فقط به خاطرِ ده میلیون تومان؛
۷۲ ساعت دیگر فاطمه و خانوادهاش بیخانه میشوند
کار جمعآوری ضایعات آنقدری عایدی برای خانواده ندارد؛ بیسرپناهی در چند قدمی خانواده فاطمه است. کسی که حتی توانایی پرداخت ۱۰ میلیون تومان برای اجاره مسکن را نیز ندارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بیخانمانی کابوس این روزهای فاطمه است که دستور تخلیه خانه ۴۰ متریاش در یکی از خیابانهای شهرستان شوش صادر شده است. او فقط ۷۲ ساعت وقت دارد تا خانه را تخلیه کند.
۵ میلیون رهن خانه بابت پول آب و برق و اجاره تمام شده و شاید در حد ۱ میلیون تومان از آن باقی مانده باشد. بیثباتکاری پدر فاطمه حتی امنیت چند ماهه پرداخت اجاره خانه را از زندگیشان بریده است.
الان هم که سراغ خانه اجارهای در شوش را میگیرد، حداقل باید ۱۰ میلیون تومان رهن و ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان بابت اجاره خانه داشته باشد اما فاجعه اینجاست که جور شدن همین پول اندک هم برای فاطمه، دو خواهر و پدرش ناممکن است. ترس و اضطراب از اینکه طی ۷۲ ساعت آینده همه وسایل و رنگ و رو رفته و لباسهای ژنده خانه وسط خیابان باشد، تمام وجود این خانواده چهار نفره را لبریز کرده است.
ترس کارتنخوابی هنوز به حقیقت نپیوسته است اما ترس از مرگ اعضای خانواده چندی پیش به سراغشان آمده. فاطمه میگوید: چند سال پیش بود که مادر مُرد. تنها میدانستیم که بیماری کلیوی دارد؛ اما حتی نتوانستیم او را دکتر ببریم که یک ویزیت ساده بکند و لااقل امروز بفهمیم مادر ما چرا مرد؟ البته من خودم هم بیماری کلیوی دارم.
او میگوید: ۱۵ روز برای تخلیه خانه به ما فرصت دادند اما امروز سرباز برای اجرای حکم آمد و مهلت ۷۲ ساعته را طی حکمی به ما اعلام کرد.
شغل پدر جمعآوری ضایعات است شهرداری اما مانع کار پدر شده. همین است که پدر ۵۰ ساله فاطمه قدرت تامین مخارج خانواده را ندارد. پدر نهایتاً روزی بیست هزار تومان در بهترین حالت خرجی خانه میآورد. علاوه بر مشکلات تامین خوراک و پوشاک حالا مشکل بیخانمانی هم اضافه شده است. اما همین را هم شهرداری میشود و جلوی پر کردن حتی یک گونی را هم میگیرد. بیثباتکاری با خود همه پدیدههای شوم اجتماعی را به همراه میآورد و خانواده فاطمه نیز یکی از صدها خانوادهای است که با چنین خواب و بیداریهای سیاهی روزگار میگذرانند.
فاطمه میگوید؛ پس ما از چه راهی باید زندگیمان را تامین کنیم؟ بارها به کمیته امداد و بهزیستی مراجعه کردم. بهزیستی میگوید باید پدر بیماری حادی داشته باشد تا به شما کمک کنیم. کمیته مداد هم یکبار یک کیسه برنج داده اما خانم من برای گدایی نیامدهام.
او میافزاید: من خودم مشکل کلیوی دارم. امروز برای نمونه گرفتن به شیراز آمدم. یکی از قرصهای من ۱۱۵ هزار تومان هزینه برای من برمیدارد. راستش هر روز فکر میکنم که منم مثل مادرم میمیرم. آدمهایی مثل ما که پول درمان نداریم برای اندیشیدن به مرگ همیشه وقت بگذاریم. باید اینجور فکرها آشنایی داشته باشیم. زنده ماندن هم برای ما سخت و طاقت فرساست. آبروی کمی هم که جلوی در و همسایه داشتیم به کلی میرود.
حالا ۷۲ ساعت دیگر فاطمه و خانوادهاش کاملاً بیخانه میشوند. گران شدن مسکن و بیثبات کاری که عملاً به معنای بیکاری است، خیلی از خانوادههایی مثل این دختر را تا لبه پرتگاه بیخانمانی میبرد و خیلیها همین حالا سقوط کردهاند و سیاهی شبها بدون هیچ سرپناهی روزگار میگذرانند. وقت چندانی تا این کابوسها نمانده است. فعلاً چشم امید فاطمه به کمکهای مالی است که ممکن است او را از بی سرپناهی مطلق نجات دهد. شاید ۱۰ میلیون تومان پول توجیبی عدهای باشد اما برای او این میزان پول مساوی با ویرانی روزهای آینده است.
گزارش: مریم وحیدیان