خبرگزاری کار ایران

در گفت‌وگو با ناتاشا امیری مطرح شد؛

کارکرد خیانت و مثلث‌های عشقی در داستان‌ها و فیلم‌ها/نمونه‌هایی از انواع عشق در آثار نویسندگان معاصر ایران

کارکرد خیانت و مثلث‌های عشقی در داستان‌ها و فیلم‌ها/نمونه‌هایی از انواع عشق در آثار نویسندگان معاصر ایران
کد خبر : ۵۷۹۸۹۶

ناتاشا امیری می‌گوید: من نمونه‌هایی از انواع عشق ممنوعه را در آثار احمد محمود دیده‌ام یا در رمان کلیدر آقای دولت‌آبادی همسر اول گل‌محمد با احساسات و عشق خودش تنها می‌ماند. این یعنی نویسندگان ما بازتاب دهنده چیزی هستند که می‌بینند ولی لزوما آنچه ما می‌بنیم همه قضیه نیست و دید همه هم عمیق نیست تا بتوانند موضوعات را ریشه‌ای ارزیابی کنند.

ناتاشا امیری (نویسنده) در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، در پاسخ به این سوال که اساسا ادبیات معاصر چقدر شاهد به روز شدن در حوزه بیان عشق و احساسات است، گفت: ادبیات بازتاب‌دهنده آن چیزی است که در جامعه می‌بیند و در این حوزه خب عشق‌هایی که این روز‌ها می‌ببنیم و ابدا هم افلاطونی نیستند به ادبیات راه یافته‌اند. یعنی نویسنده و اصولا هر کسی برای انعکاس هر مفهمومی ابتدا به دور برش و خودش نگاه می‌کند، بعد سعی می‌کند عشق یا هر مضمون و مفهوم دیگری را بازتاب بدهد.

به اعتقاد این نویسنده؛ چیزی که ما در جامعه می‌بینیم با عشق اساطیری و افلاطونی و اثیری کاملا متفاوت است و معمولا براساس یک‌سری کلیشه و دیدگاه‌های که از هم تبعیت می‌کنند، ایجاد شده و اصولا عشق راستینی نیست.

امیری گفت: عشقی که در حال حاضر در جامعه ما نمود و بروز دارد؛ بیشتر سوء‌تفاهم است و اغلب برای عاشق شدن انگار از روی دست هم تقلب می‌کنند. مثلا دختر جوانی می‌بیند که فلان دوستش عاشق شده، پس به خود می‌گوید؛ من هم بروم و یک عشق برای خودم پیدا کنم. واقعیت این است که رویکرد اصلی عشق اصلا چنین چیزی نیست. مفهوم اثیری عشق هم در نظر شخصی من؛ از اینجا ناشی می‌شود که انگار ما در وجود خودمان یک خلاء‌ داریم و مدام در تلاش هستیم تا آن را با چیزهای مختلف پرکنیم. یکی از مفاهیمی هم احساس می‌کنیم خیلی می‌تواند خلاهایمان را پر کند، عشق است.

او ادامه داد: منظور از عشق؛ صرفا کشش میان دو جنس مخالف و دو انسان نیست. عشق خیلی فرا‌تر از این موضوعات است مثلا عشق به کل کائنات، حتی عشق به یک حیوان و عشق به طبیعت. اما آیا ما واقعا در جامعه چنین چیزی را می‌ینیم؟ نظر شخصی من به عنوان نویسنده این است که ما معمولا مفهوم عشق را اشتباه می‌گیریم و احساس می‌کنیم وقتی ازواج می‌کنم، بچه‌دار می‌شوم، عشق به همسر و فرزند و حتی شغل خلاء وجودی که حزفش زده شده را پرمی‌کند. اینجاست که می‌بینیم حتی آنها که با عشق ازدواج کرده‌اند، بازهم تنها هستند و در زندگی  خود احساس خلائی‌ می‌کنند که نه همسر و نه فرزند و نه شغل یا هر چیز دیگر نتوانسته آن را پرکند.

این نویسنده در توضیح بیشتر انواع عشق در داستان ایرانی بیان کرد: در ادبیات ایرانی آثاری داریم مثل کلیدر نوشته محمود دولت‌آبادی، سووشون نوشته سیمین دانشور، شعرهای فروغ، رمان‌های زویا پیرزاد و... که به نوعی همین عشق‌های زمینی و انسانی را به تصویر می‌کشند. یعنی نویسندگان هم به خود و جامعه‌شان نگاه می‌کنند و یکسری عواطف رایج در اطراف خود را در داستان‌های خود بازتاب می‌دهند.

وی با بیان این مطلب که عشق‌های ادبی اصولا عمیق نیستند، اضافه می‌کند: من نمونه‌هایی از انواع عشق ممنوعه را در آثار احمد محمود دیده‌ام یا در رمان کلیدر آقای دولت‌آبادی همسر اول گل‌محمد با احساسات و عشق خودش تنها می‌ماند. این یعنی نویسندگان ما بازتاب دهنده چیزی هستند که می‌بینند ولی لزوما آنچه ما می‌بنیم همه قضیه نیست و دید همه هم عمیق نیست تا بتوانند موضوعات را ریشه‌ای ارزیابی کنند.

وی به عشق مورد اشاره در داستان‌های زویا پیرزاد هم پرداخت و گفت: خانم پیرزاد هم تقریبا عشقی که خودش داشته را به تصویر می‌کشد و مثلا در کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» روزمرگی‌های یک زن روایت می‌شود که در حال علاقه‌مند شدن به مرد دیگری است ولی نهایتا به همسر خودش بازمی‌گردد. بالاخره این عواطف و احساسات بخشی از زندگی ما انسان‌ها هستند که البته از یک خلاء در وجود ما ناشی می‌شوند. برای همین است که می‌بنیم فردی که مدت‌ها عاشق فرد دیگری بوده، چند سال بعد هیچ احساس مشابهی به او ندارد و عملا به این نکته پی می‌برد که از اساس اصلا عاشق نبوده است.

امیری افزود: خود من به عنوان نویسنده وقتی به زندگی‌های مختلف نگاه می‌کنم به وضوح این مسئله را می‌بنیم و شاید به قول یکی از خوانندگان کتابم؛ عشق عملا یک نیاز است ولی ما عموما انگار یک داروی اشتباه را مورد استفاده قرار می‌دهیم و فکر می‌کنیم داوری ما همان عشق است. این‌ها عشق نیست بلکه صرفا یک‌سری عواطف و احساسات یا حتی نوعی دوست داشتن است که در جامعه هم همه‌گیر شده است. ما مثلا فکر می‌کنیم حتما باید درس‌ بخوانیم، به دانشگاه برویم، ازدواج کنیم و بچه‌دار شویم. ولی این‌ها چارچوب‌هایی است که برای ما تعیین شده و هیچکس هم خلاف آن را فکر نمی‌کند. اصلا چه کسی گفته حتما باید همه این کار‌ها را انجام داد. تنها تعداد معدودی از هنرمندان پیشرو و آوانگارد هستند که ممکن است از روش‌های رایج استفاده نکنند و آنها را الزاما جواب‌گوی نیازهای خود ندانند. من هم سعی کردم در آثارم این مسئله را به شکل‌های مختلف نمایش بدهم و بگویم که ما بیشتر درگیر یکسری کلیشه‌ها و قوانینی هستیم که هیچ‌کدام خواست واقعی ما نیست و به نوعی بر ما تحمیل شده است. تنها افراد آوانگارد هستند که ساختارهای اجتماعی را مورد پرسش قرار می‌دهند و حتی ممکن است آن‌ها را از بین ببرند.

خالق مجموعه داستان «بعد دیگر نمی‌توان خوابید» در پاسخ به این پرسش که شعر معاصر و بسیاری از رمان‌ها و داستان‌های ایرانی و خارجی صرفا بیانگر نوعی از پوسته عشق هستند، عشق عمیق را شاید تنها در آثار عرفا و پیشگامان ادبی بتوان سراغ داد نیز اظهار داشت: باقی ماندن پوسته‌ای از عشق یک فاجعه بشری است که نه فقط در ایران که در دنیا شاهدش هستیم و درواقع ناشی از یک نوع سوءبرداشت است. انگار همه مفاهیم حتی مفهومی مثل عشق را ساده کرده و آن را از هویت اصلی خودش دور می‌کنیم. واقعیت این است که این روز‌ها همه به پوسته‌ها می‌پردازند و هیچکس به فکر نیازهای اساسی خودش نیست و اصلا به دنبال این نیست که بفهمد خواست واقعی‌اش چیست؟ در این شرایط فرد در بیشتر موارد دستخوش یکسری عشق‌های هوس‌گونه قرار می‌گیرد که با آن عشق اثیری و عشق اصیلی که عشق به مبداء آفرینش هم هست، متفاوت است.

وی در ادامه افزود: در مکاتب مختلف هم به این قضیه پرداخته شده منتها نویسنده تنها می‌تواند موضوعات ساده را بازتاب بدهد گرچه هستند نویسندگانی که دیدگاه عمیق‌تری دارند یعنی به گونه‌ای می‌نویسند که خواننده را به فکر وا می‌دارند که شاید اشتباه می‌کند و آنچه احساس می‌کند اصلا عشق نیست.

این نویسنده درباره چرایی وجود اشک و درد و غم در تمام روایت‌ها و داستان‌های عاشقانه گفت: این‌ مسئله هم به تعریف عشق بازمی‌گردد. اصولا می‌گویند عشق با رنج و درد همراه است و اگر فراق و دوری و گریه همراه نباشد اصلا عشق نیست. که با همین هم تعریف هم مخالف هستم. رابطه‌ای که براساس فهم متقابل و دوست‌داشتن باشد می‌تواند دوام بیشتری داشته باشد ولی لزوما این رابطه عشق نیست و صرفا رابطه‌ای است بلکه می‌تواند ناشی از دوست داشتن صرف باشد که آنهم سر جای خود قابل احترام است. ما مدام در حال آزمون هستیم و به نظرم همه چیز این دنیا براساس طرح‌هایی در کائنات اتفاق می‌افتد. عشق هم چون با آزمون و امتحان همراه است، قطعا رنج و گریه در مسیرش به وجود می‌آید. اگر هم کسی به این آزمون معنونی اعتقادی ندارد باز مسئولیت انتخاب‌هایش برعهده خودش است مثلا اگر فردی در رابطه‌ای قرار دارد که آزار می‌بیند ناشی از انتخاب خود اوست شاید او اصلا عشق را درنیافته بلکه آن را با هر بازی دیگری در زندگی به اشتباه گرفته است.

امیری در توضیح چرایی پررنگ‌بودن مثلث‌های عشقی و خیانت و... در کتاب‌ها و فیلم‌های معاصر و تبدیل این مضامین به عنوان پای ثابت روابط عاطفی در آثار فرهنگی و هنری نیز یادآور شد: واقعیت را کاری ندارم ولی در ادبیات و هنر درنظر بگیرید که مثلا در یک داستان صرفا مدام عشق و دوست‌داشتن دو نفر روایت شود، این عشق اگر چالش و آزمونی نداشته باشد، همه چیز یکنواخت می‌شود و این اثر هم دیگر داستان نیست. شما در داستان باید دایم گره و چالش و نوسان ایجاد کنید. برای همین هم تقریبا اغلب فیلم‌ها و داستان‌ها چه ایرانی و چه غیر ایرانی عشق‌ها به یک‌نواختی می‌رسند پس بازیگران این داستان‌ها مدام دنبال تجدید عشق هستند. برای ایجاد چالش ممکن است شخصیت داستان وارد وادی خیانت شود یا مثلا فرزند خود را رها کرده و دنبال عشق دیگری برود و... این‌ها مضمون‌های داستانی صرف هستند که بدون آنها داستان جذابیت خود را از دست می‌دهد. قطعا یک زندگی یکنواخت که همه در آن مدام به هم لبخند می‌زند، داستان نیست بلکه صرفا یک طرح است. داستان اوج و فرود لازم دارد درنتیجه از آنجا که دور از واقعیت هم نیست، ذهینت نویسندگان و فیلم‌سازان در خلق اثر مدام چنین گره‌هایی ایجاد می‌کند. واقعیت زندگی را هم در اطراف خودمان می‌بینیم که به هرحال ازدواج‌ها و دوستی‌های امروز خیلی بر مبنای صحیحی نیستند و پیامدهای خوشایندی هم ندارند. همین زندگی‌های واقعی جامعه هستند که نهایتا بسترهای داستانی معاصر را تشکیل می‌دهند با این حال گاهی وجه هولناک و تبعات منفی خیانت به درستی روایت می‌شود و گاهی نویسنده از پس روایت به این شیوه برنمی‌آید.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز