کوفه شهری ناهمگون و مهاجرنشین با حال و هوای برتری قومی
ناهمگونی جمعیت این شهر مهاجرنشین و وجود اقوام مختلف با گرایشات و عقاید و سلایق قبیلهای گوناگون، شهری پرهیاهو با تشتت آرای شدید و عجیب و مردمی با ذایقه غنیمتطلبی و با حال و هوای برتری قومی را به ما مینمایاند که در گرماگرم حوادث و تاریخ شهر کوفه شاهد عملکردها و رفتارهای متفاوت، ناهمگون و نامتعارف آنها هستیم و چه بسا رفتارهای آنان را مبتنی بر این دو خصلت آنها مییابیم.
شهر کوفه، قبهالاسلام، پایگاه خلافت اسلامی در قرن نخست هجری بود. این شهر از همان ایام و قرون بعد به عنوان پایگاه شیعیان شناخته شده و تمرکز این گروه خصوصا پس از حضور امیر المومنین (ع) در این شهر بیشتر نمود داشت. در فضیلت این شهر همین بس که امام صادق (ع) در مورد آن فرمود: «کوفه تربتی است که ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داریم»، «خداوند ولایت ما را بر اهل شهرها عرضه کرد هیچ یک از آنها قبول نکردند مگر کوفه».
همچنین وجود مساجد کوفه و سهله در این شهر بر شرافت و فضیلت آن افزوده است. وجود مکاتب علمی گوناگون در کوفه، چون مکتب نحوی کوفه (ابن سکیت، ابوزکریا باهلی، کسایی، ابوجعفر روایی)، مکتب زبانشناسی (ابوعمربن علاء تمیمی)، مکتب تاریخنگاری (عبیدالله بن ابی رافع، نصربن مزاحم، هشام بن محمد کلبی) این شهر را در شمار یکی از خاصترین مراکز علمورزی و علمآموزی قرار داد. اما چرا با وجود این همه فضایل و کرامات و ویژگیهای عالی شهر کوفه، کوفیان به مَثل «الکوفی لا یوفی» شهره شده و نامشان به بیوفایی و پیمانشکنی در تاریخ برده میشود؟ خلیفهکُشی ابتدا نه از کوفه بلکه از مدینه، شهر پیامبر (ص) آغاز شد.
این شهر بود که پس از پیامبر اکرم (ص) بیعت خود را با رسول خدا (ص) شکستند و اولین عهدشکنی را در تاریخ مسلمین به ثبت رسانده و خلیفهشان را خودشان انتخاب کردند و پس از چندین سال، سومین خلیفه خود را به دست خود کشتند. با این وجود چرا قرعه به نام شهر کوفه افتاد و کوفیان به صفت بیوفایی مشهور شدند؟ چرا امیرالمومنین(ع) با وجود اینکه در مدینه از داشتن اصحاب باوفا محروم بود و درکوفه یارانی چون مالک اشتر، حجر بن عدی، براء بن عازب، ابومسعود انصاری، عثمان بن حنیف، عمرو بن زراره و... داشت، کوفیان را اشباه الرجال نامید؟
درست است که کوفیان به صفت لایوفی در عالم اسلامی معروف گشتند اما چه عاملی سبب میشود که بپنداریم این صفت فقط اختصاص به آنها دارد؟ مگر شبانهروز هزاران هزار دست به آسمان برنمیخیزد و ظهور مضطَر منتظَر را از خدا نمیخواهد؟ از کجا معلوم دست ما، که جزو این دستان است، همان دستی نباشد که به امام زمان خویش نامه نوشتند و او را با لب عطشان کشته و نامهنگاری خود را منکر شدند؟ از کجا معلوم چون شبث بن ربعی نباشیم که به امام(ع) نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد وخود فرمانده سپاه عمر بن سعد شد و در مقابلش جنگید و پس از آن به صف خونخواهانش پیوست؟ و یا چون قیس بن اشعث که نامش جزو نامهنویسان به امام مظلوم بود و خودش جزو غارتگران جسد امام مقتول؟
تاریخ خود واگوکننده حقایق بسیاری است. در بستر تاریخ و به اعجاز آن، عوامل رفتارها و عملکردهای شبههانگیز به وضوح روشن میشود هرچند که در آن تحریف شده باشد.
بیتردید تورقی در صفحات تاریخ شهر و مردم کوفه، حقیقت حال و امر مردم این شهر بیپرده مکشوف میگردد. گاهی نیز برای شناخت مردم و شخصیت هزار رنگ آنان، لازم است زندگی برخی از رجال شهره این شهر پیگیری شود و یا عواملی که موجب ایجاد بیثباتی و تزلزل شخصیتی آنها یا موثر در این زمینه بوده شناسایی شود.
بیایید با مرور تاریخ کوفه خود را در مقابل امام عصر خویش محک بزنیم.
شکلگیری کوفه
دوران خلافت خلیفه دوم مقارن بود با فتوحات سرزمینهای مجاور سرزمین اسلامی. پس از فتح سرزمین عراق و تصرف مداین، سپاه فاتح که از منازل و قبایل خود دور مانده بودند به پایگاهی برای استقرار موقت و اردوگاهی برای سکونت و تجدید قوا برای فتوحات بعدی نیاز داشت. مداین شهر زیبای پارسی میتوانست این نیاز را برآورده سازد. لذا سعد بن ابی وقاص سردار فاتح عراق و ایران، معروف به سردار قادسیه، سپاه پیروز اعراب را در این شهر ساسانی اسکان داد و پیکی به مدینه فرستاد تا خبر فتح مداین را به خلیفه و مدینه برساند. خلیفه با مشاهده رنگ زرد و تن رنجور پیک، از او علت را جویا شد. وی گفت: به سبب بدی آب و هواست.
عمر نامهای به سعد نوشت و از وی خواست دلیل رنجوری سپاه اعراب را توضیح دهد.
سعد نوشت: لاغری عربها و تغییر رنگشان به علت ناسازگاری مداین و دجله است.
خلیفه به سعد پاسخ داد: سرزمینی با اعراب سازگار است که با شترهایشان سازگار باشد. سلمان و حذیفه را مامور یافتن جایی مناسب گردان. جایی که دریا میان من و آنان فاصله نیندازد.
سعد، سلمان و حذیفه را، طبق دستور عمر، مامور کرد تا محل مناسبی بیابند.
سلمان رفت تا به انبار رسید، پس از آن قسمت غربی فرات را طی کرد و هیچ محلی را مناسب تشخیص نداد تا به سرزمین کوفه رسید.
حذیفه نیز قسمت شرقی فرات را پیمود و مکان مناسبی نیافت تا به کوفه رسید.
این دو به شنزار کوفه که رسیدند در آنجا سه دیر مشاهده کردند (دیر حرمه، ام عمرو و سلسله) که آبادیهایی نیز در میان مسیر این سه دیر بود.
آنها این محل را مناسب دیدند، در آن نماز گزاردند، دعا کردند و سپس نزد سعد بازگشتند و خبر را به او رساندند.
سعد نیز محل و مکان موردنظر سلمان و حذیفه را به اطلاع خلیفه رساند و عمر با استقرار در این محل موافقت کرد.
طبق آنچه در گام اول از اخبار مورخین به دست میآید این است که علت اصلی بنای شهر کوفه: استقرار سپاه اعراب بوده و از آنجا که مداین محل مناسبی نبود و پشه و مگس آن سبب آزار اعراب میشده، سپاهیان به دستور عمر به کوفه کوچ کردند. اینکه مداین، پایتخت زیبای شاهان تجملگرای ساسانی با طبع اعراب ناسازگار بوده بسیار جای تعجب است! شاید این ناسازگاری به خلق اعراب مربوط میشده نه طبع آنان. چراکه خوی اعرابی که مدتها در جنگ به سر برده و همچون عصر جاهلی از شهرنشینی و تمدن فاصله گرفته بودند به خونریزی و غنیمتطلبی بیشتر متمایل بودند تا شهرنشینی. دلیل دیگری که نشان میدهد بدی آب و هوا صرفا بهانه بوده این است که خلیفه تاکید میکند مانع دریایی یا آبی بین خط مقدم سپاه و عقبه سپاه وجود نداشته باشد.
علت این تاکید را در دو نکته میتوان یافت: اول: اینکه این امر موجب سهولت در تجهیز سپاه میشده است. در واقع اسکان آنان میبایست در مکانی به وقوع پیوندد که در عین اینکه سپاهیان به زندگی عادی خود بتوانند ادامه دهند، امکان آمادگی سریع برای حملات و جنگهای بعدی را نیز داشته باشند. دوم: اینکه تاکید خلیفه بر عدم وجود دریا، تاکید بر از دست ندادن خط گریز در جنگهای بعدی بود و در مداین، رود دجله مانع این امر میشد.
به اعتقاد جرجی زیدان صحرا به منزله پناهگاه عرب بود که نمیبایست از دست برود. عربها هنگام خطر و شکست به صحرا پناه میبردند و پس از ناامید شدن دشمن، دوباره برمیگشتند و حمله میکردند.
وی در کتاب تاریخ تمدن اسلامی این نکته را یکی از رموز پیروزی اعراب قلمداد کرده و تاکید خلیفه دوم بر عدم وجود مانع آبی را به این دلیل میداند.
با کند و کاو و بررسی دقیقتر منابع تاریخی به علت دیگری درخصوص احداث شهرکوفه نیز پی میبریم.
طبری مینویسد: عمر مقرری خاصی برای سپاهیان مداین که بعد به کوفه منتقل شدند؛ در نظر گرفت که مخصوص آنها و کسانی بود که به آنها محق میشدند و به آنها کمک میکردند و به دیگران تعلق نمیگرفت.
از سوی دیگر نقل کردهاند سعد به محض پیروزی، اموال مداین و گنجینه شاهان ساسانی، اسبهای مداین و کنیزان ایرانی را بین سپاه تقسیم کرد. به طوری که پس از برداشت خمس به هر نفر ۱۲۰۰۰ (درهم) رسید. اعراب سرمست از این پیروزی، زنان اهل کتاب مداینی را به همسری برگزیدند و برخی از آنها تنها با سرزنش و دستور عمر آنها را طلاق دادند.
یاقوت مینویسد: پس از تسلط خالد (یکی از نیروهای سعد) بر کربلا، سعد این منطقه را میان سپاهیان خود تقسیم کرد و هریک قسمتی را از آن خود کرده مشغول آبادی آن شدند. ولی عمر به سعد دستور داد محلی را انتخاب کند که مانع دریایی وجود نداشته باشد.
از مجموع حوادث چنین برمیآید که خلیفه دوم، با شناخت روحیه اعراب (که مزه غنایم جنگی را کاملا چشیده و هضم کرده بودند) قصد داشت انگیزه سپاه را برای فتوحات بعدی تقویت کند. لذا لازم بود پاداشی درخور تلاشهایشان به آنها تعلق گیرد تا آنان که هنوز به این سپاه ملحق نشده بودند نیز انگیزهای برای پیوستن به آنها پیدا کنند. بنابراین اساسا تقسیم اموال مداین، بخشش تیول (زمینها و اراضی، چنان که بعدا میبینیم)، تقسیم اراضی کوفه و بنای این شهر را میتوان پاداش و یژه خلیفه به تلاشهای سپاهیان خود دانست. لذا چه آنان که در میان سپاه سعد بودند و چه آنان که بعدا به کوفه کوچ کردند تنها برای فاصله گرفتن از آب و هوای سخت و نامطبوع حجاز و مداین نبود بلکه بوی غنایم بعدی بود که آنها را به این سرزمین سوق داد.
این نکته که اساسیترین بخش ساختاری شخصیت کوفیان را شکل میدهد در سالهای متوالی بعدی در منابع تاریخی با دقت و بررسی بیشتر قابل ردیابی و شهود است. چنان که وقتی امیرالمومنین علی (ع) وارد شهر کوفه شد و ایرانیان را با اعراب در تقسیم بیتالمال برابر کرد، کوفیان به شدت مخالفت کرده و به وی اعتراض کردند. بر این مبنا میتوان نتیجه گرفت بسیاری از ساکنان اولیه یا بعدی شهر کوفه کسانی بودند که با این روحیه که خلیفه دوم پایهگذار آن بود شکل گرفته بودند و این آغاز شکلگیری کوفه و کوفیان بود!
ساکنین کوفه
همانگونه که گفته شد عوامل بسیاری در ساختار شهر و مردم کوفه نقش داشت. اولین ساکنین شهر کوفه مجاهدان جنگ و فتح قادسیه بودند. آنها از قبایل مختلف نژاری (اعراب عدنانی شمال شبه جزیره عربستان) و یمنی (اعراب قحطانی جنوب) تشکیل شده بودند. سعد بن ابی وقاص ابتدا دستور داد محلی برای مسجد درنظر گیرند، سپس به تیراندازی فرمان داد که از مرکز آن محل به چهار طرف تیر پرتاب کند به این ترتیب محدوده مسجد کوفه تعیین شد. پس از تعیین حدود مسجد، سعد برای اسکان قبایل نزاری و یمنی قرعه کشید. براساس قرعه، یمنیها صاحب زمینهای مرغوب شرق مسجد شدند و نزاریها در غرب آن سکنی گزیدند.
محمد بن جریر طبری اسامی اولین گروههای قبایل کوفی را در تاریخ خود آورده و محل سکونت آنان را تعیین کرده است. وی از قبایل سلیم، ثقیف، همدان، بجیله، تیم، تغلب، بنی اسد، نخع، کنده، ازد، مزینه، تمیم، محارب، اسد، عامر، بجاله، جدیله و جهینه نام میبرد که مجاور مسجد کوفه سکنی داده شدند.
طبری میگوید این قبایل و گروههای دیگری که از قبایل متفرقه بودند در ده گروه تنظیم شدند. اما به مرور زمان که مهاجرت به کوفه زیاد شد؛ برخی از آنها دارای جمعیت بسیاری شدند. به همین دلیل عمر به سعد دستور داد آنها را بر هفت گروه تنظیم کند و او نیز چنین کرد و قبایلی که به یکدیگر نزدیک بودند در یک گروه جای داد. او معتقد است این تقسیمبندی تا ایام معاویه ادامه داشت تا اینکه ابن زیاد مردم را در چهار گروه جای داد.
ماسینیون معتقد است گروههای هفتگانهای که سعد تنظیم کرد در زمان امیرالمومنین علی(ع) دچار عدم تعادل شد. به همین جهت ضمن اینکه علی(ع) آنها را در همین هفت طبقه نگاه داشت اما تغییراتی در آنها اعمال کرد.
از دیگر ساکنین کوفه ایرانیان بودند که بعد از فتوحات به شکل اسیر، موالی و یا مهاجر در کوفه مستقر شدند.
با نگاهی بر ترکیب جمعیتی کوفه درمییابیم ساکنان کوفه را تعدادی از قبایلی مختلف و پراکنده (و گروههایی از ایرانیان که البته به حساب نمیآمدند و از حقوق مساوی با اعراب محروم بودند) تشکیل میدادند. بنابراین کوفه شهر مهاجرنشینی بود با قومیتهای گوناگون، نامتعادل و ناهمگون که علیرغم سنت اعراب ـ که برای حاکمیت قبیلهای و نژادی اهمیت وافری قایل بودند ـ در کوفه به دلیل تعدد قبایل امکان حاکمیت قومی وجود نداشت. لذا هر قبیله در مقاطع تاریخی گوناگون یا درصدد رهانیدن خود و قبیلهاش از حوادث بود و یا سعی میکرد خود و قبیلهاش را به حاکمیت جدید نزدیک کند. این امر باعث چرخشهای بسیار و مکرر آنان در مواضع سیاسی خود میشد. از سوی دیگر میبینیم که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) برتریهای نژادی کمکم و به مرور به گونه جاهلی بر سر امت اسلامی سایه افکند. بهطوری که در جریان سقیفه، ابوبکر و عمر که بعداً خلیفه اول و دوم شدند، با تاکید بر قرابت طایفهای خود به قبیله قریش (قبیله پیامبر اکرم (ص)) خود را برای تصدی جایگاه خلافت محق دانسته و بر همین اساس موفق به جذب اذهان عمومی به سوی خود شدند.
این روند بهخصوص در زمان خلیفه دوم با سرعت بیشتری رو به رشد داشت. او که در میان مسلمین به برتریدهنده عرب بر عجم معروف شده بود، برای مسایل قبیلهای و نژادی اهمیت فراوانی قایل بود. یکی از اقدامات وی در این زمینه تبعیض در تقسیم بیتالمال بود. در این تقسیم، وی معیارهای قبیلهای، سوابق اسلامی و نزدیکی افراد به پیامبر(ص) را لحاظ میکرد و البته تشخیص آن فقط برعهده خود او بود. این درحالی بود که در زمان پیامبر اکرم(ص) بیتالمال بهطور مساوی بین مردم تقسیم میشد. در همین راستا میبینیم که خلیفه دوم برای ایرانیان ساکن کوفه که موالی خوانده میشدند حقوقی کمتر از اعراب قایل بود. این مسیله به قدری شدت یافت که حتی امیرالمومنین علی(ع) نیز نتوانست در ایام کوتاه خلافت خود با آن مبارزه کند و نظام برتری قبیلهای و قومی را از بین آنان ریشهکن کند.
ناهمگونی جمعیت این شهر مهاجرنشین و وجود اقوام مختلف با گرایشات و عقاید و سلایق قبیلهای گوناگون، شهری پرهیاهو با تشتت آرای شدید و عجیب و مردمی با ذایقه غنیمتطلبی و با حال و هوای برتری قومی را به ما مینمایاند که در گرماگرم حوادث و تاریخ شهر کوفه شاهد عملکردها و رفتارهای متفاوت، ناهمگون و نامتعارف آنها هستیم و چه بسا رفتارهای آنان را مبتنی بر این دو خصلت آنها مییابیم. این دو عنصر، کوفه را با وجود سردارانی چون ابن عباس و مالک اشتر، به شهر هزار چهرهای مبدل ساخت که نتوانست فرهنگ مهاجرنشینی خود را یکدست کند. لذا تمام حکام این شهر یا از دست مردم آن عاصی میشدند، یا عزل میشدند، یا کشته میشدند و یا با استبداد و خونریزی موفق به تسلط بر مردم آن میشدند و این بعد دیگری از شخصیت کوفی شد.
× این مقاله را هیئت تحریریه انجمن پژوهشی ـ مذهبی «کادح» به مناسبت ماه محرم در اختیار ایلنا قرار داده است.