سکوت قبرستانی بر ما حاکم نشود
یادگار امام راحل گفت: هنر بزرگ امام این بود که یک جامعه چند پاره را واحد کرد که با این تعریف انقلاب اسلامی یک هنر بود.
به گزارش ایلنا٬ حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی در دیدار با وزیر، معاونان و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمع زیادی از مدیران مسئول و اصحاب رسانه و هنرمندان کشور که برای تجدید میثاق با آرمانهای امام راحل در حسینیه جماران حضور یافته بودند، با تشکر از علی جنتی وزیر «عزیز و مظلوم» ارشاد، اظهار داشت: یکی از بزرگان تعبیری در تمایز میان علم و هنر به کار میبرد که گرچه ممکن است تمایز کاملی نباشد اما نکته خوبی در آن نهفته است. براساس این تعبیر علم تجزیه ترکیبهای مختلف است، در حالی که هنر ترکیب اجزای گوناگون است؛ شما در علم باید تلاش کنید پدیده هایی که در عالم خارج مرکب هستند را بشکافید و روابط اجزای آن را دریابید.
وی افزود: بشر هزاران سال بود که از وجود آب اگاهی داشت، اما در جایی که فهمید آب از دو اتم تشکیل شده٬ علم زاییده شد. همانگونه که وقتی از جزئیات فرایند راه رفتن خود مطلع شد، علم پدید آمد. بنابراین علم ناشی از آن است که بتوانیم ترکیبهای موجود در عالم و روابط ترکیبی موجود در آن را تجزیه کرده و به نوع ارتباط و کنش و واکنش آنها دسترسی پیدا کنیم، اما هنر نقطه مقابل آن است زیرا در هنر اگر نقطه ها را ببینید نقاشی شکل نمیگیرد؛ در یک یک تابلو رنگها زیاد است اما هنر آن است که اجزا را یکجا ببینید تا به وحدت برسید.
سیدحسن خمینی ادامه داد: لغت٬ یک واژه است و واژه زمانی تبدیل به هنر میشود که کنار واژههای دیگر بنشیند و یک بیت یا مثنوی پدید آورد؛ اگر واژهها توانستند به این نقطه برسند که یکجا دیده شوند هنر است؛ «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود/ تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود». لغت به لغت این شعر جدا از یکدیگر ارزش ندارد٬ بلکه وقتی یکپارچه میشوند٬ تبدیل به هنر میشود . همانطور که اگر یک وسیله موسیقی را بدست فردی غیر حرفهای دهید ممکن است بوسیله آن تک صداهایی را ایجاد کند٬ اما هنر آن است که آواها در کنار یکدیگر بنشینند. سینما نیز آنجا شکل میگیرد که پلانها به خوبی تدوین شوند و برای این کار نیاز به کارگردانی است که آنها را وحدت بخشد.
یادگار امام با بیان اینکه واژههای زیادی در زبان فارسی وجود دارد٬ اما فقط افرادی معدودی سعدی و حافظ میشوند، ادامه داد : فقط یک نفر می تواند اجزا را مانند سعدی کنار هم قرار دهد و سخن بگوید. امام(س) به سعدی خیلی علاقه داشتند و همیشه میگفتند چه کسی میتواند اینقدر ساده بگوید «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری - همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار/ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری» از این سادهتر نمیتوان سخن گفت٬ اما این سادگی ابتذال نیست٬ بلکه هنر است.
وی با بیان اینکه هنر جایی است که کثرتها به وحدت میرسد، تصریح کرد: هرچه توانمندتر در زیبا نشاندن این کثرتها و تجمیع آنها باشیم، هنر هم تعالیبخشتر خواهد بود. آنگاه ببینید واژهای که ممکن است زشت هم باشد٬ زیبا جلوه میکند. بعنوان نمونه کلمه «شتر» را در شعر نمیتوان آورد اما مولوی اینکار را انجام میدهد «گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود/ مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا» این واژهها وقتی کنار هم مینشینند ترقص میآورند و ضمن به وجد آمدن انسان تاثیر عمیقی در او میگذارند؛ «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست». شما در این شعر تک تک واژهها را نشنیدید بلکه کلیت غزل را شنیدید، در حالی که اگر به تک تک واژهها دقت میکردید این ابیات لطافت نداشت. واژهها به این دلیل شنیده نمیشود که هنر در وحدت معنا میآورد و هنرمند کسی است که کثرات جامعه را به وحدت تبدیل میکند.
یادگارامام، انقلاب اسلامی را هنر بزرگی خواند که امام به عنوان یک هنرمند آن را شکل داد و افزود: در انقلاب 1357 کثرتها تبدیل به وحدت شد و انقلاب تبدیل به تابلوی زیبایی شد که بزرگترین هنر اجتماعی طی آن شکل گرفت. اگر این وحدت را بشکنیم دیگر هنر نیست و تابلو وحدت را از بین بردهایم. هنر بزرگ امام این بود که یک جامعه چند پاره را تبدیل به واحد کرد و با این تعریف انقلاب اسلامی یک هنر بود.
وی ادامه داد: شرط هنر انقلاب اسلامی آن بود که فرد فرد انسانها دیده نمیشدند زیرا اگر بخواهیم افراد را جدا از هم ببنییم هنر پدید نمیآید . هنر یعنی همه در کلیت مجموعه ذوب شوند و به تعبیر عرفا «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» حاصل شود.
حجتالاسلام سیدحسن خمینی اظهارداشت : جامعهای توانمند است که هنرمند باشد و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در آن محقق شود . شخص پیامبر گرامی اسلام (ص) از این جهت اعجوبه است که جامعه کثیر و بدوی عرب را که از مصائب زیادی برخوردار بود٬ متحول کردند و از دل آن یک تمدن پدید آوردند. لذا شرط استمرار حیات ما نیز توجه به همین قدرت فرهنگی ناشی از فرهنگ است. ابوالعلا معری میگوید « قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر / لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد - در مرض موت با اجازت دستور /خادم او جوجه با، به محضر او برد - خواجه چون آن طیر کشته دید برابر / اشک تحسر ز هر دو دیده بیفشرد - گفت به مرغ: از چه شیر شرزه نگشتی / تا نتواند کست به خون کشد و خورد - مرگ برای ضعیف امر طبیعی است / هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد»
وی هشدار داد : اگر دیدیم در حال چند پاره شدن بودیم؛ یعنی رو به ضعیف شدن هستیم و باید گرد هم بیاییم. جامعه چند پاره جامعهای است که در حال پیش رفتن به سمت معضل است؛ البته این بدان معنی نیست که همه جامعه یک حرف داشته باشند، بلکه باید وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت باشد . ما انسانهای مختلفی هستیم و به گونههای مختلف سخن میگوییم و در عین آنکه سکوت قبرستانی نباید بر ما حاکم باشد جامعه باید نسبت به هم مهربان، همدل، بی کینه و مودب باشد .
وی یادآورشد : یکی از خصلتهای بزرگ ایرانیان که بعضا غیر ایرانیان آن را بعنوان ضعف و عیب گفتهاند این است که ایرانیان در مقابل هم بیش از حد قربان صدقه هم میروند؛ این خصلت یک ویژگی خوب دارد که نشان میدهد ما جامعه مؤدبی بودیم. گرچه این نقد نیز صحیح است که این ویژگی در بسیاری از حوزه ها به تملق و چاپلوسی رسیده، اما این ویژگی از بیادبی خیلی بهتر است .
سیدحسن خمینی با اشاره به احترام به بزرگتر و دقت در نوع سخن گفتن با یکدیگر با عنوان اصول مهم اخلاقی یادآور شد: پیامبر میفرمایند: «وقروا کبارکم» یعنی بزرگانتان را احترام کنید. وقتی با هم صحبت میکنیم٬ نکند جامعه بیادبی شویم. در بعضی حوزهها و گفتارها باید مراقب این مسئله باشیم؛ زیرا گاهی اوقات احساس میشود ادبیات به کار رفته در بعضی جاها مطابق با فرهنگ، تمدن و تاریخ ما نیست . البته آینه به تنهایی کسی را سرافراز نمیکند، اما بذر پیشرفت در آن بسیار بهتر از جاهای دیگر رشد می کند و یک فرهنگ فربه فرصت این را دارد که انسانها در آن تعالی یابند.