خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با کارگردانان فیلم "اعتراض وارد نیست" مطرح شد؛

توپ‌‌جمع‌کن‌ها عاشق‌ قهرمانی‌اند/امتیازاتی که می‌توان برای ورزشکاران مستعد افغانی متصور شد

ورزشکاران مستعد افغان نادیده گرفته می‌شوند. فیلم اعتراض وارد نیست که این‌ها باید بتوانند حقوق اولیه خود را به دست آورند. اگر الان می‌بینید که آنها می‌توانند در باشگاه کار کنند؛ به دلیل خواست خود صاحب باشگاه است. اما آن‌ها از لحاظ قانونی اجازه کار ندارند.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ فیلم "اعتراض وارد نیست" ساخته فرناز و محمدرضا جورابچیان؛ خواهر و برادر کارگردانی که سینما را پا به پا و با همکاری یکدیگر تجربه می‌کنند؛ سعی دارد در کنار مسئله جنگ و عواقب پس از آن؛ به موضوع تخصص و نوع انتخاب شغلی مهاجرانی که بر اثر جنگ خانه و کاشانه خود را ترک کرده‌اند؛ بپردازد. این فیلم با ساختاری اپیزودیک؛ زندگی چند توپ جمع کن مهاجر مستعد افغان در ورزش تنیس  را روایت می کند.

با فرناز و محمدرضا جورابچیان درباره این فیلم گفتگو کرده‌ایم:

 ایده فیلم از کجا آمد و آیا خودتان تجربه‌ای در تنیس داشتید که به سمت ساخت چنین فیلمی رفتید؟

فرناز جورابچیان: ما از بچگی درگیر بازی تنیس هستیم. ما همواره به دلیل علاقه‌مان مجبور بودیم هم تنیس را از نزدیک ببینیم و هم بازی کنیم. در یکی از زمین‌های تنیسی که رفت و آمد زیادی به آنجا داشتیم؛ با بچه‌های توپ جمع کن افغان آشنا شدیم. یعنی متوجه شدیم آنها از بچگی وارد ایران شده و به توپ جمع‌کنی تنیس می‌پردازند. آن‌ها با تنیس بزرگ می‌شوند؛ تنیس یاد می‌گیرد و در ‌‌نهایت تنیس‌باز می‌شوند. این ایده همیشه توی ذهن ما بود چون از همان سال‌های دور می‌دیدیم آنها چگونه به تدریج تنیس‌باز می‌شوند و در بسیاری مواقع هم با آن‌ها بازی بودیم. با این تفاوت که آنها به این ورزش به شغل کار نگاه می‌کنند تا برای خانواده‌های پرجمعیت‌شان در افغانستان پول بفرستند. به تدریج میان ما دوستی به وجود آمد و به آنها خیلی نزدیک شدیم تا رسید به ایده ساخت فیلم.

محمدرضا جورابچیان: در جایی از فیلم اشاره شده که شخصیت اسماعیل جزو دیویس کاپ افغانستان می‌شود یعنی اگر تیم ملی افغانستان نماینده‌ای در دیویس کاپ داشته باشد؛ اسماعیل در آن بازی می‌کند. اولین مسابقه بعد از سال‌ها برگزار می‌شود زیرا تا آن زمان به خاطر حضور بسیار گسترده طالبان در واقع ورزشی در این کشور وجود نداشته است. زمانی که شرایط تغییر می‌کند و دولت به وجود می‌آید؛ تعدادی از افغان‌ها سعی در احیای تنیس دارند. این عده بیشتر سال‌ها در ایران بوده‌اند و همین پست توپ جمع‌کنی را داشته‌اند. آنها فضا را آماده می‌کنند و اسماعیل در آن مسابقات شرکت می‌کند و قهرمان می‌شود و به این شکل عضو تیم ملی می‌شود.

یادمان باشد در این کشور هیچ امکاناتی وجود ندارد اما در کشوی مانند ایران با وجود امکانات؛ هنوز حرف چندانی برای گفتن در رشته تنیس نداریم.

تنیس کشور ما نه در آسیا و نه در جهان حرفی برای گفتن ندارد. آیا نمی‌توانستید همین اتفاق را به صورت ریشه‌ای بررسی کنید؟

محمدرضا جورابچیان: اتفاقا این مساله مدنظر ما بود و الان هم دوست دارم این کار را انجام بدهم. حتی بخش‌هایی از آن را انجام داده‌ام. پس از انقلاب این ورزش به عنوان یک ورزش لاکچری به حساب آمد. این ورزش محتاج تورنمنت‌های مختلف و کمپ‌های مختلف است. از اوایل انقلاب نگاه به این ورزش نگاه مثبتی نبود. من خودم بازیکن تنیس هستم. چندین سال در لیگ تنیس ایران بازی می‌کردم و کاملا در جریان فضای موجود هستم. با اینکه فوق‌العاده ورزشکاران با استعداد داریم اما بودجه زیادی به آن اختصاص داده نمی‌شود. تنیس جزو ۵ ورزش مهم دنیاست که وقتی در آن قدرتمند باشید؛ نشان می‌دهید فضای ورزشی شما چه اندازه قدرتمند است. تقریبا می‌شود گفت اکثر بودجه‌ ورزش کشور  به فوتبال اختصاص داده می‌شود. حتی کشتی که ورزش اول ما حساب می‌شود به مقدار کافی بودجه ندارد.

فرناز جورابچیان: تنیس هنوز یک ورزش بسیار لوکس است. در یک دوره هفت یا هشت ساله زمین‌های تنیس تعطیل می‌شوند و طبعا  توپ جمع‌کن‌ها که خیلی از قهرمانان تنیس الان از همین بچه‌های توپ جمع کن بودند؛ از توپ جمع کردن منع می‌شوند و به آنها گفته می‌شود بچه‌ها نباید توپ جمع کنند چون استثمار می‌شوند. در این زمان ورود بچه‌ها به زمین‌های تنیس ممنوع می‌شود حال آنکه تنیس‌باز‌ها معتقدند از زمانی که مانع ورود بچه‌های کوچک برای توپ جمع کنی شدند؛ ایران در زمین تنیس لطمه می‌خورد. زیرا در اصل بچه‌هایی که از بچگی در زمین تنیس هستند؛ یاد می‌گیرند چگونه وارد این عرصه شوند.

شخصیت‌های فیلم ابتدا با جبر روبرو هستند و در کشوری پر آشوب به دنیا آمده‌اند. جلو‌تر که می‌رویم خودشان انتخاب می‌کنند مهاجر باشند و بعداز ورود به یک باشگاه؛ خود به استادانی تنیس‌باز بدل می‌شوند اما هنوز به واسطه مهاجر بودنشان جایگاهی ندارند. ریشه این بلاتکلیفی در چیست؟

محمدرضا جورابچیان: آن‌ها مثل مربیان ایرانی نیستند. مربیان ایرانی کارت مربیگری دارند، شهرتی دارند اما بچه‌های افغان نمی‌توانند مانند مربیان ایران پول بگیرند پس نصف آن‌ها می‌گیرند و به اسم پارتنر به آن‌ها نگاه می‌شود یا بهتر بگوییم عملاً جدی گرفته نمی‌شوند.    

در جایی از فیلم اشاره شد مربیان گاه به این مهاجران استاد شده حسادت می‌کنند. 

فرناز جورابچیان: مسئله ما این نیست که چه کسی بهتر است. صحبت ما سر موجودیت و به رسمیت شناختن است. حرف ما این است که اگر شما خوب تنیس بازی می‌کنید و حتی کارت مربیگری بگیرید درست همپای من که ایرانی هستم و کارت مربیگری می‌گیرم؛ بازهم نمی‌توانید مشهور باشید و نمی‌توانید دستمزد دریافت کنید.

در‌‌ میان همان بچه‌های افغان نیز شخصیت کشمیر شخصیت جربزه‌داری‌ست. او هم ازدواج کرده و هم مربی‌ست و هم مصمم و جدی کارش را ادامه می‌دهد. انگار این آدم‌ها شهروندان غیرعادی هستند. این‌ها نادیده گرفته می‌شوند. فیلم ما بیشتر به این اشاره دارد که این‌ها باید بتوانند حقوق اولیه خود را به دست آورند. یعنی‌‌ همان حقوق انسانی و اگر الان می‌بینید که می‌توانند در باشگاه کار کنند؛ به دلیل خواست خود صاحب باشگاه است. اما همانطور که در فیلم گفته شد آن‌ها از لحاظ قانونی اجازه کار کردن ندارند و این رئیس باشگاه است که باید امضا و تعهد بدهد؛ هر اتفاقی افتاد پای خودش باشد.

آیا این افراد مستعد امکان سیتی‌زن شدن و برخورداری از امتیازات شهروندی را ندارند؟

محمدرضا جورابچیان: فیلم ما در رابطه با چند مهاجر افغان است که به خاطر جنگ به سختی وارد ایران می‌شوند. این‌ها فقط برای پیشرفت وارد ایران می‌شوند، اما چه کاری جز کارگری می‌توانند انجام بدهند؟ یکسری از آن‌ها حتما دوست دارند درس بخوانند، هنرمند شوند، ورزشکار شوند و ... این فیلم اصلا به دنبال بیان این مطلب است که انسانی در هر جای دنیا می‌تواند راهش و هدفش را دنبال کند.

درواقع فیلم یک پیشنهاد جدید دارد. اینکه اگر ما فضایی به وجود بیاوریم که این‌ها بتوانند پیشرفت کنند، می‌توانیم از آن‌ها در تیم ملی خود استفاده کنیم. به تیم ملی آلمان نگاه کنید چند بازیکن آن از کشورهای دیگر است که تابعیت آلمانی گرفتند. به طور مثال در سال ۲۰۱۲ در المپیک لندن یک تکواندو کار افغانی قهرمان جهان شد. آن پسر ده سال در یک سلمانی در تهران کار می‌کرد. اگر ما به او کارت می‌دادیم و نگهش می‌داشتیم و به او فضا می‌دادیم، مطمئناً این مدال طلا برای کشور ما بود.

فرناز جورابچیان: اگر شما به این مهاجران مستعد فرصت بدهید آن‌ها نیز تمام تلاششان را می‌کنند تا رشد کنند. اگر اسماعیل بنا باشد برای تیم ملی ایران بازی کند تمام تلاشش را می‌کند که به حدی که باید برسد، برسد.

البته بخشی از مهاجران هم ثروت‌های کلانی در کشورهای دیگر مثلا در ایران کسب می‌کنند. فرق آن‌ها با اسماعیل چیست؟

محمدرضا جورابچیان: سوال بسیار خوبی است. این بخش در اقلیت وجود دارند آن‌ها اگر می‌توانستند در فضای اصلی بازار ایران رشد کنند، حتما دیده می‌شدند. شنیده‌ام برخی از افغان‌های موفق با تمام ثروتی که دارند، هیچ جایی در فضای اصلی اقتصاد یا بازار ایران ندارند. پس مسئله اصلی به نظرم کمبود قدرت قانون است. در این فیلم همه پشت این بچه‌ها هستند و هیچکس با آن‌ها مخالفتی ندارد. شاید منفی‌ترین جمله‌ای که به آن‌ها گفته می‌شود این است که؛ زیاد نمی‌شود به آن‌ها کمک کرد. اما در فضای ورزشی؛ آنها اصلا فضای بدی ندارند. در این فضا همه یکدیگر را دوست دارند و به هم احترام می‌گذارند. در این فضا به این آدم‌ها کمک می‌شود و دید بدی به آن‌ها وجود ندارد، گرچه قانون دست‌‌ این آدم‌های مهربان‌ را می‌بندد.

فیلم می‌تواند از شش به دو شخصیت کاهش یابد چون مبدا و مقصد هر شش نفر یکی است. نظر شما چیست؟

محمدرضا جورابچیان: فکر نمی‌کنم این شخصیت‌ها زیاد شبیه هم باشند. وقتی بخواهیم در طول چهار سال فیلمبرداری کنیم خیلی سخت است که شخصیت‌ها خیلی کم باشند. شاید برخی از این شخصیت‌ها شباهت‌هایی در روند زندگی باهم داشته باشند ولی هرکدام یک خاستگاه جداگانه دارند.

کد خبر : ۴۳۷۲۰۶