جهان در سال۲۰۱۷/ پرونده دوم: آفریقا
سقوط موگابه در زیمبابوه/ قاهره بازیگر پنهان اعراب/ صلح لیبی و ضمانت پاریس
برکناری اجباری رئیسجمهوری زیمبابوه اگرچه مهمترین رخداد آفریقا به حساب میآید اما نمیتوان صلح لیبی و بازیگری مصر در جهان عرب را دز این راستا نادیده گرفت.
اگرچه اخبار حوزه آفریقا در رسانههای داخلی از اهمیت کمتری نسبت به سایر مسائل برخوردار است اما سال ۲۰۱۷ تا حد زیادی نگاهها به سمت آفریقا معطوف شد. چراکه مسلمانان «قاره سیاه» همچنان تحت فشار قرار دارند و هر هفته شاهد وقوع عملیاتهای تروریستی در این جغرافیا هستیم.
اما آنچه که در سال ۲۰۱۷ بیش از هر چیز آفریقا را مورد نظر قرار داد تمایل کشورهای اسلامی - آفریقایی به سوی عربستان یا اعتراض به مواضع ریاض نبود بلکه فرو ریختن حکومت ۳۷ ساله «رابرت موگابه» رئیسجمهوری زیمبابوه بود که به عنوان مهمترین رویداد سیاسی این جغرافیا مورد تحلیل قرار گرفت.
اگرچه ساختار سیاسی کشورهای آفریقایی سنتی بوده و به راه انداختن خیزشهای مردمی بسیار مشکل جلوه میکندU اما کنارهگیری موگابه یک سناریوی داخلی بود که حاصل جمع اختلاف در کاخ ریاست جمهوری و خطدهی کشورهای خارجی به حساب میآید. بدون تردید بریتانیا در این جابجایی قدرت نقش پر رنگی داشته؛ چراکه از سال ۱۹۱۶ و پس از انعقاد قرارداد سایکس پیکو این کشور مستمره لندن بوده و از این جهت رگههای مداخله کاملاً مشخص است.
در حاشیه این واقعه، لیبی یکی دیگر از نقاطی بود که پس از افت و خیزهای متعدد که خروجی سقوط قذافی بود؛ تحول جدی و مهمی را تجربه کرد. به گونهای که با میانجیگری فرانسه توافق صلح میان جریانهای سیاسی این کشور منعقد شد اما این موضوع تنها دستاوردی مشخص در محور سیاسی به حساب میآید اما در موضوع مسائل میدانی همچنان شاهد درگیریهای مسلحانه هستیم که این نشان میدهد تا استقرار صلح و ثبات راه زیاد است.
مصر، یکی دیگر از کشورهای آفریقایی بود که محور تحولات به حساب میآید. اگرچه قاهره و محیط اطراف آن مانند صحرای سینا هدف بعدی داعش اعلام شده است و چندین عملیات تروریستی در این کشور اتفاق افتاد؛ اما در محور سیاسی اوضاع به صورت دیگری در طی یک سال میلادی طی شد. به صورتی که عربستان و آمریکا سعی داشته و دارند تا قاهره را به سمت خود بکشانند که از حیث سیاسی و نظامی جایگاه مصر دلیل این امر است.
از پیشنهاد برای حضور در ائتلاف آمریکایی – اسلامی توسط پادشاه عربستان و ترامپ گرفته تا متمایل شدن مصر به سمت روسیه، نشان میدهد که این کشور به دنبال آن است تا بتواند نقش خود در جهان عرب را ارتقاء و یا حداقل بازسازی کند. از این جهت برای مرور و درک بهتر این وقایع نگاهی به اظهارات مفسران حوزه آفریقا میاندازیم که به شرح ذیل از نظر میگذرد.
کودتای سیاه در زیمبابوه
جعفر قناد باشی (تحلیلگر مسائل آفریقا)
ریشههای کودتای زیمبابوه به اختلاف همسر و معاون پیشین رئیسجمهوری بر میگردد اما باید دانست که در حدود سه سال تا پایان ریاست جمهوری موگابه باقی مانده بود و ارتش برای آن که همسر وی را کنار بزند وارد عمل شد. واقعیت این است که اختلافات در ساختار سیاسی این کشور به اوج رسید و در نهایت منجر شد که ارتش وارد انتقال قهر آمیز قدرت بشود که دقیقاً بر خلاف اصول دموکراسی و انتقال قدرت است.
به راه انداختن کودتا در کشوری مانند زیمبابوه و اصولاً در حکومتهای آفریقایی، نیاز به چراغ سبز کشورهای خارجی دارد. از این جهت به نظر میرسد این چراغ سبز به ارتش زیمبابوه داده شده بود، چراکه کودتا در اتحادیه آفریقا بسیار سخت صورت میگیرد و دولتها به هیچ وجه با اعمال کودتا و حتی حمایت از آن رابطه خوبی ندارند. جایگاه موگابه در میان کشورهای جنبش عدم تعهد و کشورهای عضو اتحادیه آفریقا یک جایگاه ارزشمندی است و از این جهت برای وی احترام زیادی قائل هستند؛ به این جهت است که میبینیم ارتش با احترام با وی برخورد کرد.
باید توجه کرد که زیمبابوه حوزه نفوذ سنتی بریتانیا بوده است. از منظر انگلیسیها عملکرد وی باعث شده این کشور از سلطه بریتانیا خارج شده و در فاز دیگر اصلاحات ارضی که ۱۶ سال پیش صورت گرفت، موجب شد زمینهای گرانبها که در اختیار بریتانیا بود به مردم داده شود و نهایتاً خصومت جدی و تحریمهای لندن را به دنبال داشت.
از سالیان گذشته تا به امروز شرکتها و ثروتمندان بریتانیا از محصولات زیمبابوه به نفع خود استفاده کردهاند؛ به گونهای که مزارع چای، پنبه، گندم و ذرت بعلاوه معادن، تماماً تحت نفوذ غیر مستقیم بریتانیا بوده که از آن به عنوان «کشور همیشه بهار» نام میبردند. از سوی دیگر آمریکا در پوشش آموزش ارتش زیمبابوه وارد این کشور شد و این میتواند راهی برای ورود این کشور به عرصه مداخله غیر مستقیم در آفریقا باشد. بنابراین در کودتای زیمبابوه نمیتوان از نقش بریتانیا و آمریکا به سادگی عبور کرد.
مصر و دوگانه آمریکایی – اسلامی
بزرگترین ارتش منطقه و کشورهای عربی متعلق به مصر است؛ از این جهت آمریکا و به دنبال آن اسرائیل خواستار ورود علنی مصر به مسائل مهم منطقهای و خصوصاً پرونده سوریه در قالب مبارزه با تروریسم هستند. در زمان ریاست جمهوری «حسنی مبارک»، ارتش مصر به صورت هماهنگ و دورهای مانورها و رزمایشهای مشترک خود با آمریکا را در بازه زمانی مشخصی برگزار میکرد و حتی حجم بالایی از نیروهای مصری توسط نظامیان ایالات متحده آموزش دیده بودند. از جهتی دیگر، عبدالفتاح السیسی که هم اکنون به عنوان ریاست جمهوری مصر زمام امور را در دست دارد، به خوبی ارتش مصر را میشناسد که مجموع این عوامل اشتیاق آمریکا، اسرائیل و اعراب برای ورود قاهره به منازعات منطقهای را دو چندان میکند.
کودتایی که در مصر صورت گرفت تا حدود زیادی با حمایت مالی ریاض هدایت شد و در آنجا بود که السیسی به قدرت رسید. پس از این ماجرا رئیس جمهوری مصر و تمامی ساختار سیاسی، امنیتی و نظامی این کشور سعی داشتهاند تا ارتباطهای قاهره با آمریکا و عربستان را پنهان نگه دارند؛ حتی السیسی با سفر خود به مسکو و انعقاد قرارداد تسلیحاتی با روسیه تلاش کرد رسانهها و افکار عمومی جهان را گمراه کند اما کمکهای بلاعوض ریاض و همچنین ماجرای جزایر تیران و صنافیر این ارتباطها را عیان و مشهود کرد.
پس از روی کار آمدن ترامپ تیمی از مشاوران و کارشناسان نظامی آمریکا برای ارزیابی ارتش مصر وارد قاهره شدند و خروجی این کارشناسی مثبت اعلام شد. در اینجاست که به نظر میرسد درگیریها و کشمکشهای شبه نظامیان جای خود را به کنشگری ارتشهای منظم کشورها میدهند. چنانچه در سال اخیر شاهد بودیم که نظامیان آمریکا، بریتانیا و اردن به صورت مشترک از مرزهای اردن وارد سوریه شدند و این نشان میدهد که ورود نظامیان مرکب در قالب ائتلاف ضد داعش آرام آرام در حال نمایان شدن است. درخواست آمریکا، اسرائیل و تاکید اردن بر ورود نظامی مصر در پروندههای نظامی به نوعی پروژه غربی قلمداد میشود؛ چراکه ایالات متحده پس از روی کار آمدن ترامپ به دنبال کشوری میگردد که بتواند از آن به عنوان «ژاندارم منطقه» که زیر نظر آمریکا فعالیت میکند استفاده کند.
تصویب صلح در لیبی
احمد بخشی (کارشناس مسائل آفریقا)
ورود فرانسه به پرونده لیبی یک سابقه تاریخی دارد که به موافقتنامه سایکس پیکو برمیگردد. در آن زمان لیبی مستعمره فرانسه بود و پس از آن، این کشور به ایتالیا واگذار شد. این روال ادامه داشت تا زمانی که لیبی به استقلال رسید و پس از آن تنها منافع استراتژیک باعث شد تا کشورهایی مانند فرانسه، ایتالیا و آمریکا در پرونده لیبی حضور داشته باشند و نقش میانجی را بازی کنند.
از نگاه دیگر امانوئل ماکرون که به تازگی به عنوان رئیس جمهوری فرانسه پیروز رقابتهای انتخاباتی شده است بر اساس سیاستهای کلی خود قصد دارد تا نقش فرانسه و همچنین اتحادیه اروپایی را بیش از پیش در نظام بینالملل مطرح کند. از این جهت شاهد هستیم که توافقنامه میان دو دولت مستقر در خاک لیبی در فرانسه منعقد شد و حتی عدهای از آن به عنوان «توافق صلح پاریس» نام میبرند. از این جهت باید بگوییم که برخی معتقدند که ابتکار فرانسه موجب به نتیجه رسیدن توافق لیبی شده است اما واقعیت این است که عزم نظام بینالملل موجب شد تا این توافق به وجود بیاید.
در سالهای اخیر قرار شد تا انتخابات مشخص برگزار شود اما هیچ توافقی بر سر برگزاری آن حاصل نشد و در این بین «خلیفه حفتر» راهبرد خود را صحیح و درست میدانست اما نهایتاً شاهد هستیم که در فرانسه پیمانی میان فائز السراج به نمایندگی از دولت غربی و خلیفه حفتر به نمایندگی از دولت شرقی صورت گرفت. به صورتی که نخست بحث آتشبس مطرح شد و پس از آن برگزاری انتخابات که به نظر میرسد در اوایل سال ۲۰۱۸ شاهد برگزاری آن باشیم مورد اشاره قرار گرفت. محور دیگری که در مورد آن توافق صورت گرفت، تشکیل دولت مدنی دموکرات در لیبی است لذا در اینجا باید بگوییم که عوامل داخلی لیبی در این پرونده تاثیرگذار هستند که مجموع آنها باعث به وجودآمدن توافق شده است.
از این منظر با توجه به حضور گروهکهای تروریستی مانند مغرب که شاخه سازمان تروریستی القاعده در لیبی به حساب میآید به علاوه حضور داعش، فضا را به جایی کشانده است که لیبی و طرفین دخیل در آن باید وارد پروسه صلح میشدند. از طرف دیگر چین، آمریکا و روسیه هم در بحث بازسازی لیبی ورود پیدا کردند که بر اساس منافع خود در آینده نزدیک اقدام به کنشگری خواهند کرد.