خبرگزاری کار ایران

حمیدرضا جلائی‌پور:

ابراهیم نبوی و نظر آقای مهاجرانی درباره «جامعه»

ابراهیم نبوی و نظر آقای مهاجرانی درباره «جامعه»
کد خبر : ۱۵۸۴۷۰۹

به رغم کار سترگی که ابراهیم نبوی انجام می‌داد هم از ناحیه «حکومت» و هم از ناحیه نیروهای «جامعه مدنی» به انواع گوناگون آزار می‌دید.

حمیدرضا جلائی‌پور مدیرمسئول  روزنامه_جامعه توقیف شده، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

در روز ٢٨/١٠/١۴٠٣ در اتاق «روزگار» کلاب‌هاس به مناسبت درگذشت تاسف‌بار سید ابراهیم نبوی، مراسم یادبودی از آشنایان ایشان تشکیل شده بود. ابراهیم نبوی نویسنده و طنز‌پرداز سیاسی برجسته ایرانی و نویسنده تاثیر‌گذار ستون پنجم در روزنامه جامعه، بود. آقای مشیری مدیر محترم اتاق روزگار، بخاطر این که من و آقای ماشالله شمس‌الواعظین مدیرمسول و سردبیر این روزنامه بودیم، برای شرکت در بحث و ذکر خاطرات دعوت کردند و ما هم در برنامه حاضر شدیم. ده‌ها نفر از همکاران و دوستان ابراهیم نبوی (مانند آقایان مسعود بهنود، نامور حقیقی، خانم‌ها لیلی فرهاد پور و ...) در این برنامه پنج ساعته صحبت کردند و از ویژگی‌های مرحوم ابراهیم نبوی سخن گفتند.

درباره ابراهیم نبوی

من هم در هنگام صحبتم از «اهمیت فرهنگی» کار ابراهیم نبوی سخن گفتم و بر سه نکته اشاره کردم.

یکی این که ابراهیم نبوی سنخ جدیدی از «طنز سیاسی» را به عرصه عمومی ایران معرفی کرد. او در ادامه تاریخ طنز سیاسی را نوشت و نویسنده و داستان‌نویس موفق و پرکاری بود و کتاب‌های او به عدد هشتاد رسید، و بعضی از کتاب‌هایش چندین بار تجدید چاپ شد.

دوم این که نبوی طنزسیاسی نافذ و موثر می‌نوشت اما خود ابراهیم نبوی شخصیتی سیاسی و حزبی نبود، حرف من این بود که چون جامعه ایران را می‌شناخت (و خوب جامعه‌شناسی خوانده بود) او بیشتر دنبال «توسعه ایران» از طریق نشر کلمه و ادبیات روشن و مردم‌فهم و انسانیت‌گرا بود. او دنبال «نوسازی» کالبدی و فیزیکی ایران نبود بلکه دنبال «نوسازی فرهنگی» ایران بود. نبوی در این راه مستمرا و خستگی ناپذیر می‌نوشت و ادعای روشنفکری هم نداشت، ولی موثر روشنگری می‌کرد. و به رغم کار سترگی که ابراهیم نبوی انجام می‌داد هم از ناحیه «حکومت» و هم از ناحیه نیروهای «جامعه مدنی» به انواع گوناگون آزار می‌دید.

نکته سوم این که اشاره کردم که یکی از علل توفیق روزنامه جامعه در ایران یادداشت‌های طنز ابراهیم نبوی در ستون پنجم این روزنامه بود. گفتم تیراژ روزنامه به سرعت صدها هزارتایی شد. بعضی‌روزها دو شماره از روزنامه چاپ می‌شد. بعضی روزها برای چندین استان هم شماره ویژه چاپ می‌‌شد. اشاره کردم این کارها در یک خانه کوچک استیجاری (در کمتر از سیصد متر زیربنا) انجام می‌شد.

در این جا و در حین بحث در حاشیه صحبتم اشاره‌ای هم به دیدار شبانه آقای مهاجرانی از محل روزنامه کردم. صحبت در اتاق کلاب، دوستانه و خودمانی بود و با زبان کوچه گفتم «مهاجرانی شاخ در آورده بود که لابد روزنامه جامعه [در یک جای بزرگی]و یک امپراتوری است. آمد[از نزدیک] دید ما در یک خانه اجاره‌ای هستیم». به بیان دیگر بحث من درباره آقای مهاجرانی نبود، بلکه می‌خواستم اهمیت کار ابراهیم نبوی را نشان دهم، که علت استقبال از روزنامه جامعه امکانات محدود روزنامه نبود بلکه کار نویسندگانی چون ابراهیم نبوی و نحوه سردبیری شمس‌الواعظین در کشف نیروها و نویسندگان جدید و تحریریه حرفه‌ای‌اش بود.

اظهارات نادقیق

ظاهرا آقای مهاجرانی برنامه این اتاق را در کلاب دنبال کرده بودند و در چهار توئیت بدون این که اشاره‌ای به ابراهیم نبوی و یا ادعای من درباره کیفیت کار او داشته باشند به جمله من درباره دیدارشان از محل کوچک روزنامه جامعه واکنش نشان دادند.

در این توئیت‌ها سخن اصلی آقای مهاجرانی این است: «در شکست اصلاحات حتما رادیکالیسم «جامعه» نقش داشته است». این ادعای آقای مهاجرانی را با سه توضیح نشان می‌دهم که در مورد روزنامه جامعه خطا است. (بحث درباره همه روزنامه‌ها بحث دیگری است)

دلیل اول این که «اصلاحات» اساسا شکست نخورده است بلکه این نیروی سیاسی اصلاح‌طلبان بود که پیروزی و ناکامی داشت. اتفاقا اکثر نویسندگان روزنامه جامعه (و بطور کلی روزنامه‌های دوم خردادی) گفتمان «اصلاحات» را در برابر گفتمان «محافظه‌کاری» و حفظ وضع موجود، و در برابر گفتمان «انقلاب آرام» علیه حکومت، تقویت کردند. برخلاف ادعای آقای مهاجرانی روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب در این راه کم توفیق هم نبودند. زیرا پس از بیست و پنج سال همچنان گفتمان اصلاحات یکی از گفتمان‌های مطرح (در برابر گفتمان اصول‌گرایی و سرنگونی‌طلبی) است. لذا اصلاحات (بعنوان تاکید بر روش تدریجی و خشنونت‌پرهیز از طریق سازوکارهای انتخاباتی) شکست نخورده بلکه نیروی سیاسی اصلاح‌طلبان فراز و فرود داشته است. در دو دوره (١٣٧۶-١٣٨۴) اصلاح‌طلبان پیروز انتخابات بودند و در دور سوم در سال ١٣٨۴ از نیروی مردم‌انگیز اصول‌گرایان (جریان احمدی‌نژاد آن روز و جریان خالص‌گرای امروز) شکست خوردند. هشت سال بعد، همین نیروی اصلاح‌طلبان در پیروزی حسن روحانی نقش داشتند و در انتخابات ١۴٠٣ هم که رسانه‌های ماهواره‌ای بر تحریم انتخابات تاکید داشتند، در پیروزی پزشکیان نقش داشتند.

دلیل دوم این که برخلاف ادعای آقای مهاجرانی عمده روزنامه‌نگاران جامعه رادیکال نبودند. روزنامه نگاران واقعیت جامعه را منعکس می‌کردند و کسانی که (که امروز به خالص‌گرایان معروفند) حکومت را امر قدسی می‌دانستند و با منتقدان بی‌دریغ برخورد غیرقانونی می‌کردند، آن‌ها تندرو و رادیکال بودند. مگر در دور اول دولت اصلاحات, روزنامه‌نگاران دست به قتل‌های زنجیره‌ای زدند و مگر روزنامه‌نگاران به هشتصد اتاق کوی دانشگاه تهران حمله کردند. انعکاس این وقایع در روزنامه‌ها که رادیکالیسم نبود، رادیکالیسم و افراطی‌گری کار دولت پنهان بود که با امکانات حکومتی، غیر قانونی‌ترین مجازات‌ها را علیه روزنامه‌نگاران و دانشجویان و منقدان سیاسی اعمال می‌کردند. حتی خود آقای مهاجرانی در پرونده سازی از طریق مرتضوی قاضی مطبوعات بی‌نصیب نماند و زندگی شخصی او را یک کلاغ چهل کلاغ کردند و روزنامه‌های اصلاح‌طلب را مجبور کردند که زندگی او را به تیتر یک تبدیل کنند. چه بسا اگر این اقدامات کور از سوی دولت پنهان انجام نمی‌شد مرجعیت رسانه‌ای کشور به خارج از ایران انتقال نمی‌یافت و امروز جمهوری اسلامی این چنین با کسری مشروعیت، و اعتراضات ٨٨، ٩۶ ،٩٨ و ١۴٠١ روبرو نمی‌شد.

دلیل سوم این که ممکن است رادیکالیسم مورد اشاره آقای مهاجرانی به عملکرد شخصی گردانندگان روزنامه جامعه اشاره داشته باشد. در این جا لازم می‌دانم تاکید کنم هم من و هم شمس‌الواعظین و هم مرحوم باقر ولی‌بیگ (بعنوان گردانندگان روزنامه‌های جامعه و دیگر روزنامه‌ها) در پیش شهروندان ایران و ایشان رو سفید هستیم. زیرا:

اولا روزنامه‌های نشر یافته همه در دسترس هستند و همچنان ما آماده پاسخگویی در برابر مطالب نشر یافته هستیم. چیزی تولید نشده که آن را بخواهیم انکار کنیم. این شمارگان محصول بی‌دریغ نیروهای فرهنگی کشور ایران است (پی‌دی‌اف روزنامه‌های نشر یافته اینجا https://jalaeipour.com/home1/ قابل دسترس هست).

ثانیا جناب مهاجرانی مطلع‌اند تک تک ما را مرتضوی قاضی مطبوعات، دستگیر کرد، چند بار خانه‌های ما را تفتیش کردند و دو سال دفتر روزنامه را پلمپ کردند، تمام هارد کامپیوترها را وارسی کردند، باغچه محل روزنامه را زیر و رو کردند و تک تک آجرهای آنرا وارسی کردند، اما یک سند و یا شاهد علیه ما که اقدامی غیر قانونی کرده باشیم، پیدا نکردند. ما همان موقع ایستادیم و پاسخگو بودیم و هم اکنون هم پاسخگو هستیم. فقط حقوق ما را نقض کردند، شمس را دو سال زندانی کردند، بیست و چهار سال گذرنامه من را ندادند و دوازده سال ممنوع الخروجم کردند. خلاصه رادیکالیسم از سوی گردانندگان و نویسندگان روزنامه جامعه نبود.

رابعا ممکن است گفته شود، بعضی از روزنامه‌نگاران روزنامه جامعه به خارج رفتند و علیه حاکمیت موضع گرفتند و به تندروی دامن زدند. در پاسخ می‌توان گفت اولا به این سوال باید حکومت پاسخ دهد که چرا شرایط و تنگناهایی درست کردند که آقای مهاجرانی و امثال ابراهیم نبوی به خارج بروند. واقعا ابراهیم نبوی یک لحظه دوست نداشت خاک ایران و مخاطب ایرانی‌اش را ترک کند. و در خارج هم دائم دنبال بازگشت به ایران بود. ثانیا و بعنوان مثال آقای رمضان‌پور که در دوره اصلاحات معاون وزارت ارشاد بود او هم به خارج رفت و در خدمت رسانه ایران‌اینترنشنال اسرائیلی قرار گرفت. اما منصفانه نیست کسی براساس رفتار سال‌های بعد او وزارت ارشاد دو دهه قبل را متهم به تندروی کند.

نشر خاطرات مفید است

در بخش پایانی توئیتشان آقای مهاجرانی مرقوم کردند که: «البته من در کتاب خاطرات دوران ۴۰ ماهه وزارتم به تفصیل و با ذکر جزییات نقش رادیکالیسم در تقابل با اصلاحات را نوشته ام. اگر ضرورت داشت بخش های از ٱن را منتشر می کنم. از جمله توهمی که در ذهن گردانندگان روزنامه جامعه بود و مرحوم ولی بیگ در لندن تفصیل ٱن را برایم گفت و ثبت کردم.»

اتفاقا این کار آقای مهاجرانی مفید هست و شایسته است آن را نشر دهند تا همه استفاده کنیم. من هم لحظه‌های حساس کارهای روزنامه جامعه و روزنامه‌های بعدی را تلاش کردم به دقت در کتاب خاطراتم توصیف کنم. پی دی اف این کتاب در این‌جا https://jalaeipour.com/home1/ قابل دسترس است و خود را در برابر مطالب آن پاسخ گو می‌دانم.

یادم هست وقتی من، شمس، ابراهیم نبوی و جوادی حصار را دستگیر کردند و به اوین بردند روز بعد، روزنامه کیهان به نقل از وزیر اطلاعات (آقای دری نجف‌آباد) در صفحه‌اولش با حروف بزرگ تیتر کرد: «که یک کوتای فرهنگی در کشور خنثی شد!!» جو چنان سنگین بود که مادرم (و مادر سه شهید) پس رفت و در بیمارستان قلب شهید رجایی بستری شد. و آقای مهاجرانی هم در سفر لبنان بود و این مصاحبه را کرد که «اگر من هم جای دادگاه انقلاب بودم، همین کار را می‌کردم»!! همچنان که اشاره کردم ما در زندان و پس از آن از این ظلمی که دولت پنهان علیه ما چید سرفراز بیرون آمدیم.

در کتاب خاطراتم به همین خاطره مصاحبه آقای مهاجرانی، و فضای آن زمان، اشاره کردم، به بخشی از آن در زیر اشاره می‌کنم.

«[....] واقعیت این است که پس از توقیف روزنامۀ توس و زندان کردن ما، آقای عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد، که آن موقع در سفر لبنان بود و آن مصاحبۀ عجیب را در تأیید اقدامات قاضی مرتضوی و توقیف و زندانی کردن ما انجام داد، از سوی جامعه روشنفکری و مطبوعاتی و طرفداران جنبش دوم خرداد، نقد شد. البته من می‌دانستم ایشان به خاطر انواع فشارهایی که بر او وارد می‌شد، مجبور بود چنین‌ حرف‌هایی بزند. او زیر فشار بود و نهایتاً هم مجلس پنجم ایشان را استیضاح کرد، اما با دفاعی مستدل از خودش و کارنامه‌اش، همان نمایندگانی که آن قانون ضدتوسعۀ سیاسی مطبوعات را تصویب کرده و عبدالله نوری را استیضاح و از وزارت کشور برکنار کرده بودند، ناچار شدند صلاحیت آقای مهاجرانی را تأیید کنند و به او برای ادامه وزارتش، رأی بدهند.

به هر حال منزلت آقای مهاجرانی از آن مصاحبه کذایی در لبنان، به نوعی در میان نخبه‌گان فرهنگی آسیب دید و شرمنده بود. روشنفکران هم انتقاداتی بابت سیلی که به روزنامه جامعه زده بود، از ایشان داشتند. با این همه من پس از توقیف و تعطیل شدن روزنامۀ جامعه، چون به کارهای قانونی، اعتقاد داشته و دارم، رفتم و دوباره تقاضای یک روزنامه دیگر کردم. طبق مرسوم آن ایام، باید چند اسم برای روزنامه می‌دادم تا میان آن اسامی، آقایان یکی را به صلاح دید خودشان انتخاب کنند. من که هنوز در فضای روزنامۀ جامعه و «فلسفۀ جامعه» بودم، اسامی چون «با جامعه»، «در جامعه»، «جامعۀ نو» و سایر واژه‌های هم خانواده «جامعه» را انتخاب کرده و پیشنهاد دادم. آخرین آن‌ها اسم توسعه و «نوسازی» بود.

حدود یک سال هم گذشت، اما چون فشار بر آقای بورقانی، که نهایتاً هم منجر به استفعای ایشان شد، زیاد بود، اجرای این تقاضا پیش نرفت. در روز 22 اسفند 1379 آقای سعید حجاریان توسط یکی از تندروهای «دولت پنهان» ترور شد. فضایی احساسی بر کشور حاکم شد. همه ضارب و حامیانش را محکوم کردند. درست فردای آن روز، 23 اسفند، آقای مهاجرانی مجوز انتشار «روزنامۀ نوسازی»، یعنی آخرین اسم پیشنهادی، را به اسم من صادر کرد. مهاجرانی با این کارش، می‌خواست به روشنفکران نشان دهد که با فضای باز مطبوعاتی مشکلی ندارد.»

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز