که البته محدوده مسوولیتهایشان خیلی گستردهتر از مسوولیت بوقچیهای سابق به نظر میرسد و هر کدام یک پا تصمیمگیرندهاند برای خودشان. ماهیت این لیدرها روزی شکل گرفت که باشگاهها تصمیم گرفتند به سکوهایشان سر و سامان بدهند. پس یکسری افراد برگزیده که شاید کمی قدیمیتر بودند و فریادشان رساتر، شدند اختیاردار سکوها و زبان سکونشینها.
حالا اما پرسش این است که کدام مشکل را توانستند از پیش پای این فوتبال بردارند؟ حضور آنها و مسوول بودنشان چه تاثیری بر فوتبال ایران و باشگاههایش گذاشت جز اینکه فحاشی و توهین و اختلاف و کینهتوزی را به ذهن هواداران تزریق کرد؟ بیایید مقایسه کنیم روزگاری را که بوقچیها تنها برای هیجان دادن به فوتبال و ترغیب سکونشینها به ورزشگاه میرفتند، با امروز که بوقچیهای مدرن مدیر و مربی و کاپیتان تیم را تهدید میکنند و بر هوادارانی که فوتبال را برای لذت بردن از زندگی برگزیدهاند، چاقو میکشند.
پیشترها حمایتی اگر بود و فریادی اگر میشنیدیم، از سر وفاداری بود و فارغ از نامها. لیدرهای امروز اما همانها هستند که بالادست مدیر و مربی تصمیم میگیرند که فلان بازیکن در تیم باشد و فلان بازیکن نباشد. فلان بازیکن بازی کند و فلانی بازی نکند. البته که پیش از پا گرفتن لیدرهای امروزی هم دعوا و درگیری بوده اما نه مثل حالا هدایت شده و بر اساس خط و ربطهای بیرون از زمین.
مشکل همین جاست. اینکه این اقلیت فریادکش چگونه به یکباره قدرت گرفتند و چطور حرفشان شد شعار یک ورزشگاه؟ چه شد که از گسترانیدن فرهنگ سکونشینی و هواداری، به لیدرپروری رسیدیم؟ چه کسی زیر بال و پر این به ظاهر هواداران را گرفت و تکیهگاهشان شد تا اینگونه ریشه بدوانند در باشگاهها که دیگر هیچکس را یارای ایستادگی مقابل آنها نباشد؟ یا خود را چنان محق و صاحب قدرت بدانند که تیمی به بزرگی پرسپولیس را در یک مشت، به شکل دلخواهشان دربیاورند؟
پای اینها را چه کسی به باشگاهها باز کرده؟ برای رقم خوردن چنین فاجعهای چه کسانی را میتوان مقصر دانست، غیر از مدیران فوتبال ایران؟ مدیرانی بدون پیشینه فوتبالی که باشگاهها را پیش پای قدرتطلبی و شهرتطلبی خود قربانی کردند تا امروز فلان لیدر مقابل کاپیتانهای محبوب پرسپولیس بایستد و حتی مدیر باشگاه هم نتواند کنار بگذاردش. این چه فوتبالی است که مدیر باشگاه نتواند مقابل یک لیدر بایستد و از کاپیتانهایش دفاع کند؟ چه ارزشی دارد آن اتحاد وقتی فلان لیدر با تهدید کاپیتان و مدیر باشگاه را به عقبنشینی وادار میکند؟
مشکل این است که ما هنوز معنای وحدت و اتحاد را درک نکردهایم و به ارزش آنها پی نبردهایم که با خفت و خواری یکی میدانیمشان. هنوز حتی نفهمیدهایم که هواداری، از دل برمیآید و حسابش از حمایت مواجببگیران جداست.
حاصل این کجفهمی هم میشود همان اتفاقی که در شنبه پرسپولیس رقم خورد و کاپیتانها حرفشان را پس گرفتند تا مبادا در این سال سخت، لیدرهای عصبانی و چاقو به دست پا روی گلوی تیم بگذارند و راه نفسش را ببندند. آن اتحاد هم هیچ ارزشی ندارد وقتی روی دیگرش تحقیر و عقبنشینی و عذرخواهی مدیر و کاپیتان باشد.
خود آنها را البته انگار خیالی نیست. ما اما همچنان از خودمان میپرسیم تیمی به بزرگی پرسپولیس که کنفدراسیون فوتبال آسیا پرطرفدارترین بودنش در قاره کهن را هر سال یادآوری میکند، لیدر میخواهد چه کار؟
زهرا اسدی