شش سال رهبری امام حسن عسکری(ع) چگونه گذشت؟
درسهای تاریخ معصومین دکتر محمدحسین رجبی دوانی در موسسه نورالمجتبی (علیه السلام) معروف است. متن زیر بخشی از درس های زندگی امام حسن عسکری (علیه السلام) است ، آماده سازی و فراوری شده است و به مناسبت ۸ ربیع الثانی، روز میلاد امام یازدهم تقدیم علاقه مندان می شود.
این متن شما را با شرایط و رخدادهای ۲۸ سال زندگی و ۶ سال امامت امام یازدهم شیعیان آشنا می کند:
امام عسکری (علیه السلام) در هشتم ربیعالثانی سال ۲۳۲ در شهر مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت در سال ۲۳۶ به همراه پدر بزرگوارش، امام هادی (علیه السلام) به سامرا آمد.
این دو امام (علیه السلام) چنان تحت نظر بودند که حتی اجازۀ خروج از شهر را هم نداشتند. این فشار به حدی بود که امام عسکری (علیه السلام) در مدت عمر شریف خود، حتی یک حج یا یک عمره نیز بهجا نیاورده است. ازاینجهت میتوان گفت، ایشان بیش از پدران گرامیاش در سختی و مضیقۀ دشمنان قرار داشت.
لقب امام حسن عسکری (علیه السلام)
امام حسن (علیه السلام) بیشتر با لقب عسکری شناخته میشود که علت آن حصر امام (علیه السلام) در منطقه نظامی است. ولی این صفت بیانگر فضیلت خاصی دربارۀ آن حضرت نیست؛ بنابراین آن حضرت را با القاب دیگرش همچون زکی، فاضل و صادق نیز یاد میکنند. البته صفت «عسکری» بیانگر غربت و مظلومیت جانگداز امام یازدهم است.
زندگی بیست و هشت ساله
زندگی بیست و هشت سالۀ امام حسن (علیه السلام) توأم بود با محدودیتهای شدید، زندان و ستمگریهای خلفای عباسی. به ویژه در دوران امامت امام عسکری این محدودیتها شدت گرفت.
مهمترین رخدادهای دوران امامت
دوران امامت امام عسکری (علیه السلام) شش سال به طول انجامید و در این مدت کوتاه وقایعی رخ داد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
١. آمادهسازی شیعیان برای غیبت
یکی از مسائل مهم در دورۀ امامت امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) آماده کردن شیعه برای غیبت حجت خدا، حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) است. البته این غیبت، به نوعی از خود امام عسکری (علیه السلام) آغاز شد. امام هادی (علیه السلام) فرزند بزرگوار خود را کمتر در انظار نشان میداد و بسیاری از شیعیان با اینکه از ولادت امام عسکری (علیه السلام) آگاه بودند، آن حضرت را نمیشناختند.
وقتی محمد ۱ فرزند بزرگوار امام هادی (علیه السلام) از دنیا رفت، گروهی از شیعیان خود را برای تشییع او به خانۀ امام (ع) رساندند و در حیاط منزل جوانی بیستساله را دیدند که مصیبتزده از خانه بیرون آمد و در کنار امام هادی (علیه السلام) قرار گرفت. بسیاری از شیعیان آن جوان را که امام حسن عسکری (علیه السلام) بود نمیشناختند و میپرسیدند که او چه کسی است. امام حسن عسکری (علیه السلام) همین روش را بهطور جدیتری نسبت به فرزندش حضرت مهدی (علیه السلام) در پیش گرفت.
٢. سختگیری حاکمان بر امام عسکری (علیه السلام)
امام عسکری (علیه السلام) در شش سال امامت خود، با چند خلیفۀ فاسد عباسی همعصر بود. اولین آنها معتز، قاتل امام هادی (علیه السلام) است. او قصد جان امام عسکری (علیه السلام) را نیز داشت و به سعید حاجب دستور داد که آن حضرت را از سامرا به کوفه ببرد و در راه به قتل برساند، اما پیش از اجرایی شدن این دستور، اجلش فرا رسید و خودش کشته شد.
بعد از معتز، مُهتدی به خلافت رسید. او با تظاهر به زهد و تقوا میخواست توجه دیگران را به خود جلب کند و خود را مانند عمربنعبدالعزیز نشان دهد و مردم را بفریبد. اما او نیز امام (علیه السلام) را بهشدت در تنگنا قرار داد و آن حضرت را به زندان انداخت تا مانع ازدواج امام (علیه السلام) و ولادت مهدی موعود (علیه السلام) شود. وی در پانزدهم رجب سال ٢۵۶ کشته شد.
٣. جلوگیری از ازدواج امام حسن عسکری (ع)
خلفای ستمگر عباسی نمیخواستند امام حسن عسکری (علیه السلام) ازدواج کند؛ زیرا میدانستند که آخرین حجت خدا که زمین را از عدل پر میکند، فرزند آن حضرت است. آنان جاسوسانی را با عناوین غلام و کنیز در منزل امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) قرار داده بودند تا از پنهانیترین امور ایشان باخبر شوند و مانع ازدواج امام عسکری (ع) گردند. اما مشیت الهی بر ارادۀ آنان غلبه داشت و امام عسکری (علیه السلام) در زمان پدر بزرگوارش، امام هادی (علیه السلام) ازدواج کرد.
بعد از مرگ مهتدی، معتمد عباسی به خلافت رسید که برادر متوکل بود. در زمان او آشوبهایی برپا شد؛ ازجمله فردی به نام علیبنمحمد که مدّعی بود از علویان است بهعنوان دفاع از حقوق محرومان و بردگان سیاه قیام کرد و قیامش به «قیام صاحب الزّنج» شهرت یافت. او بخشهای مهمی از عراق را گرفت و حتی نزدیک بود که بغداد را نیز تصرف کند. این قیام آشفتگی مهمی در خلافت عباسیان ایجاد کرد؛ ازاینرو بنیعباس باتوجه به اینکه صاحب الزنج خود را علوی معرفی کرده بود، از امام عسکری (علیه السلام) خواستند که در برابر او موضع بگیرد.
امام (علیه السلام) نیز در قالب کلامی مبهم فرمود: «صاحب الزنج از ما اهلبیت نیست». البته قیام صاحب الزنج ابهاماتی دارد و ما دقیقاً نمیدانیم که آنچه در تاریخ به او نسبت داده شده، صحیح است یا خیر. بههرحال این جملۀ امام (علیه السلام) اصل قیام او علیه ستم خلفا را رد نمیکند، اما بههرحال امام (علیه السلام) با بیان آن جمله، خطر را از خود و شیعیان دور فرمود.
همسر امام حسن عسکری (علیه السلام)
همسر آن حضرت، بانویی گرانقدر به نام صیقل یا نرگس است که بنا بر نقل مشهور، شاهزادهای رومی است. ایشان در ضمن جریانی بسیار شنیدنی ابتدا در عالم خواب با امام عسکری (علیه السلام) آشنا میشود و پس از ماجراهایی که برایش رخ میدهد، با راهنمایی غیبی و الهی، خود را در میان اسرای رومی جا میدهد و در میان آنان وارد مملکت اسلام میشود.
امام هادی (علیه السلام) یکی از اطرافیان مورد اعتماد را برای خرید این بانو مأمور میکند و او با نشانههایی که آن حضرت به او داده بود، نرگس (سلام الله علیها) را میشناسد و ایشان را خریداری کرده، به خانۀ امام هادی (علیه السلام) میآورد.
ازدواج امام عسکری (علیه السلام) با نرگس بهطور پنهانی در خانۀ حکیمه، دختر امام جواد (علیه السلام) صورت گرفت و هیچ کس از این موضوع باخبر نشد. این بانو در پوشش کنیز در خانۀ امام عسکری (علیه السلام) حضور داشت و در کنار کنیزان دیگر حاضر بود؛ بنابراین جاسوسان نتوانستند بفهمند که این بانو، همسر امام (علیه السلام) است و همان کسی است که افتخار مادری آخرین حجت خدا نصیبش گردیده.
مهتدی امام عسکری (علیه السلام) را به زندان انداخته بود تا مانع ازدواج آن حضرت شود، ولی امام (علیه السلام) در همان زندان به ابوهاشم جعفری که از اصحاب آن حضرت و همراه ایشان بود فرمود: «این طاغوت گمان کرده که میتواند مانع تحقق ارادۀ خدا شود، حال آنکه آخرین حجت خدا پدید آمده و بهزودی بهدنیا میآید و خود این طاغوت است که از دنیا خواهد رفت.»
ولادت فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام)
در پانزدهم رجب آن سال قیامی برپا شد و مهتدی از بین رفت و وجود مبارک امام عصر (علیه السلام) یک ماه بعد، یعنی در نیمۀ شعبان بهدنیا آمد.
ولادت آن حضرت باید از دید دشمنان پنهان میماند و ما نمیدانیم که امام عسکری (علیه السلام) برای پنهان کردن این موضوع از دید کسانی که حتی در خانۀ آن حضرت جاسوس داشتند، چقدر دشوار بوده است! اما بههرحال امام (علیه السلام) دستکم تا چهار سال ولادت فرزند خود را مخفی نگاه داشت و جز اصحاب خاص آن حضرت، کسی از این موضوع باخبر نبود.
۴. معرفی آخرین امام به شیعیان خاص
برخی از شیعیان خاص امام عسکری (علیه السلام) با رعایت دقیق مسائل امنیتی، به محضر آن حضرت میرسیدند. امام (علیه السلام) که میخواست فرزند دلبندش، امام مهدی (ع) را به شیعیان بشناساند، آن وجود مبارک را به آنها نشان میداد و ایشان را بهعنوان وصی خود و آخرین حجت خدا معرفی میفرمود. اصحاب گرانقدری که چنین توفیقی نصیبشان میشد، این مطلب را با رعایت احتیاط، با دیگر شیعیان در میان میگذاشتند و حتی ویژگیهای ظاهری چهرۀ نورانی امام زمان ـ ارواحنا له الفداء ـ را توصیف میکردند. اکنون روایاتی از این دست، برای ما نیز به یادگار مانده است.
امام عسکری (علیه السلام) برای معرفی فرزند خود اقدام دیگری نیز انجام داد. آن حضرت پنهان از دستگاه حکومت، به وکیل خود در قم نامهای نوشت و به او بشارت ولادت آخرین حجت خدا را داد تا بدینوسیله شیعیان از این امر آگاه شوند.
۵. خاموش کردن فتنههای عقیدتی
امام حسن عسکری (علیه السلام) در دوران کوتاه امامت خود و باوجود فشارهای بسیار عباسیان، تا آنجا که امکان داشت، دست از روشنگریهای اعتقادی و حفاظت امت از گمراهی برنداشت. از زمان هارون عباسی، نهضت ترجمه در جامعۀ اسلامی آغاز شد و این نهضت در دوران مأمون اوج گرفت و همینطور ادامه یافت.
در این نهضت، کتابهایی در عرصههای گوناگون علمی، از زبانها و تمدنهای بیگانه ترجمه میشد و میان مسلمانها منتشر میگردید. برخی از مسلمانها که خود را از نعمت ولایت اهلبیت (علیهم السلام) محروم کرده بودند، چون درونمایۀ غنی و تکیهگاه استواری نداشتند، تحت تأثیر این علوم قرار گرفته و نسبت به مقدسات سست یا بیاعتقاد شده بودند و این امر بهویژه با ورود فلسفۀ یونان، بروز بیشتری یافت.
اشکال کِندی فیلسوف عرب به قرآن
یکی از شخصیتهای بزرگ علمی آن دوران، یعقوب بن اسحاق کِندی است که وی را پدر فلسفه در دوران اسلامی و فیلسوف العرب میخوانند. او که بهشدت تحت تأثیر افکار انحرافی قرار گرفته بود، به نظرش رسید که قرآن آیاتی متناقض دارد؛ ازاینرو مدتی وقت خود را به گردآوری آنچه متناقضات قرآن میپنداشت اختصاص داد. امام حسن عسکری (علیه السلام) از طریق یکی از شاگردان این شخص، از این ماجرا آگاه شد. آن حضرت شاگرد کندی را به روشی بسیار زیرکانه راهنمایی کرد تا این فتنه را خاموش سازد.
آن حضرت به او فرمود: «نزد او برو و در الفت و دوستی با او بکوش و او را در راه خودش یاری کن. وقتی که الفت و دوستی میان شما حاصل شد، به او بگو: مسألهای ذهن مرا مشغول کرده و آن را از تو میپرسم. او هم از تو میخواهد که سؤالت را مطرح کنی. آنگاه به او بگو: فرض کن آن که این قرآن را بیان کرده، نزد تو آید [و با تو سخن گوید] آیا احتمال میدهی که مرادش از سخنانش غیر از آن معناهایی باشد که تو برداشت کردهای؟
آنگاه او میگوید که چنین احتمالی ممکن است؛ زیرا کندی مردی است که مطالبی که میشنود بهخوبی درک میکند. وقتی چنین اقراری کرد به او بگو: پس چهبسا صاحب این قرآن معنایی غیر از آنچه تو پنداشتهای قصد کرده [و معنای مورد نظر او با کلمات دیگرش تناقضی ندارد] در این صورت، تو با تصوری که از سخن او کردهای، سخن او را در غیر معنای حقیقیاش قرار دادهای.»
شاگرد کندی پیغام امام را رساند
شاگرد کندی، بنا به توصیۀ امام (علیه السلام) عمل کرد و سخن آن حضرت را به او منتقل کرد. کندی با شنیدن این سخن سخت در فکر فرو رفت و این اندیشه را از لحاظ لغوی و عقلی محتمل و جایز دانست. سپس به شاگرد خود گفت: «تو را سوگند میدهم که بگویی این سخن را از کجا آموختهای؟». او پاسخ داد: «مطلبی بود که به ذهنم خطور کرد». کندی گفت: «هرگز چنین نیست! کسی مثل تو نمیتواند چنین سخن پرمغزی بگوید.»
اینجا بود که شاگرد کندی مطلب را فاش کرد و گفت که امام عسکری (ع) این کلام را به او آموخته است. کندی گفت: «آری؛ مثل چنین کلامی جز از چنان بیتی بیرون نیاید». سپس آنچه تألیف کرده بود را در آتش انداخت.۲ بدین ترتیب امام (علیه السلام) با اینکه در حصر قرار داشت، از تألیف کتابی که میتوانست جماعت بسیاری را در طول نسلها گمراه گرداند، جلوگیری کرد.
ماجرای خشکسالی و دعای راهب مسیحی
یکی دیگر از وقایعی که اعتقادات مسلمانان را در معرض تهدید قرار داد و امام حسن عسکری (علیه السلام) آن را خنثی کرد، مربوط به ماجرای خشکسالی در آن دوران است. مدتها بود که بارانی نمیبارید و مردم گرفتار سختی شده بودند. هرچه عوامل حکومتی نماز استسقاء خواندند خبری نشد، تا اینکه گروهی از مسیحیان جمع شدند و بهسوی صحرا رفتند. در میان آنان پیرمردی راهب بود که وقتی دست به دعا برداشت، آسمان شروع به باریدن کرد. این مسئله در روز بعد نیز تکرار شد و وقتی آن راهب دست به دعا برداشت، دو مرتبه باران شروع شد. کار به جایی رسید که بسیاری از مسلمانها در حقانیت اسلام شک کردند و به مسیحیت گرایش یافتند.
در این هنگام، امام (علیه السلام) در زندان خلیفۀ عباسی بود. او امام حسن عسکری (علیه السلام) را از حبس بیرون آورد و به آن حضرت عرض کرد که امت جدت رسول الله را دریاب که هلاک شدند. در سومین روزی که مسیحیان برای دعا بیرون آمدند، امام عسکری (علیه السلام) نیز به همراه برخی یاران خود به آن مکان آمد. آن حضرت همین که نگاهش به راهب افتاد که دستش را برای دعا بالا برده، به یکی از غلامان خود فرمود که دست راست او را بگیرد و آنچه در میان انگشتانش است بیرون آورد.
آن غلام یک استخوان از دست او در آورد. امام (علیه السلام) آن تکه استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: «اکنون طلب باران کن!». اما این بار، کار بهگونهای دیگر پیش رفت و مردم دیدند که آسمان پر از ابر، ناگهان صاف و آفتابی شد.
خلیفه از امام (علیه السلام) پرسید: «این استخوان چیست؟». آن حضرت فرمود: «این مرد از کنار قبر یکی از پیامبران عبور کرده و این استخوان را از آنجا بهدست آورده و [قانون الهی بر این است که] هیچگاه استخوان پیامبری ظاهر نشود، مگر آنکه بارندگی میشود».۳ بدین ترتیب با هدایت امام حسن عسکری (علیه السلام) فتنهای که میتوانست مسلمانان را از دین خارج کند و بهسوی مسیحیت سوق دهد، از بین رفت.
۶. گستردهتر شدن مکتب تشیع
با اینکه از زمان امام کاظم (علیه السلام) امامان معصوم، بهویژه امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) بهشدت تحت نظارت قرار داشتند، مکتب اهلبیت (علیه السلام) بهسرعت در جهان اسلام گسترش مییافت. بنا بر برخی از نقلها، شیعیان در آن دوران، در شهرهای مهمی مثل بغداد، مصر، یمن، مدینه، مدائن (پایتخت سابق ایران ساسانی) و نقاطی دیگر از ایران امروزی، گسترش پیدا کرده بودند.
حتی برخی از آنان خود را به سامرا رسانده و در پایتخت بنیعباس حضور پیدا کرده بودند و در قالب پوششهایی همچون روغنفروش و سبزیفروش به در خانۀ امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) میآمدند و با ایشان ارتباط برقرار میکردند. آنان پرسشهایی را مطرح میکردند و پاسخ خود را میگرفتند و گاهی نیز نامهها یا وجوهات مردم را در ظرفهای روغن جاسازی میکردند و به آن بزرگواران میرساندند یا پاسخ ایشان را میگرفتند و برای شیعیان میبردند.
یکی خادمان امام عسکری (علیه السلام) که حمّام را برای آن حضرت گرم میکرده، نقل میکند که روزی امام (علیه السلام) تکهچوبی که به پاشنۀ در میماند به من داد و فرمود که آن را به فردی در مکانی مشخص تحویل دهم. او میگوید: «من حرکت کردم و در راه به سقّایی رسیدم که سوار بر قاطر، راه را بر من بسته است. به او گفتم: این قاطر را حرکت بده و با آن چوب به قاطر زدم که حرکت کند. ناگهان دیدم که چوب جدا شد و نامههایی از آن بیرون ریخت». این حکایت نشان میدهد که امام (علیه السلام) در چه شرایطی پیغام خود را به شیعیان میرسانده است.
مدت امامت امام حسن عسکری (علیه السلام)
امام حسن عسکری (ع) تنها شش سال امامت کرد که کمترین مدت امامت در میان ائمۀ اطهار (علیهم السلام) است.
پی نوشت ها:
ابوجعفر، محمد بن علی (علیه السلام) فرزند بزرگوار و باکرامت امام هادی (علیه السلام) است که از لحاظ سنی، از برادرش امام حسن (ع) بزرگتر بوده. ایشان در زمان حیات پدر در شهر بلد در نزدیکی سامرا رحلت نمود. هماکنون بارگاه مطهر ایشان، در بلد مورد توجه شیعیان و محبین اهلبیت (علیهم السلام) است.
مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۴٢۴.
بحارالانوار، ج۵٠، ص٢٧٠ ـ ٢٧١.