خبرگزاری کار ایران

زندگى و سیره حضرت زینب سلام الله علیها

زندگى و سیره حضرت زینب سلام الله علیها
کد خبر : ۱۵۵۳۱۶۴

ولادت:

حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.

پرستاری مادر:

روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله: شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى، نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.

هوش و ذکاوت:

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:

در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب (س) روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتواى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

فصاحت و بلاغت:

کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایى که از آن حضرت روایت شده خود قویترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار می باشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى: «اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستید که بشرى تو را تفهیم ننموده است».

در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند، می کنیم:

به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.

اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلکه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: 169

اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

کرامات:

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهم السّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى، مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت، مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته هاى خویش نائل گردیده اند.

حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار می نویسد:

«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دچار مشکل بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نورانی) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود: «آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء». و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

زینب عالمه بود:

امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم، زینب کبرى (س) مى فرمایند: «یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة، و فهمة غیر مفهمة»؛

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

زینب محدثه بود:

 از سخنان فاضل دربندى (متوفى سال 1286 هجرى) و جز او از عالمان دیگر، ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا، حضرت زینب کبرى (س)، علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت) را مى دانسته، و فرمایش امام سجاد (ع) به او: «یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة، و فهمة غیر مفهمة».

دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است. همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته، بلکه از جانب خداى عزوجل) بوده است.

در برخى از روایات است که او مجلس علمى داشت و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است، زینب را از دیگران ممتاز ساخت؛ چنان که او را «عقیله بنى هاشم» مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.

عقیله بنى هاشم:

ابن عباس از او حدیث کند و گوید: «عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند».

ازدواج با عبدالله بن جعفر:

وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت‌ خانوادگى‌، شایستگى همسرى او را داشت ‌برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم و ثروتمند بنى‌هاشم و قریش براى زینب مى‌آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنى‌هاشم، عبدالله‌ بن جعفر از همه شایسته ‌تر بود.

پدر عبدالله، جعفربن ابى‌طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) و ابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود.

ابوهریره در باره جعفر مى‌گوید: پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى‌طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه‌هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده‌اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید و چنین گفت: «نمى‌دانم از آمدن جعفر دل‌شادترم و یا از فتح خیبر».

و نیز از رسول خدا (ص) شنیده شد که مى‌فرمود: «مردم از ریشه‌هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم‌».

شوهر زینب، عبدالله‌بن جعفر، در حبشه متولد شد. عبدالله، نخستین نوزاد است ‌از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.

ابن حجر در اصابه (4) نقل مى‌کند که رسول خدا فرمود: «خوى و خلقت عبدالله به‌ من مى‌ماند» سپس دست راست عبدالله را گرفته وچنین فرمود: «بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان‌». این جمله را سه بار مکرر مى‌کند. و سپس مى‌فرماید: « من در دنیا و آخرت سرور آن ها هستم‌».

عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک‌دامن، و مرکز جود و سخا نامیده‌شد; احسان فروشى نمى‌کرد و نیکى را نمى‌فروخت و هیچ مستمندى را از درخانه‌اش ناامید بر نمى‌گردانید. محمدبن‌سیرین مى‌گوید: بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیش‌کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

یزید بن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست‌ عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.

این شعر عبدالله‌بن قیس رقیات است که مى‌گوید: من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى‌دانست که مال باقى‌نخواهد ماند، به مستمندان و بیچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.

و این سخن عبدالله‌ بن ضرار است که در ستایش عبدالله‌ مى گوید: اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانه‌ات را بزند و فرود آید بهترین میزبانى. میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى‌هایى از تو بدیدند.

ابن قتیبه در عیون‌الاخبار نقل مى‌کند (5) که هنگامى‌که معاویه از مکه باز مى‌گشت، به مدینه آمد و هدایا و مال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله‌بن‌جعفر و محترمان‌دیگر قریش فرستاد. به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینند هر کدام با هدایاى خود چه مى‌کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت: اگر بخواهید، به‌شما مى‌گویم که هر کس با هدیه‌اش چه خواهد کرد. اما حسن، مقدارى از عطریات هدیه‌اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس‌که نزد او بود، مى‌بخشد. اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شده‌اند، شروع‌ مى‌کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى‌کند و شیر تهیه کرده‌ به مردم مى‌دهد. اما عبدالله‌بن جعفر، به غلام خود مى‌گوید: بدیح، قرض‌هاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعده‌هایى که به مردم داده‌ام انجام بده. و اما فلان...تا آخر. فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان‌طور بود که‌ معاویه گفته بود. عبدالله در بخشش‌هاى خود اسراف مى‌کرد، و از آن که مالش از میان برود و یا به‌ دشمنانش برسد ابایى نداشت. اگر در کفش به‌ جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى‌ بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.

زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دو ام‌کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى‌خواست او را به همسرى یزید در آورد، تا از پشتیبانى بنى‌هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به‌ دست‌خالوى‌ او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم‌ بن محمد بن‌ جعفر بن ‌ابى‌ طالب تزویج کرد.

ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على‌ به دختر و برادر زاده‌اش به اندازه‌اى بود که آن دو را هم‌چنان نزد خود نگاه داشت تا وقتى که على زمام‌ دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‌ به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى‌زیستند.

در جنگ‌هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى‌کرد و یکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.

مردم که مى‌دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش و احترامى دارد، او را وسیله‌اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى‌دادند; چون که‌خواهش او رد نمى‌شد و امیدش ناامید نمى‌گردید.

در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى‌کند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین‌گفت: مانیکوکارى را نمى‌فروشیم. (7)

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مى‌کند: وقتى که حسن‌ بن على‌از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنا بر وصیتى که امام حسن‌ نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به‌ خاک سپارند، بنى‌امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مى‌گفت: چه جنگ‌هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن‌ کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این کار نخواهد شد. حسین نپذیرفت و گفت: چاره‌اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش ‌به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه‌اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان ‌نمى‌گذاشت. او به پسر عمویش حسین عرض کرد: تو را به حق من که کلمه‌اى برزبان نیاورى. عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش‌ زهرا به‌خاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.

زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى‌کنند; زیرا که او در خانه و رو بسته زندگى مى‌کرده و ما نمى‌توانیم مگر از پشت پرده وى را بنگریم.

ولى پس از گذشتن ده‌ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى‌آید و مصیبت‌ جانگداز کربلا او را به ما نشان مى‌دهد و کسى‌که او را به چشم، دیده، براى ما وصفش‌ مى‌کند و چنین مى‌گوید: گویا مى‌بینم زنى را که مانند خورشید مى‌درخشید و با شتاب از خیمه‌گاه بیرون مى‌آمد. (11) پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على‌ است.

هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى‌رود، عبدالله بن ایوب‌انصارى در وصفش مى‌گوید: ...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره‌اى از ماه بود.

در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خود بود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت‌زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب در آغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام‌داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده است؟!

شخصیت زینب:

بهتر است که -در این جا نیز- منتظر شویم تا حوادث‌، از دلیرى و پایدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم‌ نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.

به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزید بن‌ معاویه آشکار مى‌شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‌کند که از قدرت زینب در سخن و نیرومندى‌اش در استدلال خبر مى‌دهد. (12) و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‌دار کوفه و مجلس‌ یزید بن معاویه سخنانى از زینب مى‌شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‌ مى‌کند، به همان اندازه‌اى که امروز ما را به تعجب مى‌اندازد و همگى به فوق‌العادگى‌ او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى‌دهند.

جاحظ در کتاب البیان و التبیین از خزیمه اسدى نقل مى‌کند: پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب را شنیدم، من ناطق‌تر و گوینده‌تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على‌بن‌ابى‌طالب سخن مى‌گفت.

این شمایل زینب است‌ به طورى که او را در کربلا دیده‌ایم، و چنان که در زمان‌جوانى‌اش نمونه‌اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى‌شنویم که او در مهربانى و رقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.

و چنان که بعضى از روایات مى‌گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‌ که زنانى که مى‌خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى‌شده و کسب‌ دانش مى‌کرده‌اند.

صفات برجسته‌اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده‌اند، لذاست که «بانوى خردمند بنى‌هاشم‌» گردید. ابن‌عباس که از او روایت مى‌کند، مى‌گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت‌».

زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى‌گفتند، زینب فهیمده مى‌شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى‌کردند و به «زادگان بانوى‌خردمند» شناخته شده بودند.

شهادت آن حضرت:

حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، به شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید. و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام می باشد.

پی نوشتها:

1) از تحقیق در تواریخ به‌دست مى‌آید که فرمانده‌اول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم).

2) بعضى از مورخان معتبر نقل کرده‌اند که نخستین فرماندهى‌که از طرف پیغمبر تعیین شده‌بود، جعفر بودو زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقل‌مى‌کند نیز، چنین مستفاد مى‌شود. (مترجم).

3) الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.

4) ج 3، ص 49.

5) ج 3، ص 40.

6) زمین‌هاى سبز و خرم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى ارباب ملک. (مترجم).

7) الاصابة ، ج 2، ص 281.

8) ص 74.

9) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بقیع کاملا موردتردید است.(مترجم).

10) بردن جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل‌ابن‌اثیر، ج‌3،ص 228. (مترجم).

11) تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-341.

12) الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510

منبع سایت آوینی
انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز