استاد فلسفه دانشگاه خوارزمی:
فلسفه وجودی «مرگ اندیشی» در همه ادیان الهی و آیینهای کهن، معنا بخشی به زندگیست

همان طور که پیامبر اکرم نماز را تکنیکی برای فارغ شدن از چرخهی تکراری زندگی بیان فرموده است، در مکاتب دیگر قرار دادن تخم مرغ شکسته بر روی چشم ها و یا تمرکز بر دیوار سفید، عاملی برای فارغ شدن از تکثر و تفرق است.
ایلنا: همه نفوس مرگ را میبلعند و هر لحظه از زندگی، مشحون و مندرج با مرگ است.
به گزارش ایلنا در کرج، رسول رسولیپور، عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی در ابتدای ششمین نشست «من دیگری، معنا» با قرائت آیه «کل نفس ذائقه الموت»، تعبیر قرآن درباره مرگ را یادآور شد و گفت: همه نفوس مرگ را میبلعند و این موضوع به این نکته اشاره دارد که مرگ به عنوان پایان و یا یک مقطع جدای از زندگی نیست؛ بلکه مرگ چیزی است که دائم با آن در ارتباط هستیم و هر لحظه از زندگی، مشحون و مندرج با مرگ است.
وی خاطر نشان کرد: فاصلههایی که بین مقاطع در زندگی ماست مرگِ لحظهای تلقی میشود و بدون وجود آن در زندگی، پیشرفت و نو شدن نیز در آن نخواهد بود؛ به همین خاطر، معنابخشی در زندگی اصیل، زندگیای است که در آن مرگ حتماً باشد و بدانیم زندگی، آمیخته با این لحظههاست و مرگ به معنی پایان نیست؛ مرگ دائم در زندگی ما جریان دارد.
رسولیپور در این جلسه که به همت اداره فعالیتهای دینی، هنری و ادبی معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی استان البرز در دانشگاه خوارزمی برگزار شد؛ گفت: اصطلاح انسان بیدرد به عنوان یک صفت منفی برای انسان به کار میرود و همان طور که زندگی بیمرگ معنا ندارد، زندگی بیدرد هم معنا ندارد.
این استاد فلسفه افزود: در مکتب «بودیسم» به اصطلاح درد و رنج پرداخته میشود و از بودیسم به عنوان یک مکتب «رنج اندیش» یا «درد اندیش» تعریف میشود. هدفگذاری مکتب بودیسم، در تحلیلِ علت رنج و درد است و این مکتب از ابتدا در پی نشان دادن تکنیک و طریقی است که انسان از این درد رها شود.
رسولیپور با استناد به آیات و روایات درباره «مرگاندیشی» در اسلام اظهار کرد: اسلام مکتب «مرگاندیش» است؛ چرا که آیات و روایات زیادی وجود دارد که انسان را به مرگ دعوت میکند: موتوا قبل ان تموتوا؛ که به مرگ پیش از مرگ طبیعی دعوت شدهایم و در واقع همین مردن است که حیات ما را معنی دار میکند.
وی به تحلیل دیدگاه مکتب بودا درباره درد و رنج پرداخت و گفت: بودا معتقد است که ریشه درد و رنج به خاطر تعلقات نفسانی و موضوعات مورد علاقه است؛ چراکه افراط در دوست داشتن، حساسیت درباره موضوعات مختلف را به دنبال خواهد داشت و مفارغت از آن امر برای ما دردآور است.
این استاد دانشگاه افزود: در مکتب «بودیسم»، حقیقت، خودِ انسان است؛ بنابراین، این حقیقت همیشه همراه ماست، به این ترتیب، دلیلی برای رنج کشیدن نیست و اگر توجه کنیم، حقیقت انسان همان «آتما»، «ایگو»، «نفس» و یا «خود» است و همه ذخایر و صفات ثانوی جزء ویژگیهای فردی محسوب میشوند و از دست دادن آنها نباید درد و رنج داشته باشد.
رسولیپور خاطرنشان کرد: مکتب لائوتسه، مکتب بزرگ چینی معتقد است که یک امر حقیقی، رنج آور و ترسناک نیست و نمیتوان از مباحثحقیقی ترسید؛ بلکه تمام وحشت، درد و رنج ما، نسبت به مسائل غیرحقیقی است و آن امر غیر حقیقی در مکتب بودیسم و هندویسم به «مایا» یا همان وهم و خیال تعبیر میشود.
وی گفت: ما همسر، فرزند، مکتب، باور و ملیتمان را عزیزتر از خودمان میدانیم و فکر میکنیم این امر درست و حقیقی است که چیزهای دیگر را از خودمان حقیقیتر و اصیلتر فرض کنیم؛ اما در مکتب بودیسم به روی همه اینها خط بطلان کشیده میشود و هیچ چیزی حقیقیتر از نفس خودِ انسان نیست.
رسولیپور گفت: تقدس نفس در بینش الهی یک حرمت خدادادی است و در بینش غیرِدینی هم هیچ چیز مهمتر از لذت نفس نیست و در هر دو بینش مادی و الهی نفس اهمیت دارد و این نفس است که دین باور و خداباور میشود و خودِ ما هستیم که به متعلقات اطرافمان معنا میدهیم و به همین جهت، اگر فکر میکنید که از دست دادن امور زائد، ثانوی و فرعی موجب درد خواهد شد، در واقع یک توهم است و به تعبیر «لائوتسه»، یک امر غیر اصیل، باعثدرد و رنج میشود و موضوع اصیل، درد و رنج ندارد.
وی با بیان اینکه در نگاه مادی و الهی دلیلی برای ترس وجود ندارد، اظهار کرد: قرآن ویژگی انسان مومن را «لاخوف و لاتحزن» بر میشمارد و مومن کسی است که نه میترسد و نه درد میکشد؛ اندوه و درد و رنج برای انسان مومن نیست.
عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی افزود: همان طور که «لائوتسه» میگوید، مسائلی چون مکتب، زندگی، فرزند و همسر، مایا(توهم) هستند و اگر این پیش فرض را قبول کنیم که هیچ امر اصیل و حقیقی نابود نمیشود، چرا برای مسائلی که اصیل نیستند باید ناراحت شد و غصه خورد؟
رسولیپور گفت: انسان در فلسفه شرقی و فلسفههای مدرن به امور اصیل دعوت میشود. به تعبیر سقراط زندگیای ارزشمند است که اصیل باشد. سقراط وجه اصالت زندگی را در زندگیای که تجربه شده باشد، میداند. این تجربه اشاره به آگاهی دارد و اگر انسان نداند که از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده است، این زندگی آگاهانه و اصیل نیست.
وی افزود: کسانی که بینش الهی دارند، هیچ وقت از خدا جدا نیستند و تعبیر «اِنّا لله و اِنّا الیه راجعون» گویای این مطلب است. غفلت، شهوت و جهل باعثجدایی از خدا میشوند و اصل حقیقت خداست. و چون از خدا جدا نیستند، چه دلیلی برای غصه خوردن وجود دارد؟
این استاد فلسفه گفت: در دیدگاه مادی نیز باید نفس پرورانده شود و خود انسان اصل است و چرا باید نسبت به هر چه غیر از نفس، غصه خورد؟ درد ریشهاش مایا و توهم است. چیزی را در ذهنمان ایجاد میکنیم، با از دست دادن آن ناراحت میشویم؛ حال آنکه اگر حقیقتی باشد هیچ وقت از دست نمیرود که رنج ببریم.
وی خاطرنشان کرد: راه رسیدن به مقام بیدردی و بیرنجی از چرخهٔ سامسارا و ریبرز(تناسخ) که از اسیر شدن در زندگی تکراری رنج میبرد، رهانیدن خود از رنج و آغاز زندگی نو است. به دعوت مسیح هر روز باید یک زیستن و تولد نو داشته باشی. اگر کسی واقعاً زندگی نو داشته باشد، زندگی دردآوری نخواهد داشت.
رسولیپور ادامه داد: بودیسم و هندوها راه نجات از این تکرارها را «نیروانا» میداند و با درک اینکه لذتها و دردها از «مایا» و حقیقت از «ایگو»، «آتما»، «برهمن» و یا «نفس» است، با دعوت انسان از طریق درک حقیقت و اینکه رنج از کجا میآید، لازمه آگاهی او از این چرخه را فراهم آورده و او را به مقام رهایی و نیروانا میرساند. و این پایانی مثل مرگ نیست که با مرگ بتوان به مقام نیروانا رسید؛ بلکه با کسب آگاهی و درک در همان لحظه از همه دردها و رنجها رهایی پیدا میکنید و دیگر حس درد نخواهید داشت.
وی یادآور شد: حس درد، توهم و امور غیر اصیل را به جای اصیل نشاندن است. زمانی که عضوی از بدن درد داشته باشد فکر میکنیم عضو و درد آن اصیل است؛ اما اینها همه توهم است و حقیقت ما نه به اعضای بدن، همسر، فرزند وغیره، بلکه حقیقت، خودِ ما هستیم که در تمام مراحل زندگی همراه ماست و درک آن سخت و مشکل است.
رسولیپور گفت: مکاتبی چون «ایگو»، «مدیتیشن» و «اُشو» مراتبی دارند که به تخلیه ذهن اشاره دارد و بدبختی ما در نِگرهٔ ادیان شرقی، همین ذهن ماست که بر اساس یک تحلیل ذهنی منفی، حسادتها و تعصبها، رنج و درد را به همراه دارد و در این مکاتب تکنیکهایی وجود دارد که انسان را از این مشغولیات ذهنی رها میکند. همان طور که پیامبر اکرم نماز را تکنیکی برای فارغ شدن از چرخهٔ تکراری زندگی بیان فرموده است، در مکاتب دیگر قرار دادن تخم مرغ شکسته بر روی چشمها و یا تمرکز بر دیوار سفید، عاملی برای فارغ شدن از تکثر و تفرق است. دین اسلام نیز از طریق نماز انسان را به یک مبدأ یکتا دعوت میکند تا از کثرت رها شود. فارغ شدن از تکثر و تفرق و تخلیه ذهن، احساس بیوزنی و وحشت و عدم برای آن لحظه پایان تمرکز است.
عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی تصریح کرد: در این زندگی لحظاتی باید با خود بود و این نه به معنای خودخواهی است؛ بلکه به معنای اینکه خودت را درک کنی و در این لحظات به حقیقتی که دیگران را بفهی، دست پیدا کنی.
وی با اشاره به تعبیر «جان برکلی» که «اگر گوشی نباشد که صدای شاخهٔ شکسته شده در جنگل را بشنود، اصلا شاخهای شکسته نمیشد» ادامه داد: یک ایده آلیسم مطلق گرا اعتقاد دارد اگر من نباشم، بودن و نبودن عالم، خدا و دیگران فرقی ندارد؛ چراکه من نیستم.
رسولیپور خاطر نشان کرد: این خود نه باور، اندیشه، ملیت، خانواده و مذهب است بلکه خود شما و روح پاک الهی است که اگر پیدا شود تمام مسائل دیگر مضحک خواهد بود و دغدغههای ما همه به خاطر اضافات است.
این استاد دانشگاه بیان کرد: رنج و درد برای عوام الناس و کسانی که اصطلاحاتی چون؛ مایا، توهم و حقیقت را درک نمیکنند از این جهت که یک بار خود را بازخوانی کنند، مفید است؛ ولی انسان عاقل که دارای این آگاهی است که امر اصیل در زندگی چیست، چه نیازی به استقبال از درد و رنج دارد؟
وی تأکید کرد: خدا به دنبال بنده آگاه است یا پررنج؟ آگاهی دادن در سطح بندهها خدا را راضیتر میکند تا اینکه بخواهیم رنج را توسعه دهیم. ما درد و رنج را در زندگی انکار نمیکنیم و تحت تأثیر آن قرار میگیریم به طوری که با شادی دیگری شادی میکنیم و با مویه کنان، گریه میکنیم و این وصف انسانی است؛ اما حقیقت داستان این است که شادیها و غمهای ما اصلی نیست و اینها جلوههای زندگی ماست نه حقیقت زندگی و آنچه که هستی پیدا میکند باقی است و همین رضایت ایجاد میکند.
رسولیپور در پاسخ به این سوال که «آیا در زندگی اصیل همه چیز باید خنثی باشد؟» گفت: خنثی بودن در زندگی نتیجه گیری غلطی است و ما باید درک درستی نسبت به زندگی اصیل داشته باشیم. زندگی ما زندگی انسانی است و شادی و گریه را با خود به همراه دارد.
وی افزود: زمانی که امام خمینی(ره) در سال ۵۷ وارد ایران شدند از ایشان در مورد حسی که دارند سوال شد و ایشان در پاسخ گفتند که هیچ حسی ندارم و این پاسخ برای عموم غیرمنتظره بود؛ اما در واقع ایشان به مقام رضاء رسیده بودند. همان گونه که امام حسین(ع) در لحظهای که به شهادت رسیدند فرمودند «رضاً برضائک». انسان حقیقتا باید به مقام رضا برسد؛ این مقام نه به معنای جبری آن است که در مواجهه با هر رویدادی آن را بپذیریم و نه به معنای بیتفاوتی آن.
رسولیپور در پایان تصریح کرد: حضرت زینب(س) در پاسخ به توصیف واقعه کربلا گفتند: «ما رایت الا جمیلا» ایشان واقعاً غیر از زیبایی ندیدند و این همان مقام رضاست. ایشان در عین حال که گریه میکند، میداند که برادرش و فرزندانش از بین نمیروند؛ چون خود حضرت هم در باطنش میداند که این امور اصیل و حقیقی نیست.