محمدعلی همایون کاتوزیان:
گذاشتن کلاه فرنگی بر سر مردم به معنی مدرنیسم نیست

محمدعلی همایون کاتوزیان گفت: در جامعه ایران تجدد و مدرنیسم به معنای واقعی نداشتیم و آنچه که اتفاق افتاده تنها شبه مدرنیسمی است که کپی صرف و تقلیلوار از غرب است؛ گذاشتن کلاه فرهنگی بر سر مردم، به معنی مدرنیسم نیست و تقلید به حساب میآید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، کنفرانس جامعهشناسی تاریخ ایران: بررسی و نقد آثار ناصر همایون کاتوزیان صبح امروز چهارشنبه 4 اسفندماه در دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
محمدعلی همایون کاتوزیان در این نشست با اشاره به واقعه انقلاب سفید گفت: 20 ساله بودم که وقوع انقلاب سفید و بحثهای مخالفان و موافقان آن برای من این سوال را به وجود آورد که چگونه می شود رئیس یک جامعه فئودالی خود با اصلاح ارزی فراگیر تیشه به ریشه سیستم فئودالی بزنند. برخی نتیجه گرفته بودند که این اقدامات تنها به دستور اربابان خارجی اتفاق افتاده و به این ترتیب صورت مساله را پاک کردند. در حالی که حتی با قبول اینکه وقوع انقلاب سفید به دستور یک طرف خارجی بوده باز هم سوال باقی است که چگونه این رویداد در جامعه ما به نتیجه رسید آن هم توسط کسی که قرار است خود سرکرده سیستم فئودال باشد.
این جامعهشناس درباره شعار اصلی جنبش مشروطه نیز بیان کرد: شعار اصلی انقلاب مشروطه ضدیت با استبداد و مبارزه برای پا گرفتن قانون بود حال آنکه در هیچ انقلاب اروپایی هدف اصلی قانون مدار کردن سیستم قدرت نبوده چون از تمدن یونان باستان به این سمت تقریبا تمامی دستگاههای سیاسی اروپایی بر مبنای قانون عمل میکردند گرچه این قانون میتوانسته سرکوبگر و ناعادلانه باشد. در آن جوامع تنها بحث عدالت محور کردن قانون وجود داشت چون قانون آنها معمولا طبقات فرادست را زیر پا له میکرد.
سیاست به معنای قتل بزرگان مملکت تعبیر میشد
وی افزود: اصولا انقلابهای اروپایی انقلابهای طبقاتی بود یا به عبارت دیگر طغیان طبقه فرودست بر ضد طبقات فرادست اما هدف مشروطه ایرانی احداث حکومت قانون بود به همین دلیل هم تمامی مردم اعم از روستایی، بازاری، ایلخان، تاجران بزرگ و حتی علما در آن شرکت کنند. توجه به این نکات باعث شد به بحث استبداد در ایران توجه کنم. در طول تاریخ حکومت ایران حکومت استبداد زده بود که تنها رأی شاه را مهم میدانست در واقع تا پیش از مشروطه حکومت خودسرانه پادشاهی به هیچ قانونی مقید نبود حتی در انقلاب سفید حرکت شاه بدون رویههای قانونی و تنها بر اساس رأی و نظر خود اقدام شد. تمام تحقیقات دیگر نیز استبدادزدگی در جامعه ایران را تایید میکنند.
همایون کاتوزیان البته قانونی نبودن حکومت را به معنای عدم وجود مقررات در ایران ندانست و یادآرو شد: قانونی نبودن حکومت در ایران به معنای عدم وجود مقررات نبود. از دوره پیش از اسلام و پس از اسلام احکام و قوانین امور مدنی و کیفری جامعه ایرانی را در دست داشتند نکته اینجا بود که دولتها و حکومتها اگر اراده میکردند حتی بر خلاف شرع نیز اقداماتی صورت میدادند. مثل تصرف ملک شخصی یا قتل عام مردم کرمان. اساسا قتل عام مردم کرمان قتل امیرکبیر و اتفاقاتی از این دست در مبنای کدام شرع و دینی جای میگیرد؟ این یعنی پیش از مشروطه لفظ قانون وجود داشت اما عملکرد شاه و سلطنت توجه به این قوانین نمیکرد. اساسا سیاست را به معنای قتل بزرگان مملکت تعبیر میکردند و به آن سیاست کردن میگفتند.
این تاریخپژوه همچنین تاکید کرد: تغییر نظامی اجتماعی سیاسی زیادی در طول تاریخ ایران اتفاق افتاده اما این تغییرها مطابق با المانهای اروپایی نبود. در ایران حکومتها خودسرانه و خودرای محور بودند هر کس تردیدی در این مساله دارد با مراجعه به واقعیتهای تاریخی اثبات کند که چنین چیزی نبوده است. در ادبیات قدیم فارسی از بیهقی تا بوستان سعدی تا شاهنامه آنچه که دیده میشود صحبت از استبداد و خودرایی پادشاهان بود. استبداد با دیکتاتوری فرق دارد فرد مستقل میتواند مطابق با عدل و داد رفتار کند یا ظالمانه اما حکومت او در نهایت حکومت قانون نیست.
اشرافیت ایرانی بدون اتصال با دربار قدرتی از خود نداشت
او شکل طبیعی حکومت در ایران تا قرن نوزده را همین سبک حکومت استبدادی معرفی و بیان کرد: تا قرن نوزدهم استبداد شکل طبیعی حکومت در ایران شناخته میشد و عملا بدیلی برای آن نمیشناختیم. از این به بعد است که بحث قانون مداری و لزوم عمل دولت و پادشاه به قانون مطرح میشود و به جنبش مشروطه میرسیم. پیش از مشروطه فکر میکردم پادشاه مستبد باید عادل باشد و نه ظالم. پادشاه عملا در آن دوره فقط در برابر خدا پاسخگو بود و حکومت خود را برگرفته از خدا اعلام میکرد یعنی هیچ پاسخگویی به مردم وجود نداشت. نهایتا اگر هم ظلم و جوری اتفاق میافتاد بیدادگری پادشاه به دستور خدا حالا با واسطه قیام مردم ساقط میشد. در جامعه ایران آن زمان اگر همین پادشاه مستبد هم از بین میرفت کار کشور به حرج و مرج کشیده میشد تا دوباره فرد مستبدی حکومت را در دست بگیرد و اوضاع را کمی آرام کند.
همایون کاتوزیان ادامه داد: حکومت های اروپایی نیز اگر چه در دورههایی مستبد بودند و خودسرانه عمل میکردند اما در بدترین حالت قدرت مطلق آنها تنها در چارچوب سنت و قانون اعمال میشد. پادشاه این قدرت را نداشت که با رأی خود سر فرزندش را ببرد و یا ملک شخصی را غصب کند یعنی جان و مال مردم در اختیار پادشاه نبود در ثانی مشروعیت پادشاه اروپایی از طبقه مالک و اشراف گرفته میشد و مطابق با آن باید به آنها پاسخگو میبود. در ایران اما بر عکس اتفاق میافتاد و این طبقه به اصطلاح اشراف ما بودند که مشروعیت خود را در نوع ارتباط با دربار و پادشاه میگرفتند و برعکس جامعه اروپایی که طبقه اشراف مستقل از سلطنت جایگاه خاص خود را داشت در ایران اشرافیت بدون اتصال با دربار قدرتی از خود نداشت.
این جامعه شناس درباره نظام اربابرعیتی و کارکرد آن در جامعه ایران نیز گفت: نظام ارباب رعیتی از گذشتههای دور از ویژگیهای جامعه ایرانی محسوب میشد اما تغییراتی در طول زمانهای مختلف در طیف به اصطلاح مالکان و ارباب اتفاق میافتاد و به همین دلیل نمیتوانیم نام فئودالی بر آن بگذاریم. در جامعه ایران حتی فرزندان یک مالک و ارباب نیز برای او حکم رعیت را داشتند سوال این است که چنین خوانشی از بحث اشرافیت چگونه به وجود آمده. همه میدانیم که قدرت بیچون و چرا تنها از آن خداوند است اما پادشاهان در ایران در تمام حوزههایی که برایشان ممکن بود خودسرانه عمل میکردند ناصرالدین شاه نخواست عشایر را اسکان دهد چون اگر هم میخواست امکاناتی برای این کار نداشت اما رضاشاه با اتکا به ارتش و قوای نظامی بدون در نظر گرفتن هیچ قانونی اقدام به اسکان عشایر کرد
همایون کاتوزیان مجدد به لزوم تفکیک معنای استبداد از دیکتاتوری تاکید و بیان کرد: نظام دیکتاتوری قانونی محدود و غیرمنصفانه دارد مثل 10 سال حکومت محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد تا انقلاب سفید که دوباره وارد فاز استبدادی شد.
استبداد و عدم امنیت مال و جان، آیندهنگری در ایران را غیرممکن میکرد
او گریزی نیز به مباحث جامعه شناسی اقتصاد ایران زد و یادآور شد: اقتصاددانان کلاسیک انقلاب صنعتی اروپای غربی را نتیجه انباشت سرمایه میدانند پرسش اینجاست که چرا ایران که چندین سال که جلوتر از آنها تمدن و سیستم داشته به چنین انباشتی نرسیده است. پاسخ دقیق به این سوال که آیا اخلاق پروتستانی در اروپا باعث انباشت سرمایه و انقلاب صنعتی شد اما وبر میگوید جوامعی که به رشد و انباشت سرمایه رسیدند دارای اخلاق پروتستانی بودند. اما مثلا رومانی چون نگرش اخلاق پروتستانی در آن رواج نداشت توفیقی برای انباشت سرمایه کسب نکرد. در ایران عدم امنیت مالی باعث عدم انباشت سرمایه تا قرن نوزدهم شده بود مالکان و تاجران ایرانی اگر هم در دورهای موفق به انباشت سرمایه میشدند عملا نمیدانستند تا دو سال آینده چه اتفاقی برایشان میافتد و به همین دلیل برنامه بلندمدت برای انباشت سرمایه نداشتیم.
این اقتصاددان اضافه کرد: به دلیل استبداد و عدم امنیت مال و جان آیندهنگری در ایران ممکن نبود و افق سرمایهداری برنامهریزیهای ما کوتاه مدت بود حتی خود پادشاهان هم اطلاعی از این که بعد از مرگشان چه اتفاقی میافتد نداشتند در اروپا سیستم موروثی مشخصی جانشین پادشاه را مشخص میکند و خود پادشاه نیز حقی نداشت تا شخص دیگری را به جای آن معرفی کنند. در ایران اما مرگ پادشاه نیز سبب هرج و مرج و متزلزل شدن مملکت میشد در ثانی مالکیت و اشرافیت در ایران کوتاهمدت بود تا شرایط جدید طیف جدید مالکان را معرفی کند.
همایون کاتوزیان متذکر شد: استبداد را با مرکزیت اداری همسو میپنداریم حال آنکه مرکزیت اداری فرآیندی است که از اوایل قرن بیستم و در دموکراسی پدیده آمده و در تاریخ سابقه ندارد که مرکزیت با استبداد یکی شوند. اساسا تا هنگامی که تلگراف و وسایل ارتباطی نبود پیام پادشاه یا دستور او ماهها طول میکشید تا به شهرها و استانهای مختلف برسد. پس مرکزیت اداری نه سبب استبداد شده بود نه منحصرا نشانه آن.
این اقتصاد دان اتکای کامل اقتصاد ایران به نفت را یکی از دلایل بازتولید استبداد در ایران خواند و گفت: در سال 1968 به این نتیجه رسیدند که عواید نفتی ما نه درآمدی مبتنی بر تولید بلکه رانت است عواید نفت مانند مائده آسمانی است که بدون هیچ رنج و زحمتی به خزانه دولت واریز میشود و برای او قدرت و تحکم میآورد. در کتاب اقتصاد سیاسی ایران که سال 57 منتشر شد نیز کاملا به این مساله پرداختند که وقتی درآمد نفتی رانتی و استبداد دست به دست هم میدهد امکان توسعه ریشهدار اقتصادی را نخواهیم داشت.
او افزود: اساسا انباشت سرمایه از پسانداز تولید ملی به وجود میآید اما پس انداز کل ما از تولید ملی بسیار ناچیز و مخفی است و در سالهایی حتی 2، 3 درصد بوده. رونق بسیاری از سیستمها و شبکههای امروز ما تنها به واسطه فروش نفت بوده است.
گذاشتن کلاه فرنگی بر سر مردم به معنی مدرنیسم نیست
این جامعهشناس درباره مبحث تجدد و مدرنیسم در جامعه ایرانی نیز گفت: ما در جامعه ایران تجدد و مدرنیسم به معنای واقعی نداشتیم و آنچه که اتفاق افتاده تنها شبه مدرنیسمی است که کپی صرف و تقلیلوار از غرب است. احداث سیستم قضایی کم و بیش مثل فرانسه نشان دهنده تجدد ما نبود احداث دادگستری جدید را لازم داشتیم ولی با سیستمی که معایب سیستم کپی شده را نداشته باشد حتی احداث راهآهن آن هم با تحمیل مالیات سنگین بر دوش ملت تقلید کاری بود که در آن زمان توجیه اقتصادی نداشت چون 10 درصد از آن مورد استفاده قرار میگرفت. نمیگویم محمدرضا شاه و رضا شاه هیچ پیشرفتی برای ایران محقق نکردند چون واقعیت است اما گذاشتن کلاه فرنگی بر سر مردم مدرنیسم نیست و تقلید به حساب میآید.
همایون کاتوزیان تاکید کرد: ما استراتژی ایرانی توسعه نداشتیم اما مردم کره با توجه به چنین استراتژی مختص به خود با آنچه در سالهای درگیر جنگ و مشکلات بودند امروز به پیشرفت اقتصادی و صنعتی رسیدند.
این جامعهشناس در پایان گریزی به نظریه استبداد شرقی زد و اظهار داشت: با کل نظریه استبداد شرقی موافق نیستم. یکی از محققان شیوه تولید آسیایی را نام میبرند در این قبیل نظریهها ریشه استبداد شرقی از لزوم کنترل و توزیع آبهای محدود در این سرزمین است. چین و مصر و تا حدودی ایران و هند مثالهایی هستند که مدعیان برای اثبات این نظریهها روی میآورند اما ما عملا در ایران رودهای عظیم چندانی نداشتیم که نیاز به کنترل آنها منجر به استبداد شده باشد. جامعه کم آب و پراکنده، دهکدههای کوچک دور از هم به وجود آورده بود که عملا خودکفا محسوب میشدند و اضافه تولید ناچیزی داشتند. البته ایلات شمال شرق و شمال شرق ایران باستان وقتی قوای نظامی و متحرک کافی داشتند توانستند به اضافه تولید برسند و به یک دولت مرکزی تبدیل شدند. این هم که فکر کنیم جوامع استبدادزده کاملا ایستا و ساکن بودهاند کاملا غلط است.