کتاب " لکنت " نقد شد
ما وارثدرگذشتگان خویشیم. اما این به آن معنا نیست که گوشهای بنشینیم و فکر کنیم که چه بر سر ما آمده است که وارثدرگذشتگان خویش شدهایم.
در ادامه جلسات نقد ۴ شنبه، بیست و سومین جلسه از این سری نشستهای ادبی، روز چهارشنبه(۳۱ اردیبهشت) برگزار شد. این جلسه به نقد و بررسی رمان «لکنت» اثر امیرحسین یزدان بداختصاص داشت.
به گزارش ایلنا؛ در ابتدای جلسه نویسنده بخشی از رمان خود «فصل سحراب نامه» را قرائت کرد. سپس پریا نفیسی گفت: نکته مهمی که در وهله اول در اثر خود را نشان میدهد فرم غیرمتعارف کتاب است که یک جورهایی یک جلوه غیرسنتی و غیرمرسوم پیدا میکند، مثلاً: بخشهای ضمائم، معرفی کتاب در پشت جلد و اسامی فصلها. در ضمن یک وجه مستند نمایی در کتاب هم هست که شاید تکنیک نویسنده بوده. نکته دیگر کتاب، فصل بندی آن است که در ۴ فصل است،» زآل نامه، رَستم نامه، سِحراب نامه، بیسرنامه «که با املایی متفاوت از مرسوم نوشته شدهاند و علاوه بر کنجکاوی بر انگیزی، جنبهای اسطورهای به آن میدهند. جلوه دیگر کار وجه سیاسی آن است که نمودی بارز دارد، در واقع نویسنده ابایی نداشته از اینکه کتاب پیغام و موضع گیری سیاسی داشته باشد. از جنبه دیگر شروع داستان بسیار پرتعلیق و پر کشش است و عملا تأملی و نگاهی تکمیلی است بر آخرین داستان مجموعه داستان نویسنده،» پرتره مرد ناتمام «و داستان آخر آن» جنوار «. به زعم من رمان بسیار پر رمز و راز، معمایی و پرکشش شروع میشود و بعد وجوه سیاسی - تاریخی در آن پررنگ میشود و هر چه به انتها میرسیم وجه یا نمود سیاسی آن پررنگتر شده و بخش قصه را عقب میزند.
نفیسی درباره شیوهی انتخاب فصلها و شخصیتهای اصلی داستان هم گفت: آیدین، مهرداد و مانی سه نسل از یک خاندان معاصر را با اساطیرمان همسان سازی میکند، جوری که هر کدامشان ما به ازایی از این اسطورهها و سرنوشت ازلی - ابدی این اساطیر دارند؛ مثلاً مهرداد در فصل رستم نامه به جنگ و جبهه میرود، مانند رستم اساطیری که همیشه پاسدار و مرزبان این آب و خاک بوده، یا مانی که نوه این آدمها است کسی است که در آمریکا به دنیا آمده و به نیروهای ناتو در افغانستان میپیوندد ولی ذهنش با وطن است و در نهایت مثل سهراب، دستش به جایی نمیرسد. از بین این شخصیتها آیدین ناگشودهترین فرد است که شاید در شناخت شخصیت او از یک طرف بتوان گفت جاسوس یا عاملی نفوذی است در فرقه دموکرات که با دستگاه حکومت کار میکند و از طرف دیگر عامل انگلستان. همین فرد آنجا که در یادداشتهایش احساسات عاطفیاش را برای همسرش واگویه میکند، جنبه دیگری از شخصیتش را بروز میدهد و در کل با شخصیتی پیچیده طرفیم که نمیشود خط روشنی برای او ترسیم کرد. اما شخصیتهای دیگر پیچیدگی آیدین راندارند و شاید چندان حسشان نکنیم. در نهایت فکر میکنم. تلاش نویسنده در رفتن به سوی راههای نرفته و سبک و سیاقی غیر متعارف و نو جلوه بارزی در کار دارد و باید دید نویسنده از عهده این کار برآمده است یا خیر؟
مسعود پهلوان بخش هم عقیده داشت رمان «لکنت» حرف اصلیش پیگیری سرنوشت سه نسل از خانواده عنایت است که با اسطوره زال و رستم و سهراب توازی ایجاد میکند.
وی گفت: کار درواقع ۲ موضوع اصلی دارد که یکی از آنها همان است که درواقع در فصل آخر از زبان آرون به آن اشاره میشود: اینها همه شبیه به هم هستند، و اینکه حرف نسلها به هم نمیرسد و نسلها امکان ارتباط نمییابند و این سرنوشت تاریخی ملت ایران است. موضوع دوم این است که سرنوشت همه ما که البته تنها منظور ملت ایران نیست و گستردهتر از آن است و شاید کل منطقه ما، در جای دیگری نوشته میشود. در زمانی که میبینیم رمانهایی که حرف مهمی داشته باشند کم هستند و بیشتر به تجربیات شخصی و خصوصی نویسندهها پرداخته میشود، به نظر من این ۲ حرف بزرگی که زده میشود اهمیت دارد. البته به نظر میرسد اول اندیشهها شکل گرفته بعد کتاب نوشته شده. یک بحثدیگر که نفیسی هم به آن اشاره کرد درواقع این است که این داستان یک کار معمایی - پلیسی است، صرف نظر از اینکه چه اندیشهای داشته باشد. اما از نظر من داستان معمایی خوبی نیست. عمده جنبه معمایی آنکه در فصل اول است این است که به سرعت معمایی طرح میشود و بدون آنکه خواننده درگیر حل آن شود، با سرعت زیاد و با شتابزدگی حل میشود، بیآنکه درگیری و جاذبهای برای ما ایجاد کرده باشد.
به گفته پهلوان بخش؛ نویسنده میخواسته با ژانر بازی کند اما آنقدر همه چیز به سرعت حل میشود. او گفت: به نظر نویسنده میخواهد ژانر را به سخره بگیرد که فکر میکنم از پس این کار هم برنیامده. در بحثاسطورهای کار هم به نظر میرسد حرف نویسنده این است که میخواهد مشابهتی با اساطیر ایجاد کند اما چون تاکید زیاد میکند، مثلاً با اسامی فصلها و در فصل آخر چند باز از زبان آرون حرف نهایی را تکرار میکند، به نظرم قدری اذیت میکند. بهتر بود خودمان کشف میکردیم تا نویسنده به ما مستقیم بگوید.
محمد محمدعلی سخنران بعدی بود که اینگونه شروع کرد: برای هر چیزی از جمله رمان سیاسی میتوان تعریف خاصی ارائه کرد؛ اما به نظر من این رمان، اجتماعی است و نه سیاسی. نویسنده از یک واقعه تاریخی استفاده کرده که بخشی از آن مستند است. نویسنده یکی از ورژنها را گرفته و پیش رفته و داستانی را که میخواسته روی آن سوار کرده است. این کتاب یک درون مایه دارد که توجه من را جلب کرد: ما وارثدرگذشتگان خویشیم. اما این به آن معنا نیست که گوشهای بنشینیم و فکر کنیم که چه بر سر ما آمده است که وارثدرگذشتگان خویش شدهایم.
وی درباره رمان یزدان بد گفت: نویسنده ۳ نسل را در نظر گرفته و حول وحوش این پیام ردپایی هم از خود گذاشته. ضمنا زبان نویسنده مثل مجموعه داستان قبلیاش شسته و رفته است که یک امتیاز بزرگ میگیرد. اما آیا این کار مدرن است یا پست مدرن؟ تکرار، یک شگرد پست مدرنی است، اما چون همراه قطعیت است، مدرن است در شکل پست مدرن. البته کتاب در محتوا پست مدرن نیست. خیلی از پست مدرنهای ایرانی، داستان را فراموش میکنند، محتوا را هم فراموش میکنند، اما در اینجا اینها فراموش نشده و به من که از نسل قبلی هستم اجازه میدهد که بگویم هنوز هم عاشق مضمون و محتوا هستم. فکر میکنم با توجه به داستانهایی که در سطح جهانی در قالب پست مدرن مطرح است، ما در آغاز راهیم. اکثر مضمونهای ما تخت است اما آنچه که میتواند داستان را از حالت تخت درآورد، بروز احساسات است. احساسات هنوز یکی از مهمترین اجزاء در شخصیتپردازی، در زیبا سازی و در حاشیهپردازی است. ما هنوز هم نیاز داریم به کشف درون انسان. کسانی که فکر میکنند پست مدرن خالی از احساس عمل میکند، اشتباه میکنند؛ ما از آن داستانهایی لذت میبریم که بتوانیم داستان را به سرانجام برسانیم، وقتی با خانواده طرف هستیم و با انسان طرف هستیم و استقرار دل، که همراه باشد با فرم جذاب. هوشیاری یزدان بد آن است که تا آستانه آن میرود و البته این قابلیت را دارد که بیشتر هم برود.
محمدعلی ادامه داد: این داستان در کل داستان خوب و جذابی است، بیان مستند گونه اتفاقاتی است که در تاریخ ما بوده و خط روایی در خدمت بیان نویسنده است، که اگر بخواهیم نمره بدهیم نمره قبولی میگیرد، اما بعضی جاها با سلیقه من جور نیست. به نظر من این متن با توجه به دربرگیری ۳ نسل خیلی به رمان نزدیک میشود، هرچند که شخصیتهای زیادی ندارد. فاصله زمانی یکی دیگر از المانهایی است که داستان کوتاه را از بلند و رمان جدا میکند. خیلی کتابها این ویژگیها را ندارند، اما ناشر مینویسد رمان است چون مردم بهتر رمان را میخرند. کسی که ۲ کتابی میشود اگر اسطورهها و افسانههای ایران را نخوانده باشد و نزدیک به آنها نشده باشد از یک حقیقت بزرگ محروم است. اسطورهها هستند که یک زاویه دیگر و یک پرسپکتیو دیگری ایجاد میکنند. اگر بخواهید حرف جهانی و بیمکانی و بیزمانی بزنید، باید به این چیزها توجه داشته باشید. شگردهایی که از آن طرف گرفته و بزرگ کردهایم، راه به جایی نمیبرد. نسل آینده درواقع باید بشدت ایرانی بنویسد و به شدت به عمق جامعه نزدیک شود و از فولکلور، اسطوره و از ذخیره عظیم خودمان استفاده کند.
در ادامه، پوریا فلاح دیگر منتقد حاضر در جلسه گفت: دایره واژگان، مطالعات و تحقیقات خوبی که نویسنده اثر داشته، و در کنار اینها درام و قصهای که دارد، ما را با یک اثر نسبتاً خوب که از سطح متوسط بالاتر است روبرو میکند. اما با خواندن کار یک جاهایی شگفت زده میشدم، یک جاهایی احساس میکردم یقه من را میگیرد اما یک جاهایی چنین حسی به من دست نمیداد. نویسنده روی فرم کار کرده اما اعتقاد ندارم کتاب در کلیتش رمان است، در کل یک داستان بلند خوب است. ضمنا، جملات آخر کتاب اذیتم کرد و اصلاً ضرورتی نداشت. زبان کار هم به نظرم، زبانی داستانی است. فکر میکنم نویسنده روی لبه تیغ حرکت کرده که یک جاهایی هم انگار دست و پاش را با همین روش بسته، ولی ارزشش را داشته و تلاشش را کرده. در نهایت به نظرم کتاب ویژگیهای خوبی داشت، اما توقعات من را برآورده نکرد؛ شاید روی کتاب بعدی بهتر بتوانیم قضاوت داشته باشیم که آیا به نتیجه رسیده است یا نه.
شهریار عباسی هم گفت: یزدان بد میخواسته همه حرفهایش را در کتاب بزند و این لطمه به کار زده. لزومی ندارد همه حرفها یا تکنیکها یا عقاید خودمان را در همه کتابها داشته باشیم. به نظرم استاد محمد علی بسیار درست میگوید، او دارد به جوانها میگوید که قصه بنویسید و زیادی درگیر فرم نباشید.
هادی نودهی سخنران بعدی نشست بود که اظهار داشت: باتوجه به آشنایی که با کارهای قبلی یزدان بد دارم میدانم دغدغه سیاسی دارد اما نمود کار سیاسی او: مارسیای رذل عزیز در مجموعه کار قبلی او بود. یزدان بد نویسندهای است که خشت و بنایی را چیده است اگرچه از حیثداستان گویی و داستان سرایی با کار قبلیاش متفاوت است و به نظرم پایینتر از مجموعه داستان او است اما نه از نظر اندیشه، این رمان بالاتر است و شاید هم تا حدی فربه. ۲ موضوع اصلی در رمان داریم یکی عدم ارتباط نسلها است، مثلاً عدم ارتباطی که بین نسلهای مختلف نویسندگان خودمان هم هست، و به تعبیری این لکنت تاریخی است. موضوع دیگری که در کار نمود دارد این است که انگار در جای دیگری همه چیزها نوشته میشود و رقم خواهد خورد خصوصاً برای جهان سومیها. در واقع نویسنده دو حرف بزرگ دارد که فکر میکنم این حرفهای بزرگ با فرم لاغری که دارد تناسب ندارد؛ به نظرم در مورد موضوع بزرگی مثل این، باید حداقل ۳۰۰ یا ۴۰۰ صفحه داستان سرایی میشد که نشده. کتاب، در یک سری چیزها اما قابل تقدیر است مثل طرح روی جلد، یا نام گذاری فصلها مثل زال نامه یا همان سفید نامه؛ رستم نامه که رَستم نامه هم هست که رستن و آزاد شدن را نشان میدهد، سهراب نامه که سِحراب نامه آمده است و یک جوری به دنبال باز کردن معما است. ضمنا، فکر میکنم اگر فصل آخر ضمائم نبود، لطمهای به کار زده نمیشد.
رضا فکری نیز عقیده داشت: کار یک حالت دوپاره و تعریف گونه دارد و نه توصیف گونه؛ و اتفاقاتی که در مدت زمان زیادی رخ میدهد، مجالی برای پرداخت نداشته است، مثلاً در مورد سفر به افغانستان. نویسنده انگار حضور خودش و تئوری سیاسیای که میخواسته بیان کند برایش ارجح بوده. از طرف دیگر نشانهها طراحی خوبی دارد، با یک دال چند مدلول داریم و این دالها توضیح داده شده است و لزومی ندارد خارج از متن به دنبال آن باشیم. نکته دیگر اینکه روایت کتاب از وقایع هم سو است با روایت رایج و مرسوم؛ مثلاً در مورد مسئله مهاجرت و یا مسئله جنگ که شاید بهتر بود روایت متفاوتی را هم شاهد بودیم.
وی افزود: فکر میکنم یزدان بد بیشتر درگیر فرم بوده در این کتاب. من کتاب را یک فراداستان میدانم یعنی داستان در داستان. اما این فرم روایت با محتوا هم خوانی ندارد. در پست مدرن با عدم قطعیت و کثرت روایت روبرو هستیم و قرار است یک حقیقت را واژگون ببینیم، اما وقتی به انتها میرسیم یک قطعیت میبینیم. نویسنده ۳ نسل، ۳ آدم، ۳ ایدئولوژی را بیان میکند اما گذرا رد میشود. وقتی ۳ نسل در رمان نشان داده میشود پس رمان است اما وقتی المانهای دیگر را در نظر میگیریم این یک داستان بلند است که به سمت رمان شدن نرفته است. به عقیده من این فرمی که در اینجا رایج شده: منهای متعدد یا راویهای متعدد و ایدئولوژیهای متعدد، ما را به پست مدرن نمیرساند. ما را به راویان متعدد میرساند. به نظر من خواننده باید در کار مشارکت داده بشود و خودش به اینها برسد.
در پایان جلسه نویسنده اثر، «امیر حسین یزدان بد» به این نکته اشاره کرد که؛ شاید میخواسته از رویکردهای جاری قدری تخطی کند و ترجیح میدهد بیش از این در مورد کتابش حرف نزند. وی همچنین اضافه کرد توضیح پشت جلد کتاب حاصل کار ناشر است، که چندان موافق آن نبوده است.