محسن یزدی در گفتگو با ایلنا (بخش پایانی)؛
حضورمان در سوریه و موشکهایمان نقاط قوتمان است/ پروندههای باز بسیاری داریم که اجازه پرداختن به آنها را نداریم
محسن یزدی گفت: بستن فضا به بهانه مشکلات امنیتی قابل درک است اما نتیجهبخش نیست و اقدامی اشتباه و حتی ضد امنیتی است ولی از آنجا که همیشه در کشور دو قطبی وجود دارد و هر طرف مشغول مذمت طرف مقابل است شرایطی ایجاد شده که شاهد یک دو قطبی پر رنگ هستیم و در این دو قطبی رسانه قربانی شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، امروز به واسطه پیشرفت تکنولوژیک رسانه پر رنگتر از همیشه در زندگی انسانها نقش ایفا میکند و اگر در گذشته تنها تلویزیون و روزنامهها برای مردم منابع اطلاعات و اخبار روز دنیا بودند امروز با گسترش رسانهها این منابع بسیار افزایش پیدا کرده و رقابت رسانهها بیشتر و نقش آنها در زندگی انسان بسیار پر رنگتر از همیشه شده است.
افزایش منابع رسانهای نوعی رقابت در بین رسانهها ایجاد کرده و به جامعه حق انتخابی داده که هر فرد میتواند انتخاب کند که اطلاعات روز خود را از چه رسانهای دریافت کند و در این رقابت قطعاً رسانهای میتواند موفق عمل کند که بیشتر در دسترس باشد و بتواند اعتماد مخاطبان را به خود جلب کند. قطعاً عملکرد رسانههای بزرگ میتواند در اتفاقات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی جهان امروز تأثیرگذار باشد.
شرایط امروز باعث شده تا سازوکارهای لازم برای رشد رسانهها، بهبودی عملکرد آنها و جلب نظر مخاطبان نسبت به گذشته کاملاً تغییر کرده باشد و به همین دلیل بررسی وضعیت رسانهها امروز امری ضروری است.
در گفتگو با محسن یزدی (مدیر سابق شبکه مستند، کارشناس و فعال رسانهای) وضعیت رسانه را در کشورمان مورد بررسی قرار دادیم که در بخش اول این گفتگو درباره ضعفهای موجود در رسانههای کشور (به خصوص تلویزیون) و محرمانه شدن اخباری که پس از مدتی منتشر میشوند و همچنین تعیین تکلیف نهادهای مختلف برای تلویزیون صحبت شد که بخش دوم (و پایانی) این گفتگو را در ادامه از نظر میگذرانید:
آیا عقب بودن رسانههای ما در اطلاعرسانی و از طرفی ارائه اطلاعات از سوی رسانههای خارجیِ فارسیزبان که بعضی مواقع اطلاعات ارائه شده از سوی آنها موثق و درست هم بوده، رسانههای ما و به خصوص تلویزیون را در موضع واکنش قرار نداده؟ به طوریکه امروز واکنشی رفتار کردن رسانهها در کشورمان به یک رویه تبدیل شده است.
کاملاً درست است، رسانهای که واکنشی عمل میکند قطعاً در رقابت عقب است. برخی مواقع رسانه مجبور است به یک موضوع واکنش نشان دهد اما اگر رویه رسانه اینگونه شود به معنای وجود یک ضعف بزرگ است.
متأسفانه این اتفاق برای رسانههای ما در حال رخ دادن است به طوریکه رسانههای خارجی به معیار تبدیل شدهاند و گویی وضعیت به طوری است که ما منتظر هستیم آنها چیزی بگویند و به گفته آنها واکنش نشان دهیم یا سعی داریم حرفی نزنیم که آن رسانهها از آنچه که ممکن است مطرح شود سوءاستفاده نکنند.
قطعاً لازم است که ما رسانههای دنیا و همچنین رسانههایی که با ما مشکل دارند را رصد کنیم. BBC یک رسانه انگلیسی است و شکی در این نیست که انگلستان با ما مشکل منافعی دارد و مطمئناً رسانههای انگلیسی و آمریکایی به حاکمیتشان هم ارتباط دارند و در همین رسانه BBC خط و ربط آن جدا از سیاست خارجی بریتانیا نیست و رصد کردن این رسانه هیچ اشکالی ندارد اما اگر همه تمرکز خودمان را بر عملکرد این رسانه و دیگر رسانههای اینچنینی قرار دهیم دیگر کارکرد رسانهای خود را از دست میدهیم که متأسفانه امروز این اتفاق رخ داده است.
در این سالها بسیاری از اخبار که در کشورمان موجب شکلگیری اتفاقات مختلف شدهاند از سوی همین رسانههای خارجیِ فارسی زبان منتشر شدهاند که بعدها مشخص شده، بسیاری از این اخبار منتشر شده حقیقت داشته و میتوانست توسط رسانههای خودمان منتشر شود اما از انتشار آنها جلوگیری شده تا اینکه اطلاعات به دست آن رسانهها رسیده است. به نظر میرسد که تلاش برای پنهان کردن بسیاری از مسائل در این سالها بینتیجه بوده؛ به نظر شما همچنان میتوان برخی مسائل را از دید رسانهها پنهان کرد؟
این دیدگاه کاملاً اشتباه است. امروز بحث اصلی نگفتن نیست بلکه چگونه گفتن است که اهمیت دارد.
قطعاً همه کشورها یکسری اسرار دارند که نباید مطرح شوند و باید از برملا شدن آنها جلوگیری کرد اما این اسرار محدود هستند و نباید همه چیز را با برچسب محرمانگی در مجموعه این اسرار قرار داد در حالیکه همان اخبار بالاخره منتشر میشوند. به همین دلیل در رسانههای ما نباید بحث اصلی "نگفتن" باشد، بلکه بحث باید بر سر "چگونه گفتن" باشد. در چگونه گفتن مسائل مختلفی را باید در نظر گرفت تا آنچه که مطرح میشود برای افکار عمومی در جهت منافع ملی قانعکننده باشد. بیان اخبار اقتضائاتی دارد و نمیتوان به هر شکلی که خودمان میخواهیم با مخاطب رفتار کنیم، او را اصلاً در نظر نگیریم و حتی در مواقع اضطرار هم اقناع مخاطب را نادیده بگیریم و فقط حرف خودمان را بزنیم. به همین دلیل من بر این عقیدهام که ما باید تکلیفمان را با رسانه روشن کنیم تا مشخص شود که آیا ما رسانه خوب میخواهیم یا خیر.
رسانه خوب داشتن دردسر دارد، رسانه خوب واکنشبرانگیز است، دیده میشود و چیزی که دیده شود و موثر باشد دردسر دارد. ما میخواهیم هم رسانه خوب داشته باشیم و هم دردسری متوجهمان نباشد.
منظورتان از دردسر چیست؟
رسانه دو مدل دردسر دارد. بعضی از دانشمندان رسانه و ارتباطات کژکارکردیهایی را برای رسانه قائل هستند مثلا اینکه رسانه همیشه باعث انسجام نیست و گاهی اوقات موجب تشتت هم میشود. یعنی رسانه سود خالص نیست. این کژکارکردیها نباید موجب بدبینی نسبت به رسانه شود. هر چیزی کژکارکردیهایی دارد. مثلا مردمسالاری مگر اشکال ندارد؟ اما ما بر حسب اینکه سود آن کاملا بر ضرر آن غلبه دارد آن را انتخاب کردهایم.
مدل دردسر بعدی این است که رسانهای که دیده میشود و موثر است مثل انسانهای موثر با حواشی و حرفهای بسیاری روبرو است و فشار زیادی را باید تحمل کند. طبیعی است که اگر یک رسانه بخواهد فسادی را برملا کند مورد هجمه و فشار گروههایی قرار میگیرد و باید این فشارها را تحمل کند، نه اینکه از ترس این فشارها به طور کل از برملا کردن فساد منصرف شود.
جدا از بحث کیفیت رسانهها در موضوع کمیت میتوان به وضوح افزایش کمی رسانهها در سالهای اخیر را در کشور احساس کرد. دلیل این اتفاق چیست؟
به نظر من ما شاهد نوعی تشتت در این زمینه هستیم. ممکن است آدمها و جناحها که امکان داشتن بودجههای مالی را دارند تصور کنند که حرفشان شنیده نمیشود و شاید به همین دلیل به این نتیجه برسند که بهتر است یک رسانه تأسیس کنند تا بتوانند حرفشان را مطرح کنند و امروز شاهد هستیم که رسانه داشتن مُد شده و اصلاً خیلی از کسانی که رسانه تأسیس کردهاند نمیدانند که کارکرد خبرگزاری، روزنامه یا سایت با هم متفاوت است.
امروز به هر وزارتخانه و دستگاههای مختلف مراجعه کنید متوجه میشوید که در هر ساختمان یک استودیو راهاندازی شده و به نظر میرسد تصور آنها بر این است که رسانهها جوابگوی نیازشان نیستند و آنها باید خودشان یک رسانه داشته باشند و اولین چیزی که به ذهنشان میرسد این است که یک استودیو تأسیس کنند و اصلاً برایشان این مسئله مطرح نیست که استودیو چه کارکردی دارد.
دلیل این اتفاق میتواند تشتت یا احساس برآورده نشدن نیاز باشد که قطعاً برای فضای رسانهای ما و به طور کل برای کشور اتفاق خوبی نیست و افزایش کمّی رسانهها کارکردی هم ندارد. ضمن اینکه اساسا تکثر رسانهها بواسطه شبکههای اجتماعی هم در این مورد موثر است و تکثر اخبار و تولیدکنندگان اخبار موجب یک جور سردرگمی شده است.
اگر عدهای احساس میکنند که صدایشان شنیده نمیشود و با بودجهای که دارند خودشان رسانه تأسیس میکنند قطعاً عدهای هم هستند که معتقد هستند صدایشان شنیده نمیشود و یا سانسور میشود ولی نمیتوانند رسانه تأسیس کنند و اعتراضشان را به شکلی دیگر بیان میکنند. آیا میتوان این وضعیت را یکی از عواملی دانست که در شکلگیری اتفاقات و ناآرامیهای سال 1401 تأثیرگذار بوده است؟
برخی مواقع شاید برخی افراد خجالت بکشند یا شاید نمیخواهند بعضی حرفها را بزنند اما باید بدانیم دشمنان جمهوری اسلامی ایران فعال هستند و از طریق تأثیرگذاری بر افکار عمومی تلاش میکنند. من فکر میکنم این مسئلهای کاملاً واضح است اما این واقعیت از مسئولیتهای ما چیزی کم نمیکند.
رسانه باید اقناعگر باشد اما رویکرد رسانههای ما به جای اقناعگر بودن تبلیغی است و اینجا منظورم اتفاقاً رسانههای طیف نزدیک به حاکمیت است. این رویکرد ما را دچار مشکل میکند؛ رهبری فرمودهاند جواب کار فرهنگی بد، کار فرهنگی خوب است و ایشان در یکی از سخنرانیهایشان تأکید کردهاند جوانی که به خیابان آمده و حرفهایی دارد، باید سوالش را پاسخ داد.
ما باید بپذیریم که طیفی در جامعه یکسری سوال دارد و نباید آنها را نادیده بگیریم. در جمهوری اسلامی ما پروندههای باز بسیاری داریم و اتفاقاً برای پرسشها جواب هم داریم اما مشکل اینجاست که اجازه پرداختن نداریم.
آیا دلیل جلوگیری از پرداختن به این پرسشها اقناعکننده نبودن پاسخها برای نسل امروز نیست؟
من معتقدم که اتفاقاً پاسخها اقناعکننده است و میشود درباره پرسشهایی که مطرح است صحبت کرد اما نمیدانم که چرا برخی به اینکه ما به این پرسشها بپردازیم علاقهای ندارند یا از پرداختن به این پرسشها ترس دارند. وقتی شما پرسشها را نادیده میگیرد، برای کسی که سوال دارد مسئله هیچوقت حل نمیشود، ناگفتهها رسوب میکند و سوالات دیگری به سوالات قبل اضافه میشود و چون حاکمیت فضای اعتراضی در نظر نگرفته پرسشها به مشکلاتی تبدیل میشود که بحران آفرین هستند.
رهبری بارها تأکید کردهاند که باید افراد را اقناع کنیم. ما باید بپذیریم که زبان رسانه، زبان اقناع است و البته اقناع اقتضائاتی دارد که عمل به آن کمی سخت است.
وقتی به پروندههای باز بسیار زیاد جمهوری اسلامی اشاره میکنم باید بگویم من معتقد هستم جمهوری اسلامی معمولاً از نقاط قوتش ضربه میخورد. به عنوان مثال ما در رسانه از حضور در سوریه ضربه میخوریم در حالیکه این حضور نقطه قوت ما به حساب میآید. درباره حضور ما در برخی کشورهای منطقه امروز مباحث مبتذلی مطرح است و میگویند هزینه این حضور را بهتر است برای داخل کشور خودمان مصرف کنیم و اگر چنین ابتذالی ایجاد شده دلیلش این است که ما اقناع را نادیده گرفتیم و به پرسشهای موجود پاسخ ندادیم.
من بر این عقیدهام که اصل اعدامهای سال 1367 نقطه قوت جمهوری اسلامی است و معتقدم اگر سران جمهوری اسلامی در همان زمان آن کار را با سران منافقین انجام نمیدادند باید به تاریخ پاسخ میدادند. امروز حتی نیروهای اپوزیسون در خارج از کشور حاضر نیستند با سازمان مجاهدین عکس بگیرند. چطور ممکن است یکسری آدم در زمانی که بحث تجاوز همپیمانهایشان به کشور مطرح بوده اعدام شوند و بعد آن تجاوز را کاملاً نادیده بگیرند و درباره اعدام این افراد بحثهای حقوق بشری مطرح شود؟ این بحث انحرافی غلط نوعی بازی با امنیت کشور است و اگر امروز ایجاد شده به دلیل نگاه اشتباه ما به رسانه است.
موشکهایی که ما در اختیار داریم نقطه قوت ما به حساب میآیند اما در رسانه همین موضوع به عنوان نقطه ضعف دیده میشود و جالب است رسانههایی که با ما دشمن هستند به نقاط ضعف ما چندان توجهی ندارند و بیش از هر چیز سعی میکنند نقاط قوت ما را مورد تحلیل و تخریب قرار دهند.
در هیچ جای دنیا دستیابی به سلاحهای دفاعی مثل موشک برای یک کشور نقطه ضعف نیست و خندهدار است اگر به آن به عنوان یک نقطه ضعف نگاه کنیم اما آنقدر ما اقناع افکار عمومی را نادیده گرفتیم که نقاط قوتمان کم کم به نقاط ضعف تبدیل می شوند.
در این بین قطعاً ایراداتی وجود دارد که باید ایرادات هم مطرح شوند. من به عنوان کسی که به حاکمیت اعتقاد دارد بر این عقیدهام که انتقاد کردن و آزادی بیان مبتنی بر حفظ منافع ملی کاملا به نفع جمهوری اسلامی است و اگر جلوی این آزادی بیان گرفته شود، همین محدودیت به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی تبدیل میشود.
جمهوری اسلامی سابقه مشخصی دارد، اتفاقاتی که رقم زده اتفاقات مهم و قابل دفاع است که میتوان درباره آنها صحبت کرد و هر اقدامی هم میتواند نقاط ضعفی داشته باشد و این نقاط ضعف را هم نباید نادیده گرفت و نیاز است که به آنها هم بپردازیم و دربارهشان صحبت کنیم.
با وجود اینکه معتقد هستید به تفاهم لازم درباره منافع ملی نزدیک شدهایم؛ چقدر تا دستیابی به آزادی بیانی که به عقیده شما باید مبتنی بر حفظ منافع ملی باشد، فاصله داریم؟
من معتقدم باید شرایطی پیش بیاید که ما اجازه داشته باشیم در جهت منافع ملی آزادانه اطلاعرسانی کنیم و درباره مسائل موجود آزادانه حرف بزنیم تا درباره مسائل اصلی کشور تضارب آرا و گفتگوی آزاد شکل بگیرد. مطمئن باشید که این رویکرد کارگشا خواهد بود.
بستن فضا به بهانه مشکلات امنیتی قابل درک است اما نتیجهبخش نیست و اقدامی اشتباه و حتی ضد امنیتی است ولی از آنجا که همیشه در کشور دو قطبی وجود دارد و هر طرف مشغول مذمت طرف مقابل است شرایطی ایجاد شده که شاهد یک دو قطبی پر رنگ هستیم و در این دو قطبی رسانه قربانی شده است.
رسانه باید قدرت داشته باشد و بتواند نقشش را در جهت منافع ملی ایفا کند اما امروز به دلیل محدودیتهای بیرونی و مشکلات داخلیِ خودش، نمیتواند نقشش را در جهت منافع ملی ایفا کند.
با وجود این شرایط پیچیده و با توجه به اینکه تغییر رویه همواره با هزینههایی همراه است. برای دستیابی به فضای رسانهای مناسب به خصوص در تلویزیون تغییر رویه باید چگونه صورت بگیرد که با کمترین هزینه همراه باشد؟
من معتقد هستم زمان شروع ریاست آقای جبلی در صداوسیما، اتفاقاتی در تلویزیون رخ داد و رویکردها و عملکردهای خوبی را شاهد بودیم که متأسفانه پایدار نبودند و با گذشت زمان دوباره تلویزیون محدود شد. همین الآن هم برنامههایی روی آنتن میروند که اتفاقاً برنامههای خوبی هستند اما تک برنامه نمیتواند اتفاق خاصی رقم بزند و برای دستیابی به شرایط ایدهآل کافی نیست. باید تلویزیون در روالی قرار بگیرد که یک رسانه قدرتمند، با اعتماد به نفس و جسور در جهت منافع ملی باشد.
بارها شاهد بودیم رسانههای مختلف یک اشتباه لفظی روی آنتن را دستاویزی برای تخریب تلویزیون قرار میدهند درحالیکه این اشتباه اصلاً ربطی به تلویزیون ندارد و اقدام فردیِ یک نفر روی آنتن زنده است و اساساً اهمیت خاصی هم ندارد اما این تخریب غیرمنصفانه باعث میشود که تلویزیون بیدلیل محافظهکار شود. محافظهکار شدن رسانه ملی به نفع کشور نیست و تلویزیون نباید محافظهکار باشد. کاش به جای پرداختن به این اشتباهات لفظی و بی مورد که ارتباطی با تلویزیون ندارند رسانهها تلویزیون را به این دلیل مورد انتقاد قرار دهند که چرا به مسائل اصلی و اساسی کشور درست ورود نمیکند و چرا به تضارب آرای مبتنی بر منافع ملی ضریب بیشتری نمیدهد.
همین فشارهای بیهوده باعث میشود که تلویزیون محافظهکار شود و رسانه محافظهکار رسانهای مرده است که اصلاً نمیتوان عنوان رسانه برای آن به کار برد. مسائل اساسی کشور باید آزادانه به بحث گذاشته شود، مخاطب باید به حساب بیاید و به هیچوجه نباید اقناع افکار عمومی را نادیده گرفت و در همین راستا باید اقتضائات اقناع را هم رسانهها رعایت کنند. در این صورت رسانه میتواند در کشور ما به ریل اصلی خودش برگردد.
حاکمیت ایران در حوزه میدان تجریبات موفقی داشته است. اگر شما نتوانید با طوایف مختلف که در خاورمیانه زیست میکنند به تفاهم و ارتباط برسید امکان حیات ندارید؛ ما این اتفاق را رقم زدهایم و نیروهای حاج قاسم سلیمانی، سپاه، سپاه قدس و... توانستهاند تفاهمی ایجاد کنند تا با محوریت منافع مشترک اتفاقی رقم بخورد و این کار بدون تفاهم و گفتگو انجام نمیشود ولی همین اتفاق مهم وارد رسانه نمیشود.
اقناع مسئلهای بسیار مهم و تأثیرگذار است که نیازمند اقتضائات و زیرساختهایی اساسی است. به عنوان مثال در اتفاقی چون ارائه اطلاعات غلط درباره سقوط هواپیمای اوکراینی رسانه هیچ تقصیری نداشت چون به اطلاعات درست دسترسی نداشت و اگر هم دسترسی داشت با دستور شورای عالی امنیت ملی امکان جلوگیری از انتشار خبر وجود داشت و در این صورت باز هم نمیتوانست کاری انجام دهد. من منکر عملکرد ضعیف رسانهها و تلویزیون نیستم اما در چنین وضعیتی به راحتی به جایگاه رسانه آسیب وارد میشود و همین رسانه امکان اقناع را به راحتی از دست میدهد.
البته باید توجه داشته باشیم که با فراگیری اینترنت و رسانههای اجتماعی، شکل و کارکرد رسانه ها در حال دگرگونی کامل است و این روند به صورت محسوسی هم ایجاد شده و ما باید برای این شرایط به صورت جدی به فکر باشیم.